۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

فوتبال یک مقوله سیاسی فرهنگی اقتصادی است

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۹ مرداد ۹۶
  • ۱۷ نظر

علیپور، رئیس کمیته صیانت از لیگ: حاج صفی و شجاعی در صورت فسخ قرارداد صاحب یک خانه و 800 میلیون تومان پول می‌شدند!

به نقل از سایت های خبری


چند وقت پیش که دو تن از ملی پوشان فوتبال در برابر یک تیم اسرائیلی قرار گرفتند این روزها را می‌شد پیش بینی کرد. من قصد دفاع یا محکوم کردن این دو را ندارم. این مسئله تنها بهانه‌ای برای اثبات سیاسی بودن یا نبودن ورزش و به خصوص فوتبال است.

برخلاف بسیاری از نظرات بنده معتقدم فوتبال از همان بدو پیدایشش یک مقوله سیاسی و فرهنگی بوده و هست. برایش هم دلیل‌های متعددی دارم. فی‌المثل هلندی را در نظر بگیرید که سال‌های سال توسط آلمان‌ها اشغال شده و مورد تهاجم قرار گرفته است. و حال با مبارزات بسیار در اواخر جنگ جهانی دوم آزاد شده اس. و بعد همین هلند در سال 1988 در هامبورگ مقابل آلمان قرار می‌گیرد. و آلمان را با نتیجه دو-یک شکست می‌دهد. بی شک این بازی از عجیب ترین و بارزترین مثال‌هایی است که می‌تواند ثابت کند اتفاقاً فوتبال بی ارتباط با سیاست هم نیست. در شب پیروزی نه میلیون هلندی به خیابان‌های شهر ریختند. و با اینکه بازی در وسط هفته برگزار شده بود بزرگترین گردهمایی پس از دوران آزادی را شکل دادند. مردمی که در طی نود دقیقه به این باور رسیده بودند که انتقام تمام آن سال‌های سخت را از آلمان‌ها گرفته اند.با گذشت سال‌ها هنوز هم بازی‌ آلمان-هلند از اهمیت بالایی برخوردار است.
 یکی دیگر از صحنه‌هایی که بسیار معروف است و بر اساس آن فیلمی هم ساخته شده صحنه "فرار به سوی پیروزی" است. داستان از این قرار است که در جریان حمله آلمان به کیف آلمانی‌ها جهت تبلیغات مسابقه‌ی فوتبالی را ترتیب دادند. هواداران همه آلمانی بودند و جو وحشتناکی بر ورزشگاه حاکم بود. وقتی اوکراینی‌ها پیش افتادند سربازان شروع به شلیک به پای بازیکنان حریف کردند. ولی با وجود افتادن چند بازیکن دیناموکیف توانست پیروز شود. با اتمام بازی اما همه بازیکنان اعدام شدند! (روایت فیلم فرار به سوی پیروزی البته جور دیگری است.)
دیگر صحنه به یاد ماندنی مسابقه فوتبال در شب کریسمس است. در جنگ جهانی اول ارتش‌های آلمان، بریتانیا و فرانسه در بلژیک در حال جنگ بودند. در شب کریسمس فرماندهان خط مقدم تصمیم می‌گیرند بدون اطلاع به فرماندهان بالا دستی اعلام صلح موقت کنند. پرچم سفید برافراشته می‌شود. سربازان به سمت یکدیگر می‌روند. آواز می‌خوانند، با هم شام میخورند و مسابقه‌ی فوتبالی هم ترتیب می‌دهند. روز بعد خبر به فرماندهان بالا دستی می‌رسد. پیمان صلح شکسته می‌شود و جنگ از سر گرفته می‌شود.
کمی پیش تر که بیاییم می‌رسیم به مثالی بارزتر، باشگاه بارسلونا را همه شما می‌شناسید یا لااقل اسمش را شنیده‌اید. رقیب دیرینه‌اش رئال را هم قطعا می‌شناسید. باشگاه بارسلونا سال‌هاست که در ورزشگاه نیوکمپ بازی می‌کند ورزشگاهی با تقریبا 100هزار صندلی برای تماشای بازی.(نیمی از شهرهای ما زیر 100 هزار نفر جمعیت دارند!) بارسلون در بخش خود مختار کاتالونیا قرار دارد. اهالی کاتالونیا هنوز که هنوز است خود را اول کاتالونیایی می‌دانند و بعد اسپانیایی. و برای اثبات این مسئله نبردها و شورش‌های طولانی‌ئی نیز علیه دولت مرکزی مادرید کرده‌اند. تا این اواخر هم مدام شکست خورده‌اند. برای مثال در قرن اخیر، در جنگ داخلی دهه 30، کاتالونیا مدت‌ها با ژنرال فرانکو* جنگید، ولی در نهایت شکست خورد و تا زمان مرگ فرانکو در 1975 زیر سلطه‌ی او بود. ژنرال فرانکو یکی از طرفداران رئال بود. و مردم شهر به این خاطر که نمی‌توانستند در خیابان‌ها شعار مرگ بر فرانکو را سر دهند پس به ورزشگاه می رفتند و این دشنام‌ها را به بازیکنان رئال می‌دادند. (از قدیم هم گفته‌اند اگر نتوانید سر پدرتان داد بزنید سر شخص دیگری داد می‌زنید.) بارسا صد برابر معروف‌تر از خود کاتالونیاست و برای اهالی کاتالونیا بازی های رئال-بارسا چیزی فراتر از یک فوتبال ساده است. گاهی حاضرند بمیرند اما به رئال نبازند. همین چند سال پیش(سال 2008) که اسپانیا قهرمان اروپا شد مردم شهر کاتالونیا با پرچم‌های ایالت خودشان به شادی پرداختند. و معتقد بودند این جام متعلق به آن‌هاست و نه اسپانیا. حق هم داشتند. بیش از نیمی بازیکنان تیم متعلق به این باشگاه و این ایالت بود. هنوز هم کسی خاطره انتقال فیگو از بارسلونا به رئال و آن سر خوک معروف را فراموش نکرده است. کاتالان‌ها او را خیانت کارترین فرد می‌دانستند و در اولین باری که در ورزشگاه نیوکمپ مقابل تیمشان قرار می‌گرفت از وی با سر خوک استقبال کردند.
مثال دیگرم برد تیم آفریقایی کامرون در جام جهانی 1990 در برابر آرژانتین است. تا پیش از این آفریقا نه در فوتبال و نه در دنیای سیاست شناخته شده نبود. شاید کمتر کسی حتی اسم کشور کامرون را شنیده بود. ولی همین کشور آرژانتین بزرگ را شکست داد و بعد در مرحله یک چهارم نهایی مقابل انگلستان سه دو نتیجه را واگذار کرد و حذف شد. اما هیچکس کامرون را از یاد نبرد. کامرون تبدیل به نقطه‌ای نورانی در تاریخ آفریقا شد. اغلب آفریقایی‌ها معتقد بودند بهترین صحنه آن جام دست دادن رئیس جمهور کامرون با مقام‌های سیاسی دیگر کشورها پس از پیروزی کامرون بر آرژانتین بوده است. اهمیتش در این بود که برای یکبار رئیس جمهور یک کشور آفریقایی در قامت یک برنده با سران سیاسی کشور شکست خورده دست داده است. کشورهای کوچک به لطف فوتبال و به لطف ورزش می‌توانند بزرگی کنند. شاید آن جام جهانی را به یاد نداشته باشید. ولی برد سنگال مقابل فرانسه در جام جهانی 2002 آلمان را ممکن است بیاورید یک شب فراموش نشدنی برای سنگال در برابر فرانسه، فرانسه‌ای که در آن جام جهانی 1998 با شکست برزیل قهرمان شده بود. و حالا در برابر یک کشوری که هیچکس تلفظ درست نامش را هم نمی‌دانست شکست خورد.
امروزه فوتبال چیزی فراتر از یک ورزش بیست و دو نفره است. فوتبال یک مسئله اقتصادی فرهنگی و سیاسی است. تجارت فقط در صورتی با یک کشور شکل می‌گیرد که بدانند چنین کشوری وجود دارد. توریست‌ها نیز وقتی به کشوری سفر می‌کنند که آنرا بشناسند. جام جهانی، المپیک یا رقابت‌های دیگر بهترین مکان برای خودنمایی کشورهای گم شده بر روی نقشه است. فرصتی تا لااقل چند روزی در صدر اخبار جهان باشند. اتفاقی که به عنوان مثال برای کشور لیتوانی در المپیک بارسلون افتاد. لیتوانی در رقابت‌های بسکتبال المپیک به جایگاه سوم رسید. و همین اتفاق نام این کشور را ماه‌ها در صدر اخبار قرار داد. کشوری که تا قبل از المپیک حتی اسمش را کسی نشنیده بود. به همین دلیل است که اغلب کشورها دوست دارند در جام جهانی یا رقابت‌های المپیک حاضر باشند. 

همه این‌ها را گفتم تا به این نتیجه برسم که ورزش و بخصوص فوتبال این روزها اهمیت بالاتری از آنچه فکر می‌کنیم دارد. فوتبال امروزه با سیاست، فرهنگ و اقتصاد گره خورده است. فوتبال امروزه چیزی ورای یک بازی 22 نفره با یک توپ گرد است.


س.ن:

مطالب تاریخی ذکر شده به نقل از کتاب فوتبال علیه دشمن آقای سایمون کوپر بود. ترجمه عادل فردوسی پور.


س.ن2: 

در رابطه با فوتبال داخلی هم حرف بسیار است. قصد نقد ندارم. اما تنها نقطه تاریک ماجرای اخیر دو ملی پوش این است که اگر بازی نکردن با حریفان اسرائیلی یک قانون هست پس بهتر است مکتوب باشد. تا تکلیف همه مشخص باشد و ورزشکار برای اینکه با حریف اسرائیلی‌اش مواجه نشود مجبور نباشد خودش را به مصدومیت بزند! و اگر هم یک قانون نیست و یک ارزش است که خب راستش تا امروز فکر می‌کردم ارزش ها قابل فروش نیستند. که به لطف این اظهار نظر آقای علیپور فهمیدم زهی کشک! 

نیم پست‌هایی که ثابت می‌مانند

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶
  • ۲۴ نظر

ای پسر آدم،اندوهِ روزی که هنوز نیامده بر امروزت که آمده بار مکن

زیرا اگر جزء عمرت باشد خداوند روزیت را می‌رساند!


"امام علی"

"حکمت ٢٦٧"

"نهج البلاغه"



به سان رود

که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند

رونده باش

امید هیچ معجزه‌ای ز مرده نیست،

زنده باش...

"ابتهاج عزیز"


س.ن: روز خبرنگار رو به همه خبرنگاران وبلاگنویس و همه وبلاگنویسانی که به نوعی خبرنگار هم هستند تبریک عرض می‌کنم. 

من و خانم موگرینی یهویی؟!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۵ مرداد ۹۶
  • ۳۱ نظر


خیلی دوست دارم بدونم اون دوست مون آخرش چه عکسی گرفته!؟ ولی هرچقدر توی اینستاگرام و گوگل سرچ کردم "من و خانم موگرینی همین الآن یهویی" چیزی پیدا نشد که نشد.


یا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان...

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود...(لینک اصلاح شد)

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۳ مرداد ۹۶
  • ۲۷ نظر

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود

عقل سر پیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

 

عقل با دل رو به رو شد، صبح دلتنگی بخیر

عقل برمی‌گشت راهی را که دل پیموده بود

 

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت

دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

 

عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می‌نشاند

دل سراسر دست و پا می‌زد، ولی بیهوده بود

 

حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت

گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

 

من کی‌ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم

هر اناری که پروردم به خون آلوده بود

 

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق

از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود!

 

"فاضل نظری"

 کتاب "ضد"

 


 

 

این هفته در خدمت یک رفیق خوب هستیم. رفیقی که توی این یکی دوهفته نتایج کنکورش هم خواهد اومد. و من مطمئنم که باید یک شیرینی مهمونمون کنن :) 

 

بشنوید با صدای فاطمه از وبلاگ من و خدات دو تا دیوونه‌ایم

 

 

 

اگر میل به خواندن شعر داشتید پیام دهید. هفته بعد نوبت شماست.

 

س.ن:

تک بیت های بی مخاطب به روز شد.(ابتدای وبلاگ دست راست نرسیده به آدرس کانال) با چند شعر به مناسبت ولادت امام رضا(ع)، ضمن اینکه عیدتون مبارک. 

روایت هم داریم در این عید سعید اگر برای کسایی که نامشون سعید هست دعا کنید خدا خیلی دوست تون داره. دیگه اگه عیدی هم بهشون دادید که چه بهتر. بازهم میل خودتون.

فریلنسری چیست، فریلنسر کیست؟

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶
  • ۱۷ نظر

چند وقت پیش بین کامنت‌ها اشاره‌ای به این واژه شد و چند تن از دوستان سوال پرسیدند که این واژه یعنی چی؟ راستش دیدم بد هم نیست اگر کمی توضیح بدم. چه بسا مفید هم باشد.


فریلنسر اولین بار بعنوان لغتی برای توصیف جنگجویان مزدبگیر در جنگ‌های قرون وسطا به کار برده شد. یک سری افرادی که تنها به خاطر پول و گرفتن مزد در سپاه‌های مختلف می‌جنگیدند و برایشان اهمیتی هم نداشت که در پایان چه کسی پیروز خواهد بود. و احتمالاً به خاطر تعداد آدم‌هایی که می‌کشتند و یا تعداد روزهایی که می‌جنگیدند از فرماندهان و سران اون سپاه مزد دریافت می‌کردند. 

امروزه نیز فریلنسری تقریباً به همین معناست. فریلنسر فردی است که در ازای مزد مشخصی کاری مشخص را انجام می‌دهد. ترجمه فارسیش هم می‌شود "کارمزدی" اگر بخواهم بهتر توضیح دهم، در واقع فرض کنیم ایکس یک کارفرما ست. و نیاز به یک مهارت مشخصی برای کارش دارد. و شخص ایگرگ مهارت فوق را داراست. در نتیجه شخص ایگرگ در قبال مزد مشخصی مهارت خودش را در اختیار شخص کارفرما قرار می‌دهد. در این میان هم نیاز شخص ایکس بدون نیاز به واسطه‌ای بر طرف شده و هم ایگرگ در قبال کاری که انجام داده مزد مشخصی را دریافت کرده است. 

امروزه با پیشرفت تکنولوژی و اینترنت مفهوم فریلنسری نمود بیشتری هم پیدا کرده است. سایت‌های بسیاری در سرتاسر همین فضای مجازی به چشم می‌خورد که شما به واسطه مهارتتان می‌توانید با آن‌ها در ارتباط باشید و دنبال پروژه‌های کاری بگردید. فرضاً اگر با نرم افزار خاصی آشنایی دارید.(مثلاً فتوشاپ، اکسل، متلب، طراحی وب، اندروید و ...) و یا حتی توانایی ترجمه و تولید متن و تایپ مطلب را دارید. و خیلی توانایی‌های دیگر که اغلب در حوزه فناوری هم هستند، شما می‌توانید به این سایت‌ها مراجعه کنید و طبق همین مهارت‌ها به دنبال پروژه‌هایی برای انجام بگردید. و در قبال انجامشان وجه مورد نظرتان را دریافت کنید. 

در ایران یکی از معروف ترین این سایت‌ها، سایت پونیشا ست.(سایت‌های دیگری هم هست.) که ثبت نام در آن بسیار ساده است. رابط کاربری و فرایند مشخصی دارد و تقریباً با هر مهارتی که دارید روزانه در آن می‌توانید به دنبال کار باشید. کافیست در ابتدای شروع چند دقیقه وقت بگذارید ثبت نام کنید و بعد اطلاعات خودتان را تکمیل کنید. و بعد هربار که دنبال پروژه جدید بودید صفحه خودتان را باز کنید پروژه‌های جدید را ببینید و برای کارفرماها پیشنهاد بفرستید.طبیعی است که برای برخی پروژه‌ها تعداد زیادی پیشنهاد ارائه شده باشد که کارفرما در نهایت این اختیار را دارد که فرد مورد نظرش را با توجه به مهارت، مبلغ پیشنهادی و زمان انجام پروژه انتخاب کند. به همین دلیل هم شروع این روند و گرفتن اولین پروژه شاید کمی سخت باشد. و یکی دو روزی طول بکشد ولی پس از آن کمی که با روند کار آشنا شدید کار ساده تر می‌شود.

 

محاسن فریلنسری:

- از حسن‌های مهم فریلنسری مدیریت زمان کار است. زمان کار به این دلیل که اغلب به صورت پروژه‌ای است دست خودتان است. (مثلاً در اوقات مرده روز می‌توانید کارتان را انجام دهید.)


- حسن دیگرش اینکه تنوع کاری خوبی دارد. در حدی که با هر مهارتی و با کمی پیگیری بتوانید پروژه خوبی پیدا کنید. 


- تعارف که نداریم! در مملکت ما همیشه نگاه بالا به پایین کارفرما به کارگر و کارمند حاکم بوده و هست. و ایضاً همیشه کارفرماها کارمند زن را به مرد ترجیح داده‌اند. چرا؟ چون به سادگی با همان ساعت کاری حقوق کمتری به آن‌ها می‌دهند! و حقشان را می‌خورند. ولی اینجا دیگر خبری از این نوع نگاه نیست. اگر صاحب فن و مهارتی باشید کاری به خانم یا آقا بودنتان ندارند. شما در قبال مهارتی که دارید پول می‌گیرید. بعلاوه هرچه فعالیت بیشتری داشته باشید کارفرمایان بیشتری راغب خواهند بود تا با شما همکاری کنند. (سایت در ازای هر کار امتیازی هم به شما می‌دهد که این امتیاز در اعتماد کارفرما به فریلسنر موثر است.)


- مورد دیگر اینکه پولی که دریافت می‌کنید بسته به نوع قراردادی است که با کارفرما تعیین می‌شود. شما می‌توانید به انتخاب خودتان در پایان پروژه پولتان را دریافت کنید. و یا می‌توانید طبق قراردادی مشخص در بین پروزه نیز دریافتی داشته باشید. و خب مهم ترین نکته این است که لازم نیست تا سر ماه برای گرفتن حقوق تان از شرکت یا اداره صبر کنید!


معایب:

- خب هر چیزی معایبی هم دارد. شاید بتوان بزرگترین مشکل فریلنسری را این دانست که در جامعه، شما را شاغل به حساب نمی‌آورند. در جامعه فریلنسری شغل نیست. فرضاً شما اگر ماهیانه ایکس تومان هم که درآمد داشته باشید باز نمی‌توانید بروید خواستگاری و به پدر عروس در جواب سوال "شغلتان چیست؟" بگویید "فریلنسرم!" قطع به یقین با تیپ پا شوت تان می‌کنند بیرون. یا نمی‌توانید به پدرتان در جواب اینکه "صبح تا شب پای لپ تاپ چه می‌کنی؟" بگویی "من فریلنسرم!" در برخی موارد حتی مشکوک شده‌اند که شاید فریلنسری یک نوع مواد مخدر جدید است! و طرف معتاد شده! یا نمی‌توانید به بقال سر کوچه در جواب اینکه خب به سلامتی درست هم که تمام شد حالا چه کار می‌خواهی بکنی؟ بگویی "بعنوان فریلنسر فعالیت می‌کنم تا ببینم چه می‌شود" چون معمولاً فکر می‌کنند شما یک بازاریاب شبکه‌ای  هستی و آمده‌ای سرش را شیره بمالی. و ایضاً اقدس خانم و شمسی خانم‌ها هم برایتان حرف در می‌آورند که فلانی صبح تا شب توی خانه شان است! و معلوم نیست چه غلطی می‌جود. 


- عیب دیگرش هم اینکه چون به صورت پروژه‌ای کار می‌کنید ممکن است چند روزی هم بیکار بمانید. و این چیز عجیبی نیست. بعلاوه نمی‌شود به عنوان کار ثابت به فریلنسری نگاه کرد. بیشتر می‌شود بعنوان یک کمک خرج زندگی به آن فکر کرد. بخصوص برای کسانی که دانشجو، دانش آموز، سرباز و ... هستند. و یا شغل خوبی ندارند و به شغل دومی فکر می‌کنند.


- علاوه بر داشتن فن و مهارت‌های مناسب شما باید قدرت رایزنی خوبی هم داشته باشید. و بتوانید با کارفرمایان ارتباط مناسبی برقرار کنید. البته این مورد هم می‌تواند یک حسن باشد و هم یک عیب. برای بنده آن اوایل یک عیب بود. اما کم کم وضعیتم بهتر شد.


- نکته دیگر اینکه باید حسن اعتماد داشته باشید. اگر با عدم اطمینان به کارفرما بخواهید پیش بروید احتمال اینکه به مشکلاتی بر بخورید هست. پس سعی کنید کمی حسن اعتماد داشته باشید.


همین. امیدوارم خوب توضیح داده باشم. و امیدوارم برای تان مفید باشد. بخصوص اگر دلتان می‌خواهد کمی مستقل باشید. و از مهارت‌هایتان درست و به جا استفاده کنید.

موفق و موید باشید.

نیم پست‌هایی که ثابت می‌مانند

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۰ مرداد ۹۶
  • ۱۶ نظر

هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب

 وفُوَّهَة الوقت، 

قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ، 

نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ! 

وما یفعل العاطلون عن العمل! : 

نُرَبِّی الأملْ...


ترجمه:


اینجا، در سراشیب تپه‌ها، پیشاروی غروب

و دهانه توپ زمان، 

کنار نهالستان‌های شکسته‌سایه، 

به همان کاری مشغولیم که زندانیان!

به همان که خیلِ بیکاران! : 

امید می‌پروریم...


محمود درویش

خدا! به حق دل عاشقان سرگردان...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۶ مرداد ۹۶
  • ۱۸ نظر

خدا! به حق دل عاشقان سرگردان

مرا به آنچه که بودم دوباره برگردان


به  کدخدایی ِ آبادی ِ به دور از عشق

نه این رعیّت ِخانه خراب و سرگردان


یقین که عشق و غمش حکم نان انسان است

ولی امان که اگر در گلو بماند نان!


جناب ِعشق عجب باغبان بی رحمی‌ست

دو لاله چیدن از آن باغ و این همه تاوان؟!


به قدر قدرت هرکس ستم سزاوار است

مگر که بید چه دارد برابر طوفان؟!


خدا! بریده‌ام از عشق و زندگی دیگر

به آیه آیه‌ی توبه، به جان الرّحمن...


"علی حیات بخش"





به رسم مرسوم هر جمعه(که البته جمعه هفته پیش به خاطر اسباب کشی فراموشش کردم) یک شعر و یک دکلمه داریم، بعلاوه تک بیت‌های بی‌مخاطبی که به روزرسانی شد.

زحمت دکلمه شعر بالا رو هم خانم پری از وبلاگ زاویه زیست کشیدند. از رفقای خوب روزگارم هستند ایشون :)

 هفته بعد نوبت شماست. اگر دوست داشتید اعلام کنید شعر هفته بعد رو براتون ارسال می‌کنم.

نیم پست‌هایی که ثابت می‌مانند

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۴ مرداد ۹۶
  • ۲۱ نظر


هر آدمی دو قلب دارد. قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر...
 و 
قلبی که از آن با خبر است، همان قلبی است که در سینه می‌تپد ، همان که گاهی می‌شکند ، گاهی می‌گیرد و گاهی می‌سوزد. گاهی سنگ می‌شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می‌رود.
 با این دل می‌شود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق می‌افتد . سنگدلی و سیاهدلی هم ماجرای این دل است.
 با این دل است که عاشق می‌شویم ، با این دل است که دعا می‌کنیم و گاهی با همین دل است که نفرین می‌کنیم و کینه می‌ورزیم و بد دل می‌شویم.
 اما قلب دیگری هم هست . قلبی که از بودنش بی خبریم . این قلب در سینه جا نمی‌شود و به جای آنکه بتپد، می‌وزد و می‌بارد و می‌گردد و می‌تابد.
 این قلب نه می‌شکند و نه می‌سوزد و نه می‌گیرد، سیاه و سنگ نمی‌شود، از دست هم نمی‌رود. زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند. بالا می‌رود و بالا می‌رود و بین زمین و ملکوت می‌رقصد . آدم همیشه از این قلبش عقب می‌ماند.
 این همان قلب است که وقتی تو نفرین می‌کنی، او دعا می‌کند ، وقتی تو بد می‌گویی و بیزاری‌، او عشق می‌ورزد، وقتی تو می‌رنجی او می بخشد ...
این قلب کار خودش را می‌کند ، نه به احساست کاری دار، نه به تعقلت، نه به آنچه می‌گویی و نه به آنچه می‌خواهی و آدم‌ها به خاطر همین دوست داشتنی‌اند . به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.


"در سینه‌ات نهنگی می‌تپد"

"عرفان نظر آهاری"


+بشنوید با صدای سمانه (اتاق دلم) کاری از تیم رادیوبلاگی ها :)