برای اینکه اتفاق‌های مشابه دنیای واقعی پیش نیاید و در ادامۀ بحث دوباره به جواب‌های تکراری‌ای مثل ضرر کارخانه‌ها، فعالیت‌های دولت، کمبود نظارت، گازهای گلخانه‌ای تولید کشورهای صنعتی و ... نرسیم، از همین ابتدای بحث بگویم که هدفم از طرح این بحث، صحبت کردن دربارۀ «مدیریت ضایعات شهری» است؛ و در مدیریت ضایعات شهری، نمی‌توانیم منکر این شویم که «مصرف‌کننده» پایۀ اصلی مثلث «تولید، مصرف و نظارت» است. 
نکتۀ دوم اینکه، آنچه برای مصرف‌کننده با کلیدواژۀ بازیافت تعریف شده، یک تعریف اشتباه است. می‌گویم بازیافت را اشتباه متوجه شده‌ایم، چون اغلب مردم تعریفشان از بازیافت فقط تفکیک پلاستیک، کاغذ، شیشه و ... است. درواقع فکر می‌کنیم همین‌که این‌ موارد را از هم جدا کنیم، نقشمان را تمام و کمال انجام داده‌ایم و باید در روزنامه و اخبار عکسمان را چاپ کنند و به خاطرش دکترای افتخاری‌ بگیریم.
اما حقیق این است که ما فقط یک ضلع این مثلث هستیم؛ که اتفاقاً وظیفۀ اصلیمان را ناقص انجام می‌دهیم. یا به کل انجامش نمی‌دهیم. و خب، وقتی منِ مصرف‌کننده به عنوان پایۀ اصلی این فرایند، به عنوان آغازگر این فرایند، وظیفه‌ام را ناقص انجام دهم، دیگر چه انتظاری باید از دولت و شرکت‌های تولید کننده داشته باشم؟
برگردیم سراغ بحث اصلی. بازیافتی که به واسطۀ شبکه‌های اجتماعی برایمان تعریف شده و به خورد مردم جامعه داده شده و آن را به عنوان یک تعریف پذیرفته‌ایم، خودش محوری از یک چرخۀ بزرگتر است. «مهندسی چرخۀ زندگی» که ترجمۀ تحت‌الفظی عبارت «life cycle engineering» است و من تا جایی که جست‌وجو کردم، مطلب فارسی درباره‌اش نبود و فقط چند کارگاه دهن پرکن(یا شاید جیب پرکن) بود که ارتباطی هم به بازیافت و ضایعات شهری نداشت. اگر حوصله‌ دارید، همین عبارت انگلیسی را سرچ کنید و کمی دربارۀ مهندسی چرخۀ زندگی بخوانید. صفحۀ ویکی‌پدیا هم دارد. اگرچه LCE یک اصل مهندسی برای تولیدات صنعتی است، ولی می‌شود با کمی تغییر در اینجا هم از آن کمک گرفت.
کاهش مصرف مواد (reduce)، استفاده مجدد از مواد (reuse) و بازیافت مواد (recycle)، سه محور اصلی در مهندسی چرخه زندگی هستند و همۀ این سه، در کنار هم است که نقش اساسی مصرف‌کننده را در مدیریت ضایعات شهری تعریف می‌کند.
اگر عمری بود، در ادامۀ این پست‌ها به صورت جزئی سراغ این مراحل می‌رویم.