- آقاگل
- شنبه ۱۶ شهریور ۹۸
اینکه چی شد و چطور وبلاگ نویس شدیم و نوستالژی سازی و نوستالژی بازی رو بگذاریم کنار.
به نظرم بهترین سؤال برای امروز اینه که: چرا هنوز وبلاگنویس موندیم؟
اینکه چی شد و چطور وبلاگ نویس شدیم و نوستالژی سازی و نوستالژی بازی رو بگذاریم کنار.
به نظرم بهترین سؤال برای امروز اینه که: چرا هنوز وبلاگنویس موندیم؟
امروزه؟؟؟
بنظرم یه حس سنت گرایی در هممون مشترکه
والا ما اومدیم آخر هفتهای یه نخ تفریحی بکشیم خوردیم به تعطیلات عید :))
من هزار دلیل برای رفتن داشتم و یه دلیل برای برگشتن. آفاق را گردیدهام، مهر بتان ورزیدهام، خوبان فراوان دیدهام،
اما تو وبلاگجان، چیز دیگری
چون فضای مناسبتری برای اشتراکگذاری افکار و حرفام و ثبت روند تغییراتم پیدا نمیکنم. البته این مسأله هم هست که دوست دارم خود وبلاگنویسی باقی بمونه وگرنه میتونستم تو جاهایی مثل کانال تلگرام بنویسم که جدیداً امکان کامنتگذاری هم پیدا کرده (تو یه کانالی دیدم، جالب بود)
اینجا خیلی پویاتره هرجور حساب میکنم:))
قبلا یه چالش وبلاگی با همین موضوع راه انداخته بودین. حدود سال ۹۵ اگر اشتباه نکنم. :))
نتیجهی همهی حرفا میشه اینکه میخواستم نظر بقیه همفکرامو نسبت به حرفام بدونم. که اگه اینطور نبود توی دفتر مینوشتم. :))
چون جایی میخواستم برای ابراز اندیشه هام و چه جایی بهتر از بلاگم.
اندیشه هام از نظر همه اشتباه باشند، برام مهم نیست.
برای خودم درست باشند، کافیه.
دلایل مختلفی داره، یکیش مخاطبهاست، فکر میکنم مخاطب وبلاگ با مخاطب بقیهی جاها مقداری تفاوت داره، کمتر دنبال شوها و لایکها و دنبال کن تا دنبال بشی و این صحبتهاست و به طبع چیزی که میگیم توی وب حتی اگه بازخورد کمتری داشته باشه ولی انگار عمیقتر درک میشه ، نمیدونم اما احساس میکنم بلاگرها کمتر دنبال هیاهو و شلوغی باقی فضاهای ارتباطی هستن برای همین به وبلاگنویسی پناه اوردن.
دلبستگی چندسال بودن توی یک جا، رفاقتها ، راحتی ، قلمها و بلاگرهای خوب و ... هم علتهای دیگهاش هستن :)
راهنمایی که بودم یکی از دوستام بلاگ داشت و آدرسشو داد بهم و بعد منم دلم خواست که یکی از بلاگرها باشیم و واسه همین وبلاگ زدم. من اصلا اهل نوشتن و اینا نبودم و دفترچه خاطراتی هم نداشتم اما وقتی اینجا مینوشتم و چهار نفر نظرشونو میگفتن یا کمکم میکردن خیلی خوشحال میشدم. کلی دوست پیدا کردم که بهترینن و با هیشکی عوضشون نمیکنم. اینجا مینویسم چون میدونم ادمهایی که اینجا هستند رو نمیشه جای دیگهای پیدا کرد.
تنها روتین اختیاری هست که بهش وفادارم آقاگل، به زندگی فکری ام نظم میده، نیاز به ارتباط و اثرگذاری رو تامین میکنه برام :)
اولین باره که این اعترافو میکنم: شخصا به این دلیل مینویسم چون تنها جاییه که به حرفام کامل گوش میدن و بعد اظهار نظر میکنن. در عالم واقع اینطور نیستم. تسلط ندارم. و قبل از اینکه چیزی که میخوام بگمو بگم، حرفمو قطع میکنن. الان این اعتراف میتونه به ضررم هم باشه...بی شک
به نظرم خوب اومدید این یکی رو!
خب بعد یک سال شایدم بیشتر وبلاگ نویسی چرا موندم؟
چون بعضی حرفا رو لازمه بنویسی،نه اینکه فقط نگه داری توی ذهنت.
بعضی حرفا رو باید بزاری یه جایی قاب بشه و یادگاری بمونه،برای اینکه آدما فراموشکارن و یادشون نمیمونه
واقعا چرا؟!
منم مثل همه بلاگرا یه وقتایی سکوت کردم
موقتا بستم
دکمه حذفشو زدم
ولی به ثانیه آخر نکشید و برگشتم و غیر فعالش کردم
وبلاگ مثل یک چسب دو قلو عمل میکنه
خواهی نخواهی بهت میچسبه و ولت نمیکنه
نمیدونم.
میرم تو وبلاگ یه سریا.مثلا میبینی از سال 88 داره مینویسه.ولی یه چارساله یه نظر نداشته.با اینکه نظر نداره و شاید حتی خوانندههم نداشته باشه بازم مینویسه.
میری تو وبلاگ یه سریا.مثلا میبینی از سال 88 داره مینویسه.ولی هر ماه یهپست میزاره.با اینکه یه پست میزاره وللل نمیکنه.هر ماه اون ی پستشو میزاره.
تو این شرایط مینویسن. نظر یا حتی خونده شدن به نظر اکثریت خیلی چیز مهم و حیاتی ایی نیست که عمیقن مخالفم.مگر در مواقع خاص_که مطمنم این همه وبلاگی که دیدم همشون جزو مواقع خاص نبودن_پس چرا مینویسن.
من هنوز وبلاگ می نویسم چون هنوز یه وقت هایی دلم میخواد چیزهایی که به نظرم قشنگ میاد رو بنویسم و یه عده که هنوز دلشون میخواد چیز قشنگ بخونن بیان و بخوننش .. هنوز وبلاگ می نویسم چون یه وقتهایی یه حرفهایی رو دلم میخواد بنویسم که یادم بمونه اون لحظه چه حس قشنگی داشتم و یادم بمونه :)
سلام و درود آقاگلِ گل
هی ! یادش بخیر ! دو دهه شد :( من اولین متنی ک از ابوترابی (مدیر پرشین بلاگ) خوندم رو ک شکوه های تاریخی بود رو ی چیزائیش رو یادم میاد
والا پیرمرد جان تا اونجایی ک من خوندم و فهمیدم :)
اشاره ی دردانه در رده ی بالاست (بهش چی میگن ؟) آهان ! "اعـتــیــــــــــــاد" :))
...............................
فارغ از مزاح بالا ک متاسفانه بخش بزرگی از این چرایی رو پاسخ میده
مواردی هم دوستان گفتن :)
ثبت کردن (نوشتاری ـ تصویری و .... )
ارتباط برقرار کردن
و .... خیلی عوامل دیگه !
برای خیلی ها هم نیشتری بر تاول ذهنی ست ک میتونه با نوشتن ب ارامش نسبی برسه
خودت برای چی مینویسی ؟
گلاب به رو تون !
من یکی کرم داشتم . نه کرم کدو و فلان و بهمان ! خب دیگه، این هم یک جورشه . و فقط با نوشتن تو وبلاگ عوارضش فروکش می کنه :))
شنیدی که میگن اگه یه دلیل خوب برای زندگی داشته باشی با همون یه دلیل می تونی بمیری و برعکس :)
دقیقا به همون دلیل که وبلاگ نویس شدم هنوز توی فضای وبلاگ هستم :)
جا داره در جواب این سوال وبلاگ رو مخاطب قرار بدم و بگم:
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی (اشاره به سونامی بلاگفا)
من نه رمیدم، نه گسستم
و من مدام دارم سوالت رو به این شکل از خودم میپرسم:
چرا هنوز وبلاگ نویس موندیم؟! البته اگه هنوز وبلاگ نویس مونده باشم...
مطمئنم تا همیشه وبلاگ خوان میمونم حتی اگه ننویسم.
یه مرضی وجود داره به اسم نوشتن خب متأسفانه خیلی از ماها دچارش هستیم. برامون فرقی نداره کجا بنویسیم مهم فقط نوشتنه؛ وبلاگ، تلگرام، اینستا و... .
اما خب وبلاگ برای ما دهه شصتیها حکم خونهٔ مادربزرگ داره با همون حس و حال و همونقدر نوستالژیک. خب از یه دهه شصتی آب و هوا رو بگیر؛ ولی حس و حال خونهٔ مادربزرگ با اون حیاط بزرگ پر از جوجه و مرغ و اردک و مرغابی و گاو و گوسفند رو نه.
من هم که همیشهٔ خدا چسبیدم به همون قدیمندیما پس کجا بهتر از وبلاگ.