۱۶۱ مطلب با موضوع «مذهب نگاری» ثبت شده است

تهدمت و الله ارکان الهدی

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ تیر ۹۵

درد علی دو گونه است :

یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس می‌کند. و درد دیگر "دردی است که او را تنها در نیمه‌شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده... و به ناله در آورده است."

ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرق‌اش احساس می‌کند.

اما، این درد علی نیست.

*دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی است. که ما آن‌را نمی‌شناسیم!!*

باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...

که علی درد شمشیر را احساس نمی‌کند.

*و...ما...*

*درد علی را احساس نمی‌کنیم...*

"دکتر علی شریعتی"


معمولاً در زیارت های علی و سایر اظهار ادب ها مدعی می شویم که ما دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تو هستیم. 

تعبیر دیگر این جمله این است که ما به سوی آن نقطه می رویم که در جوّ جاذبی تو قرار دارد و تو جذب می کنی و از آن نقاط دوری می گزینیم که تو آن ها را دفع می کنی.


علی (علیه السلام) دو طبقه را سخت دفع کرده است:


 الف) *منافقان زیرک*


 ب) *زاهدان احمق*


*همین دو درس برای مدعیان تشیع او کافی است که چشم باز کنند و فریب منافقان را نخورند، تیزبین باشند و ظاهر بینی را رها نمایند، که جامعه ی تشیع در حال حاضر سخت به این دو درد مبتلاست.*


"استاد شهید مطهری"


پ.ن: مبتلا بوده... هست... و خواهد بود....


++تکراریه... اما ارزش هر روز مرور کردن رو داره، بماند که ما فقط موقع تولد و وفات بیاد امیر سخن و اخلاق و اعتقاد می افتیم... .


مرغ از قفس پرید، ندا داد جبرئیل

 اینک شما و وحشت دنیای بی علی...



مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۷ تیر ۹۵
  • ۵ نظر

الهی!

اگر دوستم داری، کمکم کن

و اگر دوستم نداری...

باز هم کمکم کن!

خدایا تو خوب تر از آنی که تنهایم بگذاری...

تهدمت و الله ارکان الهدی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ تیر ۹۵

باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد

حضرتِ "واژه ی برخاستن" از پا افتاد...



" السَّلاَمُ عَلَى الْإِمَامِ الزَّکِیِّ حَلِیفِ الْمِحْرابِ "

سلام بر آن امامِ پاکِ شهید ِ در محراب عبادت



+ پیشنهاد ویژه:

این مطلب رو با عنوان کمی از حقیقت شب قدر از وبلاگ زهرا خانم بخوانید.


دعایمان کنید. تشکر.

مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۶ تیر ۹۵
  • ۱۲ نظر
خدایا!
هر وقت می‌خوانم «فتبارک الله»
از خودم شرمم می‌شود...


مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۵ تیر ۹۵
  • ۹ نظر

الهی!

امشب چه توانم گفت؟

جز آنکه قرآن به سر گیرم و به حال نزار خود گریه کنم...

مهربانا!

چاه ز کجا بیاورم در قرن بیست و یک؟

و چه بگویم که خودت بهتر از من از ان آگاه نباشی؟

جز اینکه مرا هزار امید هست و هر هزارش تویی...




این جزر و  مد چیست که تا ماه می رود؟

دریای درد کیست که درچاه می رود؟


این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم 

بیم خسوف  وتیرگی  ماه می رود


گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است

یک لحظه مکث کرده، به اکراه می رود


آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین

آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود


امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان 

یا آفتاب روی زمین راه می رود؟


در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟

گویا دلی به مقصد دلخواه می رود


دارد سر شکافتن فرق آفتاب 

آن سایه ای که در دل شب راه می رود...




خدایا شرمنده ایم. شرمنده...

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۴ تیر ۹۵
شب نوزدهم شب سرنوشت سازی است.
باید بگوییم شب نوزدهم، شب شرمندگی است،
شب سرافکندگی است.
خدایا ما بد کردیم...
آقا مجتبی تهرانی (ره)


خدایا ما بد کردیم.
بد.


اگر امشب فرصتی دست داد و در مراسمات شرکت کردید. یا در خانه خودتان به راز و نیاز با خدای خوبتان پرداختید. این بنده نگارنده سراسر گناه را با دعایی یاد کنید.
سپاس.



مناجات رمضانیه به وقت دلتنگی

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۴ تیر ۹۵
  • ۱۳ نظر

خدایا امشب حالم با شب های دیگه فرق میکنه.

 امشب یک کم دلم گرفته.

به قول اون بنده خدا "هوای گریه دارم"

خدایا!

توی «اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیهِ راجعون»

«اِلیهِ راجعون» یعنی پیش خودت دیگه؟؛

 درسته؟

پیش خودت که جهنم نمی‌شود! می‌شود؟


مناجات رمضانیه دعای کودکانه

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳ تیر ۹۵
  • ۱۳ نظر
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست!


(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

.
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!

(سوسن خاطری / 9 ساله)

.

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره!

(پویا گلپر / 10 ساله)
.

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار! و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند.

(امیرحسام سلیمی / 6 ساله)


خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعامی‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!

(باران خوارزمیان / 4 ساله)

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم!

(نیشتمان وازه / 10 ساله)


اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند!

 (عاطفه / 11 ساله)