از قرار معلوم امروز بیست و یکم فوریه است و سوم اسفند ماه، روزی که در شرق و غرب عالم به روز زبان مادری مشهور است. از این رو به نظرم رسید که به این مناسبت از بلاگران و دوستان دعوت کنم تا دست به قلم شده و اینبار یک پست به زبان مادری خودمان بنویسیم.
برای اینکه متن پستها زیاد پیچیده نباشد و نخواهیم به این فکر کنیم که خب "چه بنویسیم!؟" یکی از حکایات گلستان را به صورت دیکتاتورگونه انتخاب کردم که در زیر میبینید. حکایتی که در کتابهای درسی همه موجود بوده و قطعا قبلا خواندهایدش. حال از شما دوستان خواهش میکنم که به مناسبت این روز(روز زبان مادری) این حکایت سعدی را به زبان مادریتان بازنویسی و در وبلاگهایتان منتشر کنید.(ترجیحاً تا آخر این هفته.) با ذکر این نکته که لزومی ندارد حکایت فوق را کلمه به کلمه ترجمه کنید. پس خلاقیت به خرج دهید و سعی کنید به بهترین شکل و فرم بازنویسی کنید.
+با پیشنهاد خانم خورشید، اگر هم دوست داشتید(ما که قطعاً دوست داریم!) به صورت صوتی نوشته خودتان را اجرا کنید.
++پیشنهاد ویژه از شباهنگ، این کلیپ رو حتما ببینید. من باب نابودی و انقراض 24زبان در ایران! در آیندهای نزدیک!
هدف از این چالش (یا شاید بهتر است بگوییم همنشینی) آشنا شدن با زبان مادری دیگر بلاگران به نمایندگی از عامه مردم جامعه است. و ارزش قائل شدن برای فرهنگها و زبانهای متفاوت دوستانمان. پس اگر شرکت کردید. لینک مطلبتان را برایم بفرستید. و ایضاً هر چند عدد از دوستانتان را که خواستید دعوت کنید تا در این همنشینی شرکت کنند.
...
...
حکایتی از گلستان شیخ-باب چهارم-در فواید خاموشی:
"یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی!
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند."
لینک ها:
- چراغ اول رو مستر مرادی با همکاری مسی ریکا روشن کردند. با زبان شیرین گیلکی :)
- صدای پرتقال دیوانه هم رسید. پرتقالی از نوع اصفهونی :)
- همراه میشیم با گویش مرکزی مازندران (البته متمایل به غرب)، پست بانوی لبخند رو بخونید.
- و اینک گندوم بانو، مفسر اعظم حکایات سعدی با لهجه شیرین شیرازی (بالاخره هر دوتاشون شیرازی بودن بهتر زبان همدیگر رو میفهمن):دی
- واران گرامی هم زحمت کشیده و چنتایی از دوستانش رو هم به چالش دعوت کرده، همراهشون میشیم.
- بچههای مازندران و خطه شمال خیلی خوب همراهی کردند. دستتون درد نکنه. این پست از آبان دخت(حریری به رنگ آبان) عالی بود.
- منتظر بودم به زبان ترکی و لری هم پست داشته باشیم. که این پیش بینی درست از آب در اومد.
اول پست علی جان(منِ مجازی) با زبان شیرین ترکی. این پست رو آقا رامین از وبلاگ عقاید یک رامین خوندند.(پایینتر موجوده)
- و بعد پست یک بلاگر آرام با زبان لری خاص استان همدان، فایل صوتی رو هم بشنوید.
- اگر موافق هستید همراه میشیم با لهجه شیرین یزدی، با صدای علی عزیز(یدونه باشی برا نمونه باشی دادا)
- این هم یک همکاری دو نفره از دو کورد زبان کرمانشاهی، پست پرستو(زاویه زیست) همراه با صدای گرم آنالیز
- یکی از اهداف این همنشینی آشنایی با زبانهای مادری جاهای متفاوت ایران بود. راستش به شخصه تا امروز نمیدونستم زبان تاتی چی هست و مال کجای کشوره، متشکر از بهنام غنی عزیز و این پست خوبش.
- خوشحالم که اضافه کنم به زبان ترکی خراسانی که به گفتهی اون کلیپ شباهنگ(لینک کلیپ کمی بالاتر موجود هست!) در معرض خطر نابودی است هم مطلب داشتیم. تشکر از خانم لبخند. لطف کردید.
- زبان لاری، یا لارستانی نیز با استناد به همان کلیپ شباهنگ در معرض خطر نابودی است. و من خوشحالم که با این زبان نیز آشنایی پیدا کردم. به واسطه این پست از بی نام. متشکریم.
-جناب متین هم زحمت کشیدن و به لهجه قاینی برامون نوشتن. دست تون درد نکنه واقعا. مانا باشی جوان.
-در مورد لهجه اراکی شنیدید تا به حال دیگه؟ درسته؟ خیلی لهجه قشنگیه. اگه نشنیدید. این پست وبلاگ پاموک رو بخونید و بشنوید.
- و هم اکنون، یکی از دوستان میهن بلاگی، با لهجه یا بهتره بگیم گویش نیشابوری؛ بشنویم.
- تشکر از هلما خانم، که توسط حریر به اینجا رسیدن ظاهرا و برامون به زبان ترکی نوشتهاند و اجرا کردهاند.
-یک مهمون هم از بلاگفا داریم. بشنوید و ببینید این پست Ghazal Azadi رو، از وبلاگ may it be، به زبان لکی.
- زبان ترکی یکی از قشنگترین و گستردهترین زبانهای ایران محسوب میشه، این فراوانی پستها و فایلهای دوستان هم تاییدی هست به این حرف. خب این فایل رو بشنویم با صدای عقاید یک رامین. ضمنا متن این پست همونیه که علی جان نوشته بود.
-حنا رو حتما با اخبار رادیو بلاگی ها می شناسید، گوینده خبر رادیوبلاگیها، یکی از خوش صداهای رادیو، با زبان ترکی تبریزی برامون این حکایت سعدی رو بازخوانی کردند. گوش بدید.
-خورشید، یکی از خوش اخلاقها و بهترین وبلاگ نویسهای بیانه، که امشب فهمیدم علاوه بر خوش اخلاق بودن و با فرهنگ بودن و هنرمند بودن خوش صدا هم هست.( البته بماند که ما تا دیشب هی بهشون اصرار میکردیم که تهرونی هم لهجه است ولی ایشون تکذیب میکردند:دی) باری، حکایت سعدی رو اینبار با لهجه تهرونی بشنوید.
-صحبت از لهجه تهرونی شد. خب باید بگم اگه خورشید زوایای مخفیِ دهه60 به قبلِ لهجه تهرونی رو نشونمون داد، در این پست، یا فاطمه الزهرا زوایای روشنِ دهه 80 به بعد این لهجه رو قصد داره که نشونمون بده.
- گله مند بودیم که چرا از جنوب کشور دوستان همراهی مون نکردند. تا اینکه خانم فرشته با این پست خودشون رو از بندر گناوه به اینجا رسوندند. متشکریم.
-اهوازی های عرب زبان یکی از خون گرم ترین و مهمان نوازترین افراد این کشورن. این رو بدون اغراق میگم. به این دلیل که توی برگشت از سفر کربلا ماشین مون خراب شد و تا ساعت یک و دوی شب مهمون این دوستان بودیم. خب همه این هارو گفتم تا دعوتتون کنم تا یک پست به زبان شیرین عربی اهوازی رو بهتون معرفی کنم. بفرمایید. از وبلاگ در آرزوی جهانی امن
-نوبتی هم باشه نوبت خودمه! لهجه سمیرمی تقریبا آمیختهای از لهجه اصفهانی و شیرازی هست. که البته به زبان شیرازی نزدیک تره. به نوعی که در اولین برخورد همیشه فکر میکنن شیرازیم. بفرمایید ببینید و بشنوید. از وبلاگ دو کلمه حرف حساب!
-یکی دیگه از شرکت کنندگان خانم خوشبخت بودند. ببینید خودتون متوجه میشید.
-این پست خیلی ویژه است، دوستان خانم واران زحمت کشیدند و به چند زبان مختلف جکایت فوق رو خوندند. که واقعا باید از ایشون و دوستاشون تشکر کنم.
-لهجه کرمونیها رو خیلی دوست دارم. و به همین دلیل هم این پست رو خیلی دوست دارم. و امیدوارم نویسنده اش در کنکور پیش رو موفق باشه :)
-و اینک در انتظار لحظه های خوب با همکاری دوستش مهسا، باید ترکی باشه. ولی نمیدونم ترکی چه منطقهای هست.
- خوشحالم که هنوز دوستانم در این چالش شرکت می کنن، خانم آرورا دست مریزاد. متشکرم. البته پست شون رمز دار هست و خب طبیعتاً اگر دوست داشتند بهتون رمز میدن.
-خانم افرا هم زحمت کشیدن و با نوشتن این پست خیلی خیلی عالی و سر ذوق آورنده به این هم نشینی پیوستند. فوق العاده بود. کوردهای کورمانجی من رو یاد کتاب کلیدر محمود دولت آبادی میندازه. و ترکمن صحرا هم که من رو میبره و غرق میکنه وسط داستان گالان و سولماز و بویان میش عاقل؛ منو میبره وسط صحرای اینچه برون... آلنی اوجا و مارال. عالی عالی عالی.
-آقا میثم، دیر اومدن ولی بالاخره اومدن :) دستتون درد نکنه. دست رساننده هم درد نکنه. این هم لینک پست شون.