- آقاگل
- سه شنبه ۱۰ شهریور ۹۴
- ۸ نظر
بابت حذف پست قبلی پوزش می طلبم نیاز به بررسی داشت!
زیادی غمگین بود!
ان شالله بعد از حل مشکل دوباره پست خواهد شد!
چند وقت بود شعر خوب نخونده بودم:
قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
و چند وقت هست که آهنگ خوبی پیشنهاد ندادم!
امشب در لبتاب همایونی دنبال آهنگ میگشتیم برای گوش دادن که دلمان گیر کرد پیش همایون شجریان عزیز ( کلا همایونیان محترمند!)
عشقت به دلم در آمد و شاد برفت
باز آمد و رخت خویش بنهاد برفت
گفتم ز تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت
"آلبوم نه فرشته ام نه شیطان"
به دلیل رعایت قانون کپی رایت لینک دانلود حذف شد! :دی
و چند وقتی هم بود که کتابی پیشنهاد نداده بودم:
و خیلی وقتی بود تشکر نکرده بودم:
ممنون از همه دوستان و دشمنا ن گرامیمان!
ممنونم از همه دوستانی که زحمت می کشند و با نظرهای مهربانانشون ما رو مورد لطف قرار می دهند.
و ممنون از یک عدد خدای خوب و دوست داشتنی. :)
هشتک شلم شوربا!!!
"ایامکم سعیدا
الطافکم مزیدا"
"آقاگل"
لوکیشن جمعه های لعنتی
هشتک بدبخت شدیم
هشتک لبتابمون باز خرابه
هشتک حوصله نداریم.
هشتک میگند پاشید بریم تفریح
هشتک من نمی خوام.
هشتک ای خدا.....
خرم آن فرخنده طالع را که چشم
بر چنین روى اوفتد هر بامداد
مست میبیدار گردد نیم شب
مست ساقی روز محشر بامداد
ساعتی از ظهر می گذرد که پدر گرامی مان آیند و باز قصه تکراری بیماری پدر بزرگ جانمان. اصلا هر وقت می گوید بیا برویم خانه شان بدنم شل می شود، دست و دلم می لرزد. می شکنم. فرو می ریزم. له می شوم. ( دریغ و درد از عمرم.... – آهنگ ) می شوم همان پسرک چند ساله شاگرد مغازه نجاری اش. کودکی بازیگوش بین چوب و تخته و پدربزرگی که عرق از گریبانش سرازیر شده و میخی را با شدت تمام در چوبی فرو می کند. می شوم پسرکی که روزهایی که پیرمرد نبود دلش می گرفت ( با تو وفا کردم تا به تنم جان بود - آهنگ) و تا شب از خانه بیرون نمی رفت تا پدر بزرگش برگردد. می شوم پسرکی که از دستانش( گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم - آهنگ) بیسکویت ساقه طلایی همیشگی اش را می قاپد و فرار می کند...
میشوم پسرکی که چون پدر بزرگش مزد پنجاه تومانی روزانه اش را ندارد که بدهد ( بی تو پرپر می شم دوروزه - آهنگ) تا یک هفته مغازه اش نمی رود تا پیرمرد این روزها کمر خم کند و ببوسدش و بقلی گردو به او هدیه کند!
می شوم پسرکی با یک بقل خاطره گرد گرفته ( نتابی سردم و بی رنگم - آهنگ) از پیرمرد نجار و دلم می گیرد و اشک ها امانم را می برد...
می شوم پسرکی که تاب دیدن ناتوانی یک پیرمرد را ندارد و همین است که وقتی پیرمرد تلاش می کند برای رسیدن به لیوان آب آن طرف اتاق سکوت می کند خودش را به خواب می زند ( مثل آفتاب اگه بر من نتابی - آهنگ) تا پیرمرد باورش بشود هنوز هم می یتواند از پس کارهایش برآید و وقتی پیرمرد لیوان آب را سر می کشد، خدایا چه لذتی بیشتر از این! باز می شوم همان پسرک شیطان در مغازه اش! بالا پایین می پرم با تکه ای چوب و یک سوهان شمشیر می سازم می افتم به جان بدی ها! و بعد خودم بد می شوم، اینقدر بد که فریاد کودک همسابه به هوا می رود و صدای گریه اش..... و بعد حتما کتک خوردن از دست پدر و بعدهم پدر بزرگ و بعد گریه ها و حق حق های ناتمام کودکانه ام همراه با یک حس لذت دوست داشتنی که حق کودک همسایه را کف دستش گذاشته ام....
خدایا شکر به خاطر سلامتی ات....
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم
هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیافتیم، به یوسف نرسیم
سر بازار کسی منتظر ما نشود
لذت عشق به این حس بلا تکلیفی ست
لطف تو شامل حالم بشود یا نشود؟
من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود
هر قدر هم بشود دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
بین زوار که باشم به تو نزدیکترم
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که
کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر این است که عاشق دم پابوسی تو
نفس آخر خود را بکشد پا نشود
دردهایم به تو نزدیک ترم کرده، طبیب
حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم
که به این راحتی آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو، الّا: نشود!
امتحان کردم و دیدم که میان حرمت
هیچ ذکری قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود