پیرو پست کتاب ها و خاطرات وبلاگ زندگی در پیش رو:


داستان اول"دانشگاه- تابستان سال آخر"

دروغ چرا؟! اصلا در دوران کارشناسی دانشجوی موفقی نبودم (اگر مبنای موفقیت رو پاس کردن درس حساب کنیم!-توضیح از بنده نگارنده)

و همین عامل باعث شد یک ماه پایانی تابستان سال آخر را در خوابگاه بگذرانم. و درگیر کارهای پروژه و معرفی با استاد باشم! موقعیت خیلی بدی بود. روزهایی که فوق العاده آزار دهنده بود و هر روزش هزار روز می گذشت. هنوز یادم نرفته است نزدیک به بیست بار پروژه ام را برای استاد فرستادم و ایشان ایرادهایی گرفتند که در قوطی هیچ عطاری نبود. بودند کسانی که با یک پیامک ساده نمره پایان نامه شان را بی هیچ سعی و تلاش می گرفتند و می رفتند! و من به قولی مثل خر در گل گیر افتاده بودم (یا مودب ترش "مثل آهو در گل تپیده بودم!").

باری، تصور کنید در همچین شرایط روحی و ذهنی تصمیم بر این گرفتم که کتاب 1984 جورج اورول (+، +) را بخوانم! نتیجه کاملا مشخص بود. شبی که کتاب را تمام کردم خوب در خاطرم است.تقریبا ساعت یک و نیم شب بود که کتاب تمام شد. بعد از آن بیش از یک ساعت طول کشید تا  خواب به چشمانم آمد! شبی که فردایش قرار بود مجدد سری به استاد گرامی بزنم!

تقریبا ساعت از هشت گذشته بود که زنگ گوشی به صدا در آمد، با یک نا امیدی خاص خاموشش کردم و باز خواب!

انگار یک فضای یأس بر کل اتاق حاکم بود، و منی که کم کم به تمام نظام دانشگاه شک کرده بودم و اصلا آن روز دلم نمیخواست از تخت جدا شوم! روزی که انگار فضا و زمان دچار فروپاشی شده بود و دانشگاه همچون مرکز سیاه چاله ای بود که هر لحظه مرا به درون خود می کشید! (کسانی که این کتاب را خوانده اند خوب می دانند چه میگویم! به حق کتابی است سیاه.)

.

داستان دوم: "دانشگاه کرمان - از خوابگاه تا دانشگاه "

یک سالی که کرمان بودم یکی از مشکلاتم مسیر طولانی خوابگاه تا دانشکده فنی بود که با اتوبوس واحد حداقل بیش از سی دقیقه زمان می برد. سی دقیقه ای که برای من طعم کتاب داشت. کتاب هایی از جنس صدا. اگرچه شب نبود ولی آرشیو کتاب شب رادیو تهران و صدای گرم بهروز رضوی برای من مصداق بارز یک نعمت الهی بود. آرشیوی کامل با گوینده ای فوق العاده. اینقدر صدای جناب رضوی گرم و ماندگار هست که این بنده نگارنده از آن زمان هر کتابی را ورق میزنم گویی در پستوی مغزم یک استاد رضوی پنهان شده و دارد این کتاب را میخواند! صدایی که همیشه در ذهنم مانده و خواهد ماند.

یک سالی که قطعا از شیرین ترین سال های کتاب خوانی ام بود.

.

س.ن1: دوست دارم در کنار بیان این دو خاطره یک لیست برگزیده ده تایی از کتاب های خارجی و ایرانی که خواندم به اشتراک بگذارم.

مجموعه کتاب های ایرانی: مردی در تبعید ابدی- آتش بدون دود (هفت جلدی) - بر جاده های دریای سرخ(پنج جلدی) از نادر ابراهیمی؛ یکی بود یکی نبود- تلخ و شیرین استاد جمالزاده؛ خسی در میقات- مدیر مدرسه جلال آل احمد؛ سو وشون سیمین دانشور؛ داش آکل- بوف کور صادق هدایت؛چشم هایش بزرگ علوی؛ جای خالی سلوچ - نون نوشتن(مجموعه یادداشت) محمود دولت آبادی عزیز؛ قیدار رضا امیرخانی؛ تنگسیر- سنگ صبور صادق چوبک؛ ماهی سیاه کوچولو- یک هلو هزار هلو صمد بهرنگی(آثار بهرنگی همگی عالی اند)؛ همنوایی شبانه ارکستر چوب ها رضا قاسمی؛ (فکر کنم بیش از ده مورد شد! و البته که جای خیلی ها خالی ماند.)

مجموعه کتاب های خارجی: مزرعه حیوانات- 1984 جورج اورول؛ شازده کوچولو اگزوپری (با بیش از بیست بار خوانش!) ورونیکا-کیمیاگر-زهیر پائولو کوئیلو؛ جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ؛ بارهستی میلان کوندرا؛ دوست بازیافته فرد اولمن؛ کوری ژوزه ساراماگو؛ مرگ در میزند وودی آلن؛مهمون سرای دو دنیا- آدولف هیتلر دو دنیا(دو زندگی) امانوئل اشمیت (تا کنتور نزده بالا دست می کشم.)

(در حق خیلی از نویسندگان اجحاف شد. امیدوارم اعتراض نکنند :) )

و بخوانید معرفی کتاب را.

س.ن2: یک پیشنهاد خوبی که در امر کتاب خوانی میتونم داشته باشم اینه که سعی کنید از یک نویسنده چندین آثار را مطالعه کنید. اینطوری درک فضای فکری نویسنده خیلی راحت تر خواهد بود. و اگر بعد از خواندن چند اثر نقد آثار نویسنده مورد نظر را هم بخوانید که عالی خواهد بود.

دومین پیشنهاد استفاده از استیکر نوت(جایگزین فارسی داره آیا؟) هنگام مطالعه کتاب. اولین صفحه کتاب یا جلد کتاب را به این کار اختصاص دهید و یک استیکر نوت روی آن بچسبانید. به همین راحتی اگر قسمتی از کتاب را دوست داشتید بعدها مجدد بخوانید یا یادداشت کنید فراموشش نخواهید کرد :)


س.ن3: وقتی فکر می کنم به اندازه یک عمر کتاب خوب هست که نخوانده ام بیش از پیش به بی سوادی خودم پی میبرم :(


اگر دوست داشتید دعوتید به این چالش دلنشین.