دیدمت صبحدم در آخر صف‌، کوله سرنوشت در دستت‌
کوله‌باری که بود از آن پدر، و پدر رفت و هِشت‌، در دستت‌!

گرچه با آسمان در افتادی، تا که طرحی دگر دراندازی
باز این فالگیر آبله‌رو، طالعت را نوشت در دستت‌!

بس که با سنگ و گچ عجین گشته‌، تکّه‌چوبی در آستین گشته‌
بس که با خاک و گِل به‌سر برده‌، می‌توان سبزه کشت در دستت‌!

شب می‌افتد و می‌رسی از راه، با غروری نگفتنی در چشم‌
یک سبد نان تازه در بغلت، و کلید بهشت در دستت‌!

کاش می‌شد ببینمت روزی، پشت‌ِ میزی که از پدر نرسید
و کتابی که کس نگفته در آن، قصّه سنگ و خشت‌، در دستت‌!

بازیات را کسی به‌هم نزند، دفترت را کسی قلم نزند
و تو با اختیار خط بکشی‌، خطّ یک سرنوشت‌، در دستت‌!
"محمدکاظم کاظمی"
س.ن:
شب میلاد امام حسن(ع) برای شعرا یک شب خاص و ویژه است. شب دیدار با رهبر و مراسم شعرخوانی. که هر سال در این شب عزیز برگزار شده و ان شالله سال های بعدهم برگزار خواهد شد. 
اینجا می توانید اشعار قرائت شده امسال و سال های قبل رو ببینید، فیلم و صوت اشعار قرائت شده نیز موجود هست.(البته فیلم اشعار امسال هنوز اضافه نشده که چند روز آینده اضافه خواهد شد.)
شعر بالا هم یی از همین اشعار هست که خیلی به دل این بنده نگارنده نشست. از آقای محمد کاظم کاظمی است که تقدیم کردند به جوانان و نوجوانان کارگر هموطنشان.