۱۶۱ مطلب با موضوع «مذهب نگاری» ثبت شده است

به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۶ آذر ۹۵



ای آفتاب روشن و ای سایه‌ی همای

ما را نگاهی از تو تمناست گر کنی...


💐میلاد پیامبر رحمت و مهربانی محمد مصطفی(ص)،

 و میلاد امام صادق(ع) بر همه عاشقان مبارک باد.💐


مشهد نشانه‌ای‌ست که ایران به نام توست...

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۰ آذر ۹۵



آه از این ماتم

که خلقِ دهر را خون کرد دل!

آه از این اندوه

که اهلِ عالمی را سوخت جان...


شهادت جانگداز امام مهربانی‌ها حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) بر تمامی دوستداران آن حضرت تسلیت باد.


مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵


باز اربعین رسیده و غوغاست در زمین

اوج شکوه شیعه هویداست در زمین...


فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد.




کاروان غمت ای عشق چهل روز که هیچ 

تا چهل قرن اگر گریه کند باز کم است...




ما هم آمده‌ایم .... با نامه‌های کوفی ...!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۰ مهر ۹۵


دریافت
توضیحات: دریافت تصویر در اندازه واقعی



در مورد متن تصویر  و سوال آخرش. راستش با خودم که رودبایستی ندارم. دست و دلم می‌لرزد. بد هم می لرزد.

 چراغ‌ها را خاموش کنید...


السلام علیک یا علمدار کربلا " ع "

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵



می‌روم سر به بیابان خدا بگذارم.

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۷ مهر ۹۵
  • ۱۵ نظر

دخترک قمقمه آب و عروسکش را به زیر بغل زده و از دل جمعیت رد می‌شود. 

آن طرف مردی با پیرهنی قرمزرنگ با هیبتی ترسناک قداره در دست می‌چرخد و رجز می‌خواند. چشمانش به دخترک می‌افتد. 

دخترک با قدم های کوچکش پیش می‌آید. پله‌ها را یکی یکی طی می‌کند.

از مقابل شمر می‌گذرد و روبروی مرد سبزپوش خم شده و روی زانوهای خود می‌نشیند.

+بیا، آب بخور.

شمشیر از دستان مرد قرمزپوش بر زمین می‌افتد.

+بخور، برای تو آورده‌ام!

دخترک رو به مرد قرمز پوش که حالا روی زانوانش خم شده و اشک می‌ریزد می‌ایستد.

چشمان دخترک پر از اشک شده و از شدت بغض می‌لرزد، به چشم‌های خیس مرد خیره می‌شود. 

+دیگه دوستت ندارم بابا!

صدای گریه مردم فضا را پر می‌کند...

خوش تر از نقش توأم نیست در آیینه ی چشم...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۱ مهر ۹۵
  • ۲۴ نظر



بوی پیراهن خونین کسی می آید...

این خبر را برسانید به کنعانی ها!



فانوس اشک هاتان را روشن کنید، ماه غریبی شهید نینواست!


+کاش این چند وقت رو بیشتر به فکر بگذرونیم....


بخوانید!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۲۱ نظر

یکی از قشنگ‌ترین و در عین حال دلهره‌آورترین صحنه‌های غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هرکسی که رفته، بگویید برگردد. فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیده‌ای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنه‌ای و دلتنگ، گرسنه‌ای و دلتنگ، خسته‌ای و دلتنگ.


 بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته‌ها را ببینی که دارند، برمی‌گردند. عشقِ رفته، رفیقِ رفته، بابایِ رفته، مامانِ رفته. اصلن هر رفته‌ای که خیال بازگشت نداشته را ببینی که دارد می‌آید. و یک آن بفهمی که دیگر نه تشنگی مانده و نه دلتنگی، نه گرسنگی مانده و نه دلتنگی، نه خستگی مانده و نه دلتنگی.


و عجیب نیست که خود تنهایش، خودِ نه زاده شده و نه زاییده‌اش، دست‌هایش را به دور خودش می‌پیچید و احدیتش را این گونه دلداری می‌دهد که «انا لله و انا الیه راجعون.»؟ که همه رفته‌هایی که از من بوده‌اند، باز می‌گردند و وعده دیدار نزدیک است؟ که من نه تشنه می‌شوم و نه گرسنه و نه خسته. ولی دلتنگ. ولی دلتنگ...


این روزهای عجیب که جای قلب، سنگ در سینه‌ها می‌تپد و آغوش‌ها، خالی از هندسه دلدارند! باید که پیامبری از کوچه ما رد شود و با صدای داودی‌اش بانگ سر دهد: «به هر کسی که رفته، بگویید برگردد.» که غدیر نه در گذشته‌ای دور، که هر روز است...


مرتضی برزگر


عیدتون مبارک.