- آقاگل
- جمعه ۳ آبان ۹۸
سلام
حالا ما تلفن نداریم. شما هم نباید زنگ بزنید؟
از روزهای بارونی چه خبر؟ اوضاع احوال چطوره؟
بیاید یه کم حرف بزنیم.
دیگه چه خبر؟
سلام
حالا ما تلفن نداریم. شما هم نباید زنگ بزنید؟
از روزهای بارونی چه خبر؟ اوضاع احوال چطوره؟
بیاید یه کم حرف بزنیم.
دیگه چه خبر؟
سلام
شمارتون چنده تا برات زنگ بزنم
هوای ما هنوز بارانی نشده
فعلا فصل دلگیریه
سلام خیلی کار جالبیه این دعوت شما به حرف زدن
و این نزدیکی شما با دیگران چراکه که تقریبا وبلاگ جایی هست که ما می خواهیم از نزدیکان دور بشویم و یک کم راحت تر با افرادی که نمی شناسیم نزدیک و همصحبت.
در مود حال و هوای خودم، خسته و تنها و به قول معروف آقلادی گتدی یاتدی
در مورد حال و هوای آسمان هم، خیلی دوست داشتنیه
هیچی رفتیم زیر پتو هات چاکلت میخوریم کتاب میخونیم
و استوری ملت رو میبینیم که دست تو دست میرن زیر بارون :)))
خخخ
خدایی چی بهتر از لم دادن کنار شوفاژ و فیلم دیدن و کتاب خوندن؟
مهمون داریم چه مهمانی!دایی جان عزیز اومده خونه ما،منم کلا قید مجازو زدم
:))
دیروز تو نمایشگاه کتاب تبریز، یه ناشر آشنا که شوهر دوستم باشه، سه تا رمان ترکی به زور بهم غالب کرده، نود و پنج تومن، پیاده شدم. هنوز ذهنم درگیر اینه که من چطوری باید این داستانها و رمانهای ترکی رو بخونم، حتی تقدیمی که نویسندههاش برام نوشتن گنگه انگار اصلا ترکی نیست!
یکی از دوستان هم یه سنگ زمرد اصل برام هدیه آوردن که ذوقش رو دارم ببرم انگشترش کنم، چند تا سنگ آماتیس هم هست البته که قابلیت تبدیل شدن به هرچیزی رو دارن.
کتاب دوستمم به تازگی چاپ شده و چهارشنبه رونماییاش بود.
خودمم درگیر خوندن برای آزمون استخدامیام و مردد بین شرکت کردن در دکتری و شرکت نکردن.
بارون هم خدا رو شکر داره میباره و هوا حسابی پاییزی شده.
هر چند در این لحظه که دارم کامنت میذارم، آفتاب داره دلبری میکنه.
بابت ولخرجی کردنم حسابی کفریام از دست خودم نمیدونم چیکار کنم دیگه:(
کی گفته پودر کاکائو تو آب جوش میشه هات چاکلت؟؟؟؟
با فانتزیهای من از این شوخیا نکنین
هاتچاکلت یه پروسۀ نیم ساعته داره تا عمل بیاد :)
این عبارت در فیلم کوچه اقاقیا توسط یوسف تیموری استفاده می شد. یعنی گریه کردم رفتم گرفتم خوابیدم
والا یه کم بارون اومده اینجا ولی من ندیدم فقط الان بچهها گفتن استوری بارون گذاشتن بلند شدم و نگاه کردم دیدم بله حیاط یه خرده خیسه!
شدیدا منتظر برف و بارون اینجام، هوا هم سرده و خوبه :)
دیگه سلامتی، هفته برای ماها تعطیل نشد و باید کلاسهامون رو بریم، فقط از سویدای وجودم ارزو میکنم استاد زبانمون بره مسافرت و دوشنبه نیاد :دی
شما چه خبر آقاگل؟ خوبین؟ :)
خبری نیست. دیشب رفتیم سینما. خانواده رو مهمون ماجرای نیمروز کردم. دارم فکر میکنم چجوری میشه به آرمان، ایدئولوژی و چنان باوری رسید که بهخاطرش رفت جلوی گلوله و گلوله گرفت سمت بقیه. نمیفهمم.
سلام
تا چهار پنج روز پیش هوا تکلیفش معلوم نبود. سرد میشد و گرم میشد و دائم سورپرایز میشدیم. اما با شروع بارون حداقل تکلیفمون با هوا و بخاری و لباس پوشیدن مشخص شده. بارون برای من یک حس دوگانگی داره هم تماشا و دیدنش جالبه هم خواب هنگام بارون کنار بخاری گزینه جذابی به نظر میرسه.
اوضاع و احوال هم خوب است، گاهی صاف و گاهی بارانی و گاهی هم نامشخص. همچنان ادامه میدهیم و سعی میکنیم معنا داشته باشیم.
سلام
اینجا هوا خیلی خوبه و برای تنها چیزی که من در این کره خاکی خداروشکر کردم فقط آب و هوایه که دارم درش نفس می کشم.دیروز برعکس بیشتر وقت ها که بارون میاد سریع پنجره ها رو می بندم ،بلند شدم پنجره اتاقو باز کردم و از همون نم نمای اول نشستم به نگاه کردن بارون،اول با سعی در تکون دادن دستام قطره قطره می افتاد رو دستم ولی بعد سرعت گرفت و کثرت یافت :) و من همچنان داشتم نگاه می کردم! چند دقیقه اول قطره های بارون ریز بود ولی سرعت زیاد اونقدر که مثل اسپری/افشانه روی ایزوگام سقف خونه ها بالا میومد.بعد تغییر می کرد و بارون با قطره های بزرگ تر می بارید جوری که یه قطره میفتاد کف دستت رو پر می کرد. بعدش از یه طرف خورشید بود که کم کم ابرهای پنبه ای اطرافش بیشتر معلوم میشد و طرف دیگر آسمون رنگین کمون بود.
شاید خیلی مسخره به نظر بیاد و فکر کنید تیریپ احساساتی برداشتته ام. ولی تجربه ای که دیروز من داشتم برای اولین بار در عمرم دقت کردم که اصلا بارون میاد چه طوریه؟منم بارها زیر بارون رفتم یا بودم ولی اینطوری فقط برای بارون دیدن وقت نذاشته بودم!در جواب چرا وبلاگ می نویسیم فکر کنم چند وقت پیش شما و در حال حاضرِ یک آشنا،باید بگم چیزی که من الان تعریف کردمو فقط میشه اینجا گفت و نوشت!
همش تقصیر این دیگه چه خبراست.ببخشید طولانی شد.
سلام
ما چند روز جاتون خالی کیش بودیم که هواش دقیقا تابستون تهران بود با رطوبت بیشتر....بعد دیشب رسیدیم تهران و هوا خنک!! دیگه بارونم که میاد و هوا عالی:))
من سالی سه چهار بار با دوستا و خانواده میرم. فیلمبین حرفهای نیستم، صرفا برای اینکه یه شب دور هم باشیم میریم.
آره منظورم رد خون بود.
همه کارمندان غیر رسمی هم تو آزمون شرکت میکنن برای تبدیل وضعیت.
منم که غیردولتی کار میکنم میخوام رسمی بشم.
نه هنوز زمستون نشده، همون پاییزه.
عقیق اگه اصل باشه که خیلی معرکه است. روی یه پایه نقره سوار کنی انگشتر درجه یکی میشه.
کتاب خودم که خیلی وقته تموم شده و پولشم گرفتم ان شالله بعد از آزمون میدم دست ناشر. قبلش باید چند تا روانشناس بخونن که ببینم ارزش چاپ کردن داره یا نه. واقعیتش بازم تقصیر تنبلی خودمه.
کربلا بودیم اوج گرما بود و شرشر عرق!
اومدیم خونه میبینیم بخاری روشنه و شرشر بارون!
شیراز مثل همیشه گذاشته تا آخرین شهر باشه که بارون بزنه؛ پس از بارون و این ادا اصولهای عاشقانه فعلاً اینجا خبری نیست.
خب از یه شهر که تنبلترینه توی بارون زدن از آدمهاش که نباید انتظار خاصی داشت. ما هم از شهرمون به ارث بردیم و تنبلیم توی همه چیز. فعلاً که فقط صبحها رو شب میکنیم بدون هیچ هدف و برنامۀ خاصی.
دو ساله داستانی رو شروع کردم؛ ولی همچنان تموم نشده. کلی کتاب نخونده روی هم تلنبار شده، کلی کارهای نکرده و کلی آرزو که فقط آرزو هستند.
اما با همۀ این غرها ما میتوانیم از پسشون بر بیایم، فقط باید یه تکونی به خودمون بدیم. دست از اینهمه کلمه و جمله با بار منفی برداریم و حرکت کنیم.
پس این طوری میگم:
خیلی وقته که داستانی رو شروع کردم، تموم نشده؛ ولی خب به جاهای جالبی رسیده و بهنظرم چه خوب که زود تمومش نکردم؛ چون هر بار که بازنویسیش میکنم موضوعهای جذابی برای نوشتن و ادامهدادنش پیدا میکنم.
خیلی کند پیش میرم توی کارها؛ ولی اشکالی نداره. یه وقتایی باید لاکپشتی حرکت کنم تا بتونم بعد از اون مثل خرگوش جهشهای بزرگی بردارم.
و در نهایت اینکه اینجا بارون نیومده؛ ولی هوای دلپذیر پاییزی خوبی شده.
پنجشنبهها هم گل سر سبد روزهاست؛ چون با سه تا نوجوان پر انرژی داریم نوشتن رو تمرین میکنیم.
سلام علیکم
مخلصم. آقا اینجا این چهار پنج روز خوب باریده، الحمدلله. قبل از این هیچ خبری از بارون نبود. قدری نگران بودیم. ان شاء الله نزول رحمت الهی ادامه داشته باشه.
سلام
شما خوبین؟ آقا گل
چه اسم قشنگی
بهتون خیلی میاد
من هم آقا امیرم
خوش بختم از آشنایی تون
به اینترنت گوشی همسر وصل بودم... یه کامنت طولانی برات نوشتم. تا زدم ارسال دیدم نت قطعه! :/ همسر حواسش نبود نت رو قطع کرده بود :/// منم حوصلهم نمیشه دوباره بنویسم حرفامو :// برو یقه خودشو بگیر
حالا بذار منم برف بیاد میخوام عین ندید پدیدها برم توی حیاط برفبازی کنم، بچهها میگن برف و بارون اینجا زیاد میاد :)))
امیدوارم برکت خدا امسال هم به همهجا نازل بشه :)
جعبهی لایتنر خواهرم خریده بود و به منم اصرار میکرد که باهاش بخونم ولی نمیدونم میترسیدم ازش یا اینکه خوشم نمیاومد نرفتم سمتش ولی خب اعتراف میکنم که اشتباه کردم،دیر به فکر یادگیری زبان افتادم. یه کتاب زبان استادمون معرفی کرد که میگن خوبه و اونو خریدم اما چون ۵۰۴ رو هم زیاد بهم معرفی کرده بودن میرم اونم میخرم :)
من فکر میکردم بیام دانشگاه میتونم کتابهای غیر درسی بیشتر بخونم و وقتم ازاد میشه،الان هم میتونم و زمان سوخته زیاد دارم ولی چون درسهای نخونده دارم هرگاه میرم سمتش عذاب وجدان میگیرم،بیشتر امروز هم تقریبا به پاکنویس کردن گذشت ،خلاصه که شما جای ما هم از این جمعهها استفاده کن:)
امیدوارم زودی روزهای خوب برسه براتون و کلا خوب بشید :)
سلام٬ این روزا روزای منه! بارونی و خنک! امروزم کلی در زیر باران قدم زدیم و همچون موش آب کشیده رسیدیم به مقصد! :))
کاش پاییز و زمستون اندازه 4 تا فصل کش میومد! ^_^
سلام...
فقط میتونم بگم فاصله غروب آفتاب تا خواب رفتن خوبه همین. شب هام با خوابای واضح که صبح همه اش یادمه و خسته و کلام میکنه میگذره روزهامم....
بیخیال :)
ولی انصافا ناشکری کار زشتیه یه خوشحالی آرومی هم هست اینروزا :)
خوبی شما؟!