۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دنیای_قشنگ_مسخره» ثبت شده است

سه‌شنبه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۱ تیر ۹۹

نشسته‌ام و به این فکر می‌کنم که اگر امروز یک سه‌شنبۀ عادی بود، اگر در یک شهر عادی، میان یک مشت آدم عادی، وسط یک کشور عادی زندگی می‌کردم، اگر یک ادم عادی بودم، امروز چطور روزی بود؟ دست به چه کارهایی می‌زدم و سراغ چه کسانی می‌رفتم و سرگرم چه چیزهایی می‌شدم؟

نشسته‌ام و به این‌ها فکر می‌کنم. آن‌ هم درست وقتی که هیچ‌ چیز عادی نیست. روزها و ماه‌هاست که هیچ‌ چیزی عادی نیست. هیچ چیز.


دنیای وارونه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۷ دی ۹۸
  • ۰ نظر

در یک دنیای وارونه می‌شد امروز از محمدرضا لطفی گفت. از موسیقی ایرانی، از گروه چاووش، از شیدا. از صد کاروان شهید. از برادری که بی‌قرار است. از آن اجرای محشر تصنیف سپیده، از ایران، ای سرای امید. از چاووش 6.

در یک دنیای وارونه می‌شد از غلام‌رضا تختی هم نوشت. از غلام‌رضایی که وقتی جلوی الکساندر مدوید قرار گرفت، وقتی دید پای راست مدوید آسیب دیده، در تمام وقت کشتی از پای آسیب دیده‌ حریف زیر نگرفت و بازی را به خاطر صد گرم وزن بیشتر باخت! از غلامرضایی که عاشق شعر و موسیقی بود. که سایه را دوست داشت. که حتی پا به پای ابتهاج سیگار کشید.

 یا می‌شد رفت سراغ قصه‌های شاهنامه. مثلاً می‌شد از فرود حرف زد. از فرود پسر جریره. فرودی که سر نابخردی‌های طوس جان خودش را از دست داد. از مادری که داغ فرزند دیده، شکم تمام اسب‌های قصر را دریده، انبارهای قصر را به آتش کشیده و دست آخر در کنار فرزند به زندگی خودش هم پایان داده است. تنها خودکشی شاهنامه.

یا نه، می‌شد رفت به سراغ هزار و یک شب. هزار افسان و قصه‌های شهرزاد. در یک دنیای وارونه، شاید می‌شد از شهرزاد گفت. شهرزادی که شب هزار و یکم، وقتی آخرین قصه‌اش به پایان رسید، رو به شاه کرد و گفت ای ملک جوان‌بخت. این من و این سه فرزند تو. به حرمت خون این سه فرزند، به حرمت این هزار و یک شب قصه‌گویی، از خون من و زنان شهر بگذر. و شهریار که دیگر آن مرد درنده‌خوی زن‌ستیز نبود، بچه‌هایش را به آغوش کشید و گفت من روزهاست که تو را بخشیده‌ام. روزهاست که دیگر آن شهریار پیشین نیستم. که قصه‌های تو درمان دردهایم بوده.

حتی در یک دنیای وارونه می‌شد از فوتبال نوشت. مثلاً از بازی امشب. از دربی منچستر. از کری‌های دلنشین رفیقان فوتبالی. از منچستری که دوست داریم همان قرمز باشد تا آبی. که دوست داریم سر به تن سیتی و مربی‌اش نباشد. البته با انگیزه‌های درونی متفاوت.

همین. توی یک دنیای وارونه می‌شد امروز از خیلی چیزها نوشت. می‌شد از خیلی چیزها حرف زد. ولی توی این دنیا؟ نه. راستش نه. دل و دماغ نوشتن را این روزها هیچ ندارم.

____

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۷ دی ۹۸

و گفت: پیش از این مردمان دوایی بودند که از ایشان شفا می‌یافتند؛ اکنون همه دردی شده‌اند که آن را دوا نیست. 








تذکرة_الأولیاء 

ذکر محمد بن سماک قدس الله روحه

-

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۲ آذر ۹۸
  • ۲۳ نظر

دلم برف‌وشیره می‌خواد.

یک قابلمۀ پر از برف که با شیره به رنگ قهوه‌ای در آمده باشه.

که با هر قاشق برفی که به دهان می‌گذارم، سرما بدوه تا مغز سرم.

که سرم منجمد بشه از سرما.

تیر بکشه از سرما.

بدوم.

بدوم.

بدوم.

و بعد دوباره از نو.

دلم برف‌وشیره می‌خواد.

یاددار نخستین شنبۀ آذرماه نود و هشت

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲ آذر ۹۸

ساعت از هشت شب هم گذشته. لپتاپ را روشن می‌کنم. روی صفحه‌ای که باز است، دکمۀ اف 5 را دوباره فشار می‌دهم. در این چند روز دکمۀ اف 5 لپتاپم به اندازۀ هزار کلیک پیرتر شده. دوباره اف 5 و این‌بار صفحه‌ای آشنا. گوگل دوباره رخ نشان می‌دهد. «دائماً یکسان نباشد حال دوران.»

ساعت از هشت گذشته و خوب که فکر می‌کنم، می‌بینم من هم همچون دکمۀ اف 5 لپتاپ، به اندازۀ هزار کلیک پیرتر شده‌ام. نه، فرسوده شده‌ام. فرسوده کلمۀ بهتری است. نه تنها من، که همه به اندازۀ هزار کلیک اف 5 فرسوده‌ شده‌ایم.



افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم

وَز داسِ سپهر سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم

نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم

«ترانه‌های خیام»


پی‌نوشت: یک احساس کرختی خاصی در تمام بدنم بود که نمی‌شد هیچ نگفت. که نمی‌شد غرغر نکرد. که نمی‌شد.

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲ آذر ۹۸
  • ۲۸ نظر




ای پادشه خوبان[اینترنت] داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی...




امید می‌پروریم

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۸ آبان ۹۸
  • ۲۳ نظر

هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب

 وفُوَّهَة الوقت، 

قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ، 

نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ، 

وما یفعل العاطلون عن العمل:

نُرَبِّی الأملْ.


(اینجا، در سراشیب تپه‌ها، پیشاروی غروب

و دهانه توپ زمان، 

کنار نهالستان‌های شکسته‌سایه، 

به همان کاری مشغولیم که زندانیان

به همان که خیلِ بیکاران: 

امید می‌پروریم)


از صبح نشسته‌ام به خواندن جزوۀ ادبیات. به حفظ کردن اسم شاعرها و کتاب‌هایشان. کاری مسخره برای شرکت در یک آزمون استخدامی.(که خود آزمون و شرکت من در آزمون و تمامی این فرایند هم کم مسخره نیست.)

می‌رسم به اسم محمود درویش. شاعر عرب که به گفتۀ این برگه‌‌های روی زمین، تنها برای فلسطین شعر می‌گفته و شاعر مقاومت فلسطین است و کتاب «از یک انسان» اثر اوست. 

من اما هروقت اسم محمود درویش را می‌شنوم، یاد کلمه‌های بالا می‌افتم. کلمه‌هایی که بی‌شباهت به حال این روزها نیست. راستش روزهاست که نشسته‌ایم و امید می‌پروریم. همچون که خیل بیکاران، همچون که زندانیان.

همین.


پی‌نوشت: راستی از محمود درویش چه شعری در کتاب‌های درسی بود؟

راهنمای زندگی در شرایط سخت

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۷ آبان ۹۸
  • ۲۸ نظر
از سخن‌پراکنی بی‌مورد عبور کنم و برسم به چند چیزی که شاید به کارمان بیاید.

یک:
اینکه بی‌ نت بودن تمام کار و بارم را مختل کرده به کنار، نبود یک موتور جستجوگر، از صبح آزارم داده است. همین چند دقیقه پیش جستجوگر یوز را امتحان کردم. تقریباً کار می‌کند. اگرچه سرعت کمی دارد و ممکن است نتایج مورد نظرتان را هم خیلی سریع پیدا نکند، ولی بهتر از نبودنش است. البته که نتایج نمایش‌ داده شده هم سه تا یکی، باز می‌شوند!
موتور جستجوگر یوز: https://yooz.ir

پی‌نوشت: آقا این یوز هم ما را مسخره کرده. گذاشت معرفیش کردیم، از کار افتاد. از آن طرف پارسی‌جو که از صبح کار نمی‌کرد، الآن به مانند یوزپلنگ ایرانی کار می‌کند. خلاصه که پارسی‌جو را هم داشته باشید. خدا را چه دیدید. شاید نیاز شد!

موتور جستجوگر پارسی‌جو: https://parsijoo.ir

پی‌نوشت: این موتورهای جستجوگر هم هیچ دردی را از ما دوا نکردند. اصلاً بیخیالشان شوید بهتر است. به جان همین یوز ایرانی قسم.

چند سایت دیگر هم هست که دوستان معرفی کردند و شاید به کارتان بیاید.

خدمات ایمیل: https://www.chmail.ir

خدمات ایمیل: elenoon.ir

دانلود فیلم و سریال: http://www.film2serial.ir

دانلود زیرنویس: http://zirdl.info

دیکشنری: targoman.ir


دو: 
احتمالاً مثل من یکی دو روزی است که نمی‌توانید از تلگرام و اینستاگرام و ... استفاده کنید، در این میان ممکن است برخی سایت‌ها، وبلاگ‌ها و ... شیوه‌هایی را برای دسترسی به تلگرام و ... آموزش داده باشند. مثلاً ممکن است پروکسی رایگان برایتان گذاشته باشند. دیوانه‌اید؟ یا فکر می‌کنید ملت دیوانه‌اند؟
محض رضای خدا برای امنیت خودتان هم هیچ، برای امنیت دوستان و آشنایانی که دوستشان دارید، از این پروکسی‌های رایگان و امکانات استفاده نکنید! استفاده نکنید. 
هیچ گربه‌ای، هیچ گربه‌ای، هیچ گربه‌ای برای رضای خدا و خلق خدا موش نمی‌گیرد. تمام. 

سه:
و باز ممکن است برخی سایت‌ها و وبلاگ‌ها ادعا کنند بستۀ فلان را می‌توانید با واریز فلان مبلغ بخرید و از اینترنت کوفت و زهر مار بهره‌مند شوید، اگر خواستید گول این‌ها را بخورید، یک کشیده بزنید توی گوش خودتان تا لااقل دل من خنک شود.



چهار:
همین فعلاً. اگر چیز دیگری پیدا کردم یا به ذهنم رسید، همین پست را به روزرسانی می‌کنم.
خدا یا ما را حفظ کن.