«بی‌بی معصومه» نود و پنج ساله است. خواهر استاد محمد بهمن بیگی است. مرد بزرگی که احتمالاً نامش را با کتاب«بخارای من، ایل من» به یاد دارید.(کتاب فارسی راهنمایی یا دبیرستان ذکر خیرش بود.) مردی که سال‌های سال عمرش را صرف آموزش به عشایر و ساخت مدارس عشایری کرد. بی‌بی معصومۀ نود و پنج ساله، با شعر خواندن و مشاعره کردنش همۀ تصورم از یک پیرزن را خراب کرده. پیرزن از پس سال‌ها تجربه و زندگی، حالا نشسته کنار یکی از نوه‌های دختری و در جواب شعرهایش، با لحنی روان و زیبا شعر می‌خواند و مشاعره می‌کند.  کلیپش را می‌توانید در ادامه ببینید. اینکه چرا بعد از پنجاه و سه روز دوری از وبلاگ و وبلاگ‌نویسی، با این کلیپ شروع به نوشتن می‌کنم هم دلیل دارد. دلیلش روز زبان مادری بود، که البته دو روز از آن می‌گذرد. راستش به شکل کنایه‌آمیزی خواستم به واسطۀ این کلیپ و یادآوری یک اسم بزرگ، طعنه‌ای زده باشم به خودمان، خانواده‌هایمان، مدرسه‌ها و حتی صداوسیما، که گویا همه‌مان سخت دوست‌دار تهرانیزه کردن و یکسان‌سازی خرده‌فرهنگ‌ها هستیم و در این راه هیچ کوتاهی‌ای هم نمی‌کنیم. 



دریافت


س.ن:
برای یک وبلاگ‌نویس دردناک‌تر از اینکه یک‌باره برود و بعد از پنجاه و سه روز بخواهد دوباره بنویسد، نیست. (حساب روز و ساعت و دقیقه‌ش را هم داشتم.)