- آقاگل
- پنجشنبه ۲۲ آذر ۹۷
در این دنیا چیزی جز یکدست شدن و یکپارچگی خرده فرهنگها مرا نمیترساند. غرق شدن در فرهنگ شهرنشینی، یا یک فرهنگ یکپارچۀ جهانی، نقشی است که این روزها دارد کامل و کاملتر میشود و این برای من ترسآور است.
اینکه میگویم یکدستی، منظورم یکدست و یک شکل شدن آدمهاست در فرهنگهایشان، در مراسمهایشان، در شکل حرفزدن و زبانشان، در غذاهایی که میپزند و میخورند، در فعالیتهای روزانهای که دارند و خلاصهاش در شکل و شیوۀ زندگی کردنهایشان. برای همین است که این روزها از هرچیزی که قدری متفاوت باشد خوشحال میشوم. برای همین است که به موسیقی فولک بیشتر از قبل عشق میورزم. و برای لهجهها و گویشهای متفاوت هر شهر ارزش قائلم. و برای مراسمها و فرهنگهایی که دارند هم.
همۀ این چند خط بالا را گفتم تا با استفاده از این مقدمه برسم به بحث دوستداشتنی غذاهای سنتی. امشب که مامان یک غذای سنتی قدیمی درست کرده بود(یا بهتر است بگویم خلق کرده بود، درست مثل یک اثر هنری.) پی بردم که اتفاقاً غذاها نیز میتوانند سهم ویژهای در ایجاد این تفاوتها داشته باشند. قدیمترها هر شهر یا روستایی برای خودش یک عالمه طعم و مزۀ ویژه داشت. طعمهایی که جز در آن شهر نمیتوانستی تجربهاش کنی. طعمهایی که حالا کمکم دارند به فراموشی سپرده میشوند. یا نهایتاً کمی شانس آوردهاند و تبدیل شدهاند به چند غذای سنتیِ رستورانی، که فقط سهم از ما بهتران هستند.
امشب به عنوان کسی که برای این خرده فرهنگها ارزش قائل است، و به بهانۀ همین «نونجوشونَکی» که مامان پخته بود، میخواهم شما را با یکی از همین طعمها آشنا کنم. ویژگی بیشتر غذاهای سنتی این است که مواد تشکیل دهندهاش چیز بهخصوصی نیست و همین مواد غذایی داخل آشپزخانه است؛ ولی به طرز شگفتانگیزی خوشطعماند و بوی گذشته را میدهند. شاید مهمترین عنصر برای پختن یک غذای ستنی همان مهر مادرانهای باشد که نسل به نسل از مادربزرگها به دخترانشان منتقل شده و مثلاً نتیجهاش شده است نونجوشونک.
راستش، الآن اگر بخواهم از نونجوشونک برایتان بگویم، چیزی بیش از این نمیدانم. دستور پختش را نمیدانم و چیزی هم ازش نمانده که بخواهم عکسش را بگذارم. اصلاً بیایید یک کاری بکنیم، من قول میدهم از نونجوشونک برایتان بگویم و شما هم قول دهید برایم از طعمهای ویژۀ آشپزخانۀ مادران و مادربزرگهایتان بگویید. اینجا یا وبلاگ خودتان هم فرقی نمیکند، تصمیمش با خود شما.