- آقاگل
- چهارشنبه ۷ شهریور ۹۷
در ربیع الاولِ سنۀ دو هزار و هجده میلادیِ مترسکانی، بر تخت خویش جلوس نموئیده، استراحت پیشه ساخته بودیم. کلاغکانی ما را پیوسته باد زدندی و شربت خاکشی طبیعی در جام ریخته و دم به دم دست ما همیدادند تا گرمای هوا را با خنکای خاکشی خاموش گردانیم. باری، در همین احوالات بودیم که کلاغکی پیغامرسان به درون تختگاه آمدی و اجازه خواست تا کلاغکی پیر که از مزرعۀ جابلقا آمده بود را به حضور بپذیریم. در دم اجازۀ ورود را صادر کردیم و زاغک ساقی را گفتیم:«جامی خاکشی به دست پیر ده تا نفسی تازه کند و حرفش را بزند.» پیر به تختگاه آمدی و گفت: «اولیاحضرتاً مترسکالممالکا، نقل و نباتا، کجایی که مملکت جابلقا روی هواست و چندیست زاغکان نه صابونی برای خوردن دارند و نه چیز براقی برای دزدین. همه افسرده شده، گوشه لانه نشسته، غم و غصه همیشمارند تا بلکه خوابشان برد.»
کلاغ پیر این بگفت و ما به فکر فرو همیشدیم. جارچی را گفتیم وزیر و وکیل را جار زن تا بیایند. پس بیامدند و به مشورت همینشستیم. سپس چنین حکم بدادیم که: «از مترسک الممالکِ سوزنیِ سمرقندیِ نرسیده به بخارایی به تمام حکام و فرمانداران ایالتهای جابلقا و جابلسا، چنانچه به ما خبر رسیده، مردم دیارتان سخت ناخوشاند و افسردهاند و نه صابونی برای خوردن دارند و نه چیزهای براقی برای دزدیدن. فلذا، دستور همیدهیم که از امروز که دویمین روز از ربیعالاول سنۀ دو هزار و هجده میلادی مترسکانی باشد، هیچ زاغکی حق نداشتی که ناراحت باشد. و حق ندشتی که افسرده باشد. و حق نداشتی که نیمههای خالی لیوان را بیند. (حتی اگر کل لیوان خالی هم باشد باز حق ندارد.) و لازم به ذکر است، متخلفین طبق قانون تصویب شده در جلسۀ هیئت دولت مزرعه، به سه سال و پنج ماه و هفت روز و شش ساعت کار اجباری محکوم شدی و باید هر روز کلیۀ کفشها و پادریهای مزرعه را واکس زده، ریگهای مزرعه را شسته، آبهای اضافی کرتها را هورت کشیده و گندمهای مزرعه را بشمارد. همچنین اگر دوباره گزارشاتی از این دست به دربار ملوکانۀ ما رسد گوش همۀتان را خواهیم کشانید. والسّلام»
چون حکم همایونی انشاء شد، جارچی باشی را که زاغکی خوشالحان باشد گفتیم: «سریعاً تیمی خوشحنجره حاضر نمای، و حکم ما را در سرتاسر مزارع و ممالک جار زن تا صدای حکم همایونی ما به تمام ممالک برسد.»
سپس کلاغ پیر را نوازش کرده، چند کیسه صابون از ذخایر ارزی به وی هدیه دادیم و گفتیم: «رو که مشکلات به زودی حل همیشود.» و بعد جام خاکشی را یکباره هورت کشیدیم تا جگر همایونیمان حال بیاید.
س.ن: من به جای تو یا به عبارتی بهتر، من به جای مترسک مهربانی که دلمان برایش تنگ است و جای خالیش حسابی حس میشود. امیدوارم هرجایی هست سرش سبز، دماغش چاق و حالش خوب خوب باشد.
به رسم چالشهای پیشین دعوت میکنم از وبلاگ آرزوهای نجیب و گندوم.