جهان چون بزاری برآید همی

بدو نیک روزی سرآید همی

چو بستی کمر بر در راه آز

شود کار گیتیت یکسر دراز

بیک روی جستن بلندی سزاست

اگر در میان دم اژدهاست

شاهنامه تنها شامل رشادت‌های فردی نیست. و صحنه‌های نبرد جمعی نیز در آن نقش ویژه‌ای دارد. یکی از صحنه‌های زیبای نبرد که در شاهنامه روایت شده است نبرد معروف یازده رخ(یا دوازده رخ) است. نبرد یازده رخ در زمان پادشاهی کیخسرو فرزند سیاوش و نواده‌ی کی‌کاووس و افراسیاب تورانی اتفاق می‌افتد. وقتی افراسیاب در جنگ با ایرانیان مغلوب می‌شود برای جبران این شکست سپاهی فراهم می‌آورد و عزم حمله به ایران را می‌کند. پیران ویسه که از سرداران افراسیاب است مأمور حمله به ایران می‌شود. 

شبیخون کند تا در خان من

از ایران بیازند بر جان من

دلاور شد آن مردم نادلیر

گوزن اندر آمد ببالین شیر

برین کینه گر کار سازیم زود

وگرنه برآرند زین مرز دود

پیران ویسه پیرمردی با دانش است که به سیاووش پناه می‌دهد. دختر خودش را به عقد او در می‌آورد و برای انکه او را از مکر سرداران افراسیاب حفظ کند فرنگیس دختر افراسیاب را برای او خواستگاری می‌کند. پیران ویسه همچنین در فرار کیخسرو از توران نقش دارد و او را از مرگ حتمی نجات می‌دهد. اما حال مأمور حمله به ایران می‌شود. ایرانی که پادشاهش کیخسرو پسر سیاووش است. پیران ویسه اگرچه عاشق کیخسرو است ولی وطن پرستی را بر عشق خود برتری می‌دهد و به جنگ سپاه ایران می‌رود. گودرز فرماندهی سپاه ایران را بر عهده دارد. جنگ بین سپاه توران و ایران به طول می‌انجامد و بسیاری از پهلوانان تورانیان کشته می‌شوند و شکست سپاه تورانی نزدیک می‌شود. در نهایت پیمانی بسته می‌شود که برای آنکه پیروز جنگ مشخص شود با طلوع آفتاب یازده پهلوان از هر سپاه انتخاب شوند و با یکدیگر نبرد کنند. 

سپهدار ترکان برآراست کار

ز لشکر گزید آن زمان ده سوار

ابا اسب و ساز و سلیح تمام

همه شیرمرد و همه نیک‌نام

همانگه ز ایران سپه پهلوان

بخواند آن زمان ده سوار جوان

برون تاختند از میان سپاه

برفتند یکسر به آوردگاه

این جنگ در شاهنامه به نبرد یازده رخ مشهور است. از سپاه ایران فریبرز، گیو، گرازه، فروهل، رهام، بیژن، هجیر، گرگین میلاد، برته، زنگه شاوَران و گودرز انتخاب می‌شوند و به جنگ فریبرز، گروی زره، سیامک، زنگله، بارمان، رویین، سپَهرَم، اندریمان، کُهرَم، اَخواشت و پیران ویسه می‌روند. قرار بر این می‌شود که هر پهلوانی که پیروز شد با پرچم کشورش در بلندی برود. پهلوانان ایرانی یک به یک در صحنه نبرد حاضر می‌شوند و پس از پیروزی با درفش کاویانی به بلندی می‌روند تا نوبت به نبرد آخر می‌رسد. نبرد آخر بین پیران ویسه و گودرز است. گودرز از جانب کیخسرو فرمان یافته که پیران ویسه را زنده به ایران بیاورد. ولی در نبرد دو پهلوان پیران کشته می‌شود. ابیاتی که نبرد پیران ویسه با گودرز را شرح می‌دهد به زیبایی هرچه تمام تر سروده شده است.

بینداخت خنجر بکردار تیر

بیامد ببازوی سالار پیر

چو گودرز شد خسته بر دست اوی

ز کینه بخشم اندر آورد روی

بینداخت ژوپین بپیران رسید

زره بر تنش سربسر بردرید

ز پشت اندر آمد براه جگر

بغرید و آسیمه برگشت سر

برآمدش خون جگر بر دهان

روانش برآمد هم اندر زمان

چو شیر ژیان اندر آمد بسر

بنالید با داور دادگر

بران کوه خارا زمانی طپید

پس از کین و آوردگاه آرمید

زمانه بزهراب دادست چنگ

بدرد دل شیر و چرم پلنگ

چنین‌ست خود گردش روزگار

نگیرد همی پند آموزگار...

+فایل صوتی داستان که توسط میرجلال‌الدین کزازی خونده شده رو داخل کانال گذاشتم. اگر مایل به شنیدن بودید: اینجا