سلام.

اول از همه تشکر میکنم به خاطر اینکه همراهی کردید. همه کارها و پست ها عالی بود. دست مریزاد همگی. (البته اضافه کنم تا فردا شب هنوز وقت دارید. و ما خوشحال می‌شیم که با لهجه و زبان مادری شهرهاتون آشنا بشیم.) 

 

و اما، میدونم الان نِشِستِین هی میگوین آقاگل سَرمون کلاه گذاشت. پَه چرا خودیش نخوند؟ دیشو بونِه اُوُردَم که گوشیم خَرابَه. ای گندوم و علی گوهری اومَدَن گفتن وَخی خودِتِه ضَف کو! با لپ تاپم میشَه صدا ضبط کوُنی. خُب دیگه موند تا دَم پَسینی که یِهوُی دکتر میم دَرونِمون گفت وخی بریم کوه! خلاصه با یکی از بچا وَخسادیم رَفتیم کوه.(بعدن پست کوه نوردی میذارَم با عکساش. ایدَفِه رفتیم اشکفت راز) دیگه آفتو داشت غروب می‌کرد داشتیم بر می‌گَشتیم پاین که با گوشی یکی اَ بَچا صِداره ضَبط کردم. بَرِه هَمی اِنگار صدایِ باد و طیفون میات. و البته که دسترسی به متن زیر نداشتم او بالا. الانَم رَگ شیرازیم گِرِفتَه حیصِله‌ام نَمیشَه متن پایینی رِه تغییر بدم. کُلیتِیش هَمی پاینیه. ولی مُمکِنَه یِخدِه(یک خورده‌ای) فرق کوُنَه.   

 

خُب بِریم سُراغ حکایت سعدی:

 

 "میگَه که یک روزی یک شاعر پَچَلی(کثیف-چرک) تو ای سرما که تو سَر سَگ بِزَنی بیرون نَمیرَه هِلِک هِلِک(helek helek) وَخساد رَفت پیش رئیس دزدا. یک خورده‌ای بَرَش شعر و شاعری کرد تا یه پیل پَلِه‌ای(پول و پله) بش بِدَن. ولی از شانسیش رئیس دزدا حال و حِیصِله دُرُس حِسابی نداشت. بش گفت "وَخی خُودتِه ضَف کو" اوی کَلِه کوچونَک(kale kochonakخطابی غیر مودبانه نسبت به زیر دست) وَخی لباسا ای مَرتیکه‌رِه (یک عبارت فحش مانند که مثل لفظ خره تو اصفهان می‌مونه. و خیلی وقتا فحش نیست!)  بِکَنین و وِرِش بدین تو برفا تا جونِش دراد! خلاصه دَس پاشه گرفتن وِرِش دادن بیرون و از شانسیش هرچی سگ بید افتاد دنبالیش. ای بِدُو سگا بِدُو ای بِدُو سگا بِدُو ای بِدُو سگا بِدُو. یهویی واستاد یک کُتُری(kotor سنگ ) بَردارَه وِردَه هواشون دید زیمین یخ زَدَه. گفت پَععع از شوما دیگه. خدا ریشَتونِه بِکَنَه سَگاره وِل کَردِین کُتُرارَم بَستِین؟ هو باز پارِه گذاش به دو!

 

رئیس دزدا یهو دید ایکه اِنگار پِسَر هاشومی حج بَراتَه!(این قسمت ها فقط در نسخه خطی موزه لوور فرانسه موجوده! و در دیگر کتاب ها نیست!) گفت اِی خاک بِه خُلتون!(kholtonهمون خاکر بر سرتون) که صُب بُواشِه(boovashe باباشه) وَر میدارَه میارَه. بِرین بیگیرین بیارینِش. هوسا(hosaوقتی که) که اومد بِش گف حالا چیچی میخوای؟ گف عام وِلوم کو. مِی تو کُجای؟ بی بِرو دَس خدا(لهجه ما یک جاهایی خیلی شبیه شیرازی هاست!) هَمو لباسا مَنِه بده هیچی دیگه نَخواستیم. تا دو دیقه پیش دادِه بید سَگا بُخورَنمون حالا میگَه چیچی میخوای! 

 

امیدوار بید آدمی به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نی شر مرسان

 

رئیس دزدام که دید ای پِسَر هاشومی حَج چِراغ علی هستُ صَبا یک شَری بَرَشون میشَه گفت یک پیل پَلِه‌ی بِش بِدین یک لباس نوئیَم بِش بدین تا بِرَه شَرِشِه بِکَنَه. مَرتیکه تا هم حالای سگ داشت میخُوردِشا باز اومَدَه بَرِه مَن شِر و وِر میخونَه! "

 

ایم حکایت سعدی به زبان سیمیرومی. تو زبان سیمیرومی خیلی وقتا واو به ی تبدیل میشه.(مثل سریال شب‌های برره!) و ایکه خیلی جاوا به جای کسره فتحه تلفظ میشه. مثل همین "میشِه" که ما می‌گیم "میشَه!" یک سری عبارت‌های خیلی قدیمی هم هس که فقط خودمون میفَهمیم. مثل همو "کَلِه کوچونَک!" بعضی عبارتا هم معنیشه حتی خودمونَم نَمیفَهمیم! ولی استفاده میشَه و یه منظوری ره میرسونه! مثل "کاله بیریج شد!"(kale birij) یا خاندولی جاندولی(khandoli jandoli). اولی یعنی یک چیزی بدجوری سوخت. دومی هم موقعی که چن نفر بَدجوری میرَن تو بحث و صحبت(بخصوص خانما) میگن دارن خاندولی جاندولی میکنن!

همی.

 

 


دریافت

 

تالا کوه نورد به ای خوش صِدای دیده بیدین؟