هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم حضور یک آدم در دنیای مجازی تا این‌قدر برایم اهمیت پیدا کند. مهدی شادمانی را تا قبل از عضویت در توییتر از نزدیک نمی‌شناختم. در توییتر هم روزهای اول به خاطر توییت‌های ورزشی و اخلاق حرفه‌ایش دنبالش می‌کردم. ولی این شناخت و آشنایی اندک، امروز به یک علاقۀ درونی تبدیل شده. مهدی شادمانی امروز برایم فقط یک خبرنگار قدیمی در حوزۀ ورزش نیست. هرروزی که اسمش را می‌بینم به این فکر می‌کنم که مگر می‌شود یک نفر این‌قدر دیگران را به خدا نزدیک‌ کند؟ مگر می‌شود یک نفر این‌قدر شفاف باشد؟ مگر می‌شود...

حالا هربار که خبری از مهدی شادمانی می‌شنوم یا ردپای توییت‌هایش را پای پست‌های دیگران می‌بینم، تک تک سلول‌هایم عشق به زندگی پیدا می‌کنند. ساده بگویم، خوشحالم از بودن و نفس کشیدن مهدی شادمانی. خدایا اگر جای شما بودم به مهدی شادمانی عزیز قدرت پیروزی بر زندگی را می‌دادم. حالا بازهم میل خودت.

من مهدی شادمانی‌ام! شکر خدا سرطان دارم.