اینکه  در خلال جنگ‌ جهانی آلمان‌ها به فکر اصلاح نژادی افتادند را آن‌قدر توی بوق و کرنا کرده‌اند که همه می‌دانیم. اما کمتر از بریتانیا و عصر ملکه ویکتوریا و شروع تفکرات اصلاح نژادی صحبت به میان آمده است. داستان از این قرار است که در نخستین سال‌های قرن نوزدهم میلادی، ملکه ویکتوریای هجده ساله به سلطنت رسید و قدرت را در بریتانیا به دست گرفت. عصر ویکتوریایی در بریتانیا را عصر شکوفایی صنعتی می‌خوانند. سال‌هایی که بریتانیایی‌ها به آسیا و آفریقا و هیچ‌جایی رحم نمی‌کردند و مستعمره پشت مستعمره بود که می‌انداختند پشت قبالۀ ملکه‌شان. در همین سال‌های قرن نوزدهم میلادی نظریات داروینیسم هم مطرح شده بود و صحبت از این بود که طبق قانون طبیعت قوی همواره ضعیفان را حذف می‌کند و باید به فکر پرورش نسلی از انسان‌ها باشیم که از هر نظر، کامل باشند. برای مثال، گفته می‌شد که یک مرد واقعی در دنیای مدرن باید اخلاق‌مدار، دارای شخصیت معقول و تندرست بوده و بر احساسات و بدن خودش تسلط کامل داشته باشد.
این تفکرات نژادی، مردان طبقۀ اشراف و بزرگ‌زاده‌ها را از دیگر طبقه‌های مردم مثل زنان، همجنس‌گرایان، مردم جوامع مستعمراتی و یهودیان جدا می‌کرد. در پی این تصمیمات بود که مدارس شبانه‌روزی دولتی در انگلستان راه‌اندازی شد و فرزندان طبقۀ اشراف راهی این مدارس شدند. در این مدرسه‌ها علاوه بر آموزش علوم اولیه، مسئلۀ تندرستی هم مورد توجه قرار می‌گرفت. این شعار «عقل سالم در بدن سالم» بود که باعث شکل‌گیری ورزش‌های گروهی در مدارس بریتانیا شد. این ورزش‌ها علاوه بر تندرستی، حس رقابت و جنگ‌جویی را در بین دانش‌آموزان رواج می‌داد. چیزی که مورد پسند نظام حاکم بریتانیا بود.
در نتیجه نظام آموزشی بریتانیا از ورزش‌های رقابتی و به طور خاص از فوتبال استقبال ویژه‌ای کرد و با تشویق و راه‌اندازی رقابت‌های درون‌مدرسه‌ای این رشتۀ ورزشی را در اغلب مدارس کشور رواج داد. بازی فوتبال خیلی زود به عنوان نماد یک «رقابت تنظیم‌شده در درون جامعۀ انسانی» و در نتیجه ابزاری برای آماده‌سازی دانش‌آموزان جهت ورود به زندگی خارج از مدرسه مطرح گردید. 
فوتبال برای مدارس بریتانیا ثمرات دیگری هم داشت. از جمله اینکه باعث شد کم‌کم دانش‌آموزان پرخاش‌جو و شورشی اشراف‌زاده به سمت این ورزش کشیده شوند و خودشان وظیفۀ برگزاری مسابقات را برعهده بگیرند. به این شکل هم یک آرامش نسبی در مدارس برقرار می‌شد و هم ورزش کردن موجب می‌شد تا با تخلیۀ نیروی جوانی، نگرانی مدیران نسبت به مسائلی مثل خودارضایی و همجنس‌گرایی کمتر شود. به علاوه دانش‌آموزانی که از این مدارس فارغ‌التحصیل می‌شدند، به خاطر پی‌بردن به اهمیت کار گروهی و پیروی از رهبر خیلی زود آمادۀ ورود به نیروهای نظامی و شغل‌های دولتی می‌شدند.