- آقاگل
- سه شنبه ۹ خرداد ۹۶
- ۱۳ نظر
نقل است که یکبار به جنازهای* رفت. چون مرده را در گور نهادند و خاک فرو کرده بودند، حسن بر سر آن خاک بنشست و چندانی بدان خاک فرو گریست که خاک گل شد.
پس گفت: ای مردمان! اول و آخر لحد است. آخر دنیا گور است و اول آخرت نگری گور است که القبر اول منزل من منازل الاخرة. چه مینازید به عالمی که آخرش این است؟ یعنی گور! و چون نمیترسید از عالمی که اولش این است؟ یعنی گور! اول و آخر شما این است اهل غفلت! کار اول و آخر بسازید!
تا جماعتی که حاضر بودند چندان بگریستند که همه یک رنگ شدند.
***
و گفت: گوسفند از آدمی آگاهتر است از آنکه بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای از مراد خویش باز نمیدارد.
تذکرةالأولیاء
روز چهارم
به جنازه ای رفت*= منظور همان تشییع جنازه است!