مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. اینکه جماعتی خود را در سماع بر من میزنند و بعضی یاران ایشان را منع میکنند، مرا آن خوش نمیآید. و صد بار گفتهام برای من کسی را چیزی مگویید. من به آن راضیام و آخر من تا این حد دلدارم که این یاران که به نزد من میآیند، از بیم آن که ملول نشوند، شعری میگویم تا به آن مشغول شوند، و اگر نه من از کجا شعر از کجا؟
واللّه که من از شعر بیزارم، و پیش من از این بَتَر چیزی نیست! همچنان است که یکی دست در شکمبۀ گُه کرده است و آن را میشوراند برای آرزوی مهمان. چون اشتهای مهمان به شکمبه است مرا لازم شد.
.
توضیح: کتاب فیهمافیه، در حقیقت آموزههایی بوده که مولانا برای پیروانش بیان میکرده و برخی از یارانش این آموزهها رو ثبت میکردند. به همین خاطر اغلب متنها به شیوۀ سخنرانی و راوی اول شخص داخل کتاب اومده. مثالش همین متن بالاست. سعی میکنم در انتخابهام تقریباً همۀ مطالب کتاب رو با همۀ سمت و سوهای عرفانی، اخلاقی، نصیحتی، حکایتها و ... پوشش بدم.
پینوشت:
در بخش توضیحات کتاب چند بیت دیگر هم هست که به همین موضوع اشاره داره و دربارۀ درگیریهای مولانا با شعر و شاعری سخن میگه.
مثلاً این بیت:
شعر چو ابریست سیه، من پسِ آن پرده چو مه
ابرِ سیه را تو نخوان ماِ منوّر به سما