- آقاگل
- پنجشنبه ۲۸ شهریور ۹۸
بیاید حرف بزنیم.
از شروع پاییز، از دانشگاه و مدرسه، از تمام شدن فصل گرما، از بلندتر شدن شبها، از خودتون، از زندگی، از هر جایی که دوست دارید. اصلاً بیاید بگید ببینم حال و اوضاعتون چطوره؟ چه خبرا؟
بیاید حرف بزنیم.
از شروع پاییز، از دانشگاه و مدرسه، از تمام شدن فصل گرما، از بلندتر شدن شبها، از خودتون، از زندگی، از هر جایی که دوست دارید. اصلاً بیاید بگید ببینم حال و اوضاعتون چطوره؟ چه خبرا؟
سلام
درباره مدرسه فقط می تونم بگم که اصلا اصلا حوصلشو ندارم:/
راستی تک بیت هاتون هم قشنگه!
ما والا یه چند روزی هوامون خنک شده بود، بوی پاییز میاومد و کلی خلاصه ذوق کرده بودیم که یه دفعه کائنات متوجه شد هوا چرخید، الان دور از جونتون یه هوایی شده شبیه جهنم؛ شرجی زده وحشتناک؛ گویا تابستون تا زهرش رو کامل نریزه دست نمیکشه ، اون وقت میگن چرا تابستون رو دوست نداری؟ :|
حال اوضاع هم ... همین که میگذره شکر :)
احوال خودت چطوره آقاگل؟
سلام
چند ساله مدرسه نمیرم
دانشگاه ایضا
اونموقع هم که میرفتم از شهریور میرفتیم اصلا نمیفمیدیم کی مهر اومد
الان فعلا بین دو سه تا شهر در حال چرخش و برنامه ریزی یه سفر کاروانی با یه عالمه دانش آموز به کربلا برای پیاده روی ایم
باقی اوقات افقی در حال خستگی در کردن
فکر کردن به وعده غذایی بعدی😁
یکمم سروکله زدن با یه جوجه تازه زبون باز کرده
و امیدوارم کتاب بخونم
من که رادیو چهرازی رو قرار گوش کنم .
برنامه زیاده اصلا ، اصلا میدونی چیه پاییز یعنی زندگی تو بهترین فصل خدا... کلا حسش خوبه .
سلامت باشین
ان شا الله قسمت خودتون بشه حتما
والا پارسالم سفر اولم بود اونموقع تو وبلاگم نوشتم، اولین کسایی که موقع دعا یادم اومد وبلاگی ها بودن، حتی اولین بار که نگاهم به گنبد ها میفتاد بازهم یاد وبلاگی ها زودتر از بقیه میفتادم
خلاصه شما دعا کنین قسمت هممون بشه(:
اصلا اتفاقا همونو میخوام بزار وبلاگم. نگا نارنجی هارووو ، پادشاه فصل ها پاییز . :دی :)))
هااا چه جورشم، اصلا عصرهای پاییز ما خیلی عالیه ، خصوصا برای ما که هوای خوب ندیدهایم کلی با ذوق و شوق همراهه:))
تابستون تنها فایدهاش تعطیلیشه :/
پس از همین الان بگم به دیار ما خوش آمدید یا زوده هنوز ؟:))
خیر انشاءالله :)
پاییز فقط فصل دلتنگیه حال و هواشم دل ادمو میگیره😞
فصل فقط زمستون که برف و بباروم داره😍
نه کلا زمستون زود گذره ادم سرش با مدرسه و درس اینا گرم میشه دیگه همه چی طبق روالش پیش میره من از پاییز خاطره خوشی ندارم حتی خوباشم دلتنگی میارن واسم😳
بعد n سال قرار نیست مهر ماه نه مدرسه و دانشگاه برم و نه هیچ جای دیگه ای!
+پاییز ینی قلقلک سرما موقع خواب یعد ظهر:)
از ماه هم
شروع پاییز عالیه. من خیلی ذوق زدم و خیلی ذوق زده. خیلی خیلی
بلند شدن شب ها خوبه خب. ماه هست. میشه سر کرد یه طوری
پاییز میشه اون مسیری که ازش میرم میام پر از برگ میشه. برگای نارنجی زرد.. تازه هوا گرم نیست حتی یکم سرده . بارونم میخواد بیاد . شبم هست . ماهم هست . چی بهتر؟ آدم بشینه رو نیمکت یه پارک - سر به هوا موزیک گوش بده مثلا. به دنیا برمیخوره؟
روزای عجیبیه. همه یه طوری عجله دارند. یک تلاش و رفت و امد عجیب غریبی تو مردم هست که ازش م ت ن ف ر م :| ولی دارم سعی میکنم باهاشون ارتباط برقرار کنم
دیگه به چی دارم فکر میکنم
دیشبی که ماهو میدیدم مادرجون داشت ستاره اقاجون رو نشونم میداد و هرچقدر توضیح میدادم اینا چرت و پرته , اصرار داشت باور کنه پشت نورهای مقدس بچگیم یه موضوعی پنهان شده.
دیگه هیچی . اهان درمورد پاییز حرف میزدیم . خوشحال کنندست . خیلی خیلی :)
قیمت کتاب هایی که منابع ارشد هستن بسیار بالا رفته و من فقط ته دلم دعا میکنم بخاطر این قیمت ها دانشجوی علم دوستی از درس دست نکشه کلا ملالی نیست جز کنکور ارشد وزارت بهداشت با ظرفیت کم
خب من خیلی خوشحالم قراره نرم مدرسه...واقعا حالم خوبه از این بابت!
مهم نیست بعدا دلم تنگ میشه یا نه...مهم الانه برام..
یکم دیگه دعا کنین برام همه کارا درست پیش بره دیگه عالیه :دی
طلوع ماه دلبره. میتونم تصور کنم قرمزی و صحنه قشنگش رو. اگر ماه نبود نمیدونم باید یعالمه از شب رو چیکار میکردیم
بسیار خرسندیم که فصل سرما شروع شده! هر چند من یه سرماخوردگی ریزی از سر گذروندم:/
انتخاب واحدمون هم درست نشده! بیاین دور هم دعا کنید مدیر گروه با درخواستمون موافقت کنه
دیگه اینکه انشاالله سلامت باشید و خبرهای خوب بشنوید از ته دل حالتون خوب باشه.
بسی خرسندم که قراره سال آخر مدرسهم باشه و اصلا در پوست خودم نمیگنجم ^_^ واهاهاهاهاهاهای
قرار بود ۳۱م کلاس داشتهباشیم که خداروشکر خداروشکر کنسل شد ^_^ و اتفاق خوب بعدی اینه که یک مهر دوشنبهست و دوشنبهها روز تعطیلی ما هست و این یعنی که ما روز اول مهر تو خونهایم D:
مامانم وقتی زنگ میزنه، میپرسه: چه خبر؟ جواب میدم هیچی، سلامتی، هیچخبر.
و با این مقدمه یکساعت حرف میزنیم. ((:
+کلا فکر کنم وقتی یکی میپرسه چه خبر، همه خبرها از ذهن آدم میپره. شما هم وقتی از این پستها میذارید یه همچین اتفاقی میافته. (:
بخوام از خوب ها بگم "هوا خوبه، خُنکه"، الانم پنجره اتاقم بازه و لحاف هم تا کمر کشیدم روم باد میزنه به سر و صورتم. :)
پاییز عاشق است.*
بهاریست که عاشق شده است.**
پاییز میرسد که عاشق کند مرا...*
*بدیع **عرفانپور
چقدر کامنت سید طاها خوب بود :))
منم اضافه میکنم :
برگ ریزونهای پاییز کی چشم به رات نشسته؟ از جلو پات جمع میکنه برگهای زرد و خسته؟ :))))
سلام ...
برای منی که ۲۴ ساعت ۷ روز هفته رنگ دانشگاه و بیمارستان رو میبینم تفاوتی نمیکنه
ولی خب دلم میخواد بارون بیاد
سرد بشه
بخزیم زیر پتو و دمنوش بخوریم
سلام سلام
می خواستم بنویسم عافیت باشم (تازه از حمام آمدم خوو) که دیدم نخیر یک ساعتی هست که با حوله حمام (ربدوشامبر یا چی؟) نشستم و وبگردی می کنم البته همان ابتدا یک لیوان بزرگ چای داغ هم نوشیدم.
هوای رو به تاریکی است ولی حال ندارم بلند شوم برای روشن کردن لامپ...
آی آی صدای خانم همسایه را می شنوم به گمانم قصد دیدار دارد.(بخیر گذشت عبور کرد:)
این روزها درگیر اثاث کشی منزل گرامی والدین بودم و هفته بعد موعد! جابجایی خودم است.
خداروشکر تابستان رفت.هیچ تابستانی را دوست نداشتم امسال هم از همان ابتدا درگیر عطسه و آبریزش بینی و سایر حواشی اش بودم:(
همطاف هم طرفدار شب و سکوتش است. اصلا راحتی فقط نیمه دوم سال.
برقرار بمانید و راضی
اگه حال و هوای پست بیات نشده بگم که یه ساعت پیش آبجیم زنگ زد گفت فاطمه مهمون ما میشید؟گفتم آفرین به این شعور به این درک و کمالاتت خواهر حتما :))
گفت خب من وسایل و مواد غذامو میارم اونجا(خونه ما) درست می کنم..آقاگل به گمانم دارن مُدش می کنن که دیگه نرن خونه خودشون :))
گفتم حواستون باشه یه وقت این چیزا رو مد نکنید تو خونه هاتون که عواقب بدی داره..یه وقت دیدید کل پذیرایی رو شما کردید اما مهمونی به اسم کس دیگه ایه :)
یکی دو هفته است که دیگه صبح ها وقتی میرم سرکار خورشید را نمیبینم اما باز برگشتن حسابی از خجالتمون در میاد اما با رسیدن پاییز دیگه وقت برگشت هم زیارتشون نمیکنیم! باید بین روز برم به خورشید سر بزنم.
یادش بخیر..ماهم تا همین پنج شیش سال پیش با یه قابلمه (هر چی داشتیم .مهم نبود آش باشه ..پلو باشه یا آبدوغ خیار)می رفتیم خونه خاله ام یا اونا میومدنبعضی وقتها من زودتر با دوچرخه قابلمه رو می بردم.
+اونو شوخی کردم.
:)) مثل این میمونه که یکی به نیابت ازت غذا بخوره. خورشید را باید شخصی ملاقات کرد.
آخه پاییز کجاش قشنگه، روزهایی که تا چشم میذاری رو هم شب میشه هیچ کاری نمیتونی بکنی. تازه مدارس هم باز میشه دیگه بدتر:)هوام به حدی سرده که زیر لحاف هم میشه لرزید حتی:) هیچ برنامه خاصی ندارم، همون روال قبلی با یه حجم فشرده از کار. امروزم کندوان بودم جات خالی خوش گذشت. تنها چیزی که الان خوشحالم میکنه اینه که اول مهر یه پول تپل میرسه دستم:)
من موافقم پریسا بیاد از ادامهی سرما بگه! :دی
هر چند اینجا تا وسطهای پاییز همچنان گرمه و تابستون ادامه داره. :/ ولی همینکه هوا زودتر تاریک میشه و یه روزایی از خواب که پامیشی هوا ابریه بازم خوبه! ^_^ کاش پاییز همش بارون بود. زمستون هم همش برف بود. همونجوری که تابستون همش گرماست. -__-
زمستان رو دوست دارم نه به خاطر سرماش
به خاطر شبهاش که طولانیه
و از طرفی خوشم نمیاد ازش
چون سرده
و روزهاش طولانی نیست
زمستان رو به پویشیدن کلاه و دویدن مسیر باشگاه موای تای دوست دارم
به نام خدا ادامه سرما و خود سرمای تیز با باد های طوفان گونه خیلی اعصاب من را نوازش می کند :))))
دیگه با ننه سرما بزرگ شدن :-) من نشنیدم ازشون چنین چیزی رو، تا کریسمس هستیم اینجا ببینم اون موقع ها چیزی میگن یا نه