چهارشنبه، سی بهمن نودوهشت:دیدار رفت آتالانتا-والنسیا را به یاد دارم.. بازی عجیبی که چند روز بعد معروف شد به بمب بیولوژیکی اروپا. یکی از آخرین مسابقات فوتبال که در آن تماشاگران غریو شادی سر داده بودند و بعد بیخبر از همهجا، سرمست از برد تیم محبوبشان به خانه رفته بودند. آتالانتا در ورزشگاه شهر میلان رقیب اسپانیایی را با چهار گل شکست داده بود و خوشحالی را به شمال ایتالیا و شهر برگامو آورده بود. آتالانتا، الهۀ شکار در یونان قدیم پس از سالها جنگیدن برای بقا حالا از یک تیم زیردست تبدیل شده بود به یکی از قدرتهای برتر ایتالیا و اروپا. دیگر کسی حق نداشت آتالانتا را جدی نگیرد. هواداران آتالانتا که تا همین دو، سه سال پیش به لطف بقا در لیگ به خیابانها میریختند. حالا به لطف این پیروزی بزرگ سر به آسمان میساییدند و تیمشان فقط یک قدم تا جاودانگی تا رسیدن به بزرگترین شکار دوران حیاتش فاصله داشت.
بدبینترین هوادار دنیای فوتبال هم اما فکر نمیکرد آن لحظۀ حماسی، آن لحظۀ رؤیاگون به فاصلۀ چند روز تبدیل شود به تراژدیترین لحظۀ دنیای فوتبال در قرن بیست و یکم. تبدیل شود به یک بمب بیولوژیکی بزرگ. ویروسی به نام کووید نوزده که معلوم نبود از کجا سر برآورده بود، به یکباره تبدیل شود به بلای جان فوتبال و فوتبالیها.
شنبه، بیستوهفت اردیبهشت نودونه:
فوتبال آلمان از پس چند ماه تعطیلی دوباره شروع شده و مسابقات با اجرای پروتکلی دقیق از سر گرفته شده است. دورتموند در برابر شالکه، معروف به داربی روهر، مادر تمام داربیهای دنیا. دورتموند بازی را با چهار گل میبرد؛ اما دیدن ورزشگاه وستفالن(1) بدون دیوار زردرنگش عجیبترین صحنۀ دیدار است. برای من و برای هزاران هزار هوادار دیگر، فوتبال هنوز آن چیزی که میشناختیمش نیست. چیزی در دنیای فوتبال گم شده، چیزی به نام شادی، اعتراض، حماسه، لحظههای رؤیاگون، چیزی به نام دادوفریاد هوادارهای حاضر در ورزشگاه.
جمعه، بیستوسه خرداد نودونه:
اگر توافق کنیم که در این دنیای سرگردان تنها موجوداتی حق حیات دارند که قویتر باشند و بتوانند خودشان را با شرایط جدید تطبیق دهند، میتوان گفت فوتبال با بازتعریف دوبارۀ خودش همچنان زنده مانده است. پس از آلمان حالا نوبت به اسپانیا و ایتالیا رسیده تا فعالیتهای فوتبالی را از سر بگیرند. فوتبال با ظاهری جدید. بی تماشاگر و حتی با قوانینی نو شده.
اگر اتفاق غیرمنتظرهای نیفتد، چند ساعت دیگر نیمهنهایی جام حذفی ایتالیا برگزار میشود. میلان در برابر یوونتوس. میلانِ محبوب، میلانِ قلبها. میلانی که یک روز از خواب برخاستم و دیدم حالا شده جزئی از زندگی . یکی دو روز است استرس بازی امشب را دارم. فوتبال با ظاهر جدیدش دوباره همان معنای گذشته را پیدا کرده. زیاد تفاوتی ندارد ماکتی از هواداران تیم رقیب در ورزشگاه هست یا نه. فرقی ندارد به کمک تکنولوژی صدایی در ورزشگاه پخش شود یا خیر. آنچه اهمیت دارد و دارم به آن فکر میکنم، نتیجۀ پایان بازی است. زیادهروی است اگر در انتظار برد باشم. راستش خوشبین هم نیستم؛ اما بدبینی در فوتبال همواره با امید گره خورده. امید به رخدادهای پیشبینی نشده، به حادثهای یا اندکی خوشاقبالی، به اتفاقی که با کمی جان کندن، ورق را به یکباره برگرداند. به لحظههای رؤیاگون، به خلق لحظههای ماندگار جهان فوتبال.
تصویر: دیوار زرد وستفالن(1) در یک شب معمولی.