۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آهنگ نگاری» ثبت شده است

به یاد استاد محمدرضا لطفی....

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۰ نظر

ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید

اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد

راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سایه)




بشنوید: "تصنیف سپیده"

 استاد محمد رضا شجریان

 استاد محمد رضا لطفی

 استاد هوشنگ ابتهاج


س.ن: اثری بدین گونه بایستی هم ماندگار باشد، حرف ندارد! اصلا حرف دلست....


دوازده اردیبهشت سالروز آسمانی شدن نوای تار استاد محمدرضا لطفی عزیز...

بشنوید یادگاری از شب های خوابگاه را

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۳ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۲ نظر
دوران دانشجویی ما اگر یک نقطه مثبت داشت، همین نبود تکنولوژی های امروزی بود! موضوعی که باعث می شد بیشترین وقتمون رو با هم اتاقی هامون بگذرونیم. روزهایی که تنها وسیله سرگرمیمون رادیو بود! برنامه جمعه ایرانی( حیف شد که دیگه نیست...)، برنامه اینجا شب نیست رادیو جوان و آهنگ های رادیو پیام...
 به یاد اون روزها بشنوید آهنگ شوان(چوپان) از محسن میرزازاده به زبان کوردی کورمانجی. موسیقی محلی از شمال خراسان که سخت عاشقش هستم. یادگاری از همان شب های خوابگاه.




سرکانیان جایلهِ جیان وَکنّییان لَه قطارِن دیسا
چولهِ هِشِن مَقَل دَوِن گرییهِ مییان قاره قارن دیسا
دایگا شِوین نان دبیژهِ اخینهِ سا خااَویژهِ له لو له لو له لو
دستی ته خئو جان تا لَه کارِن گُل لهَ سر کِیمران وَ هزارِن
آو لَه سَر گانیانآو لَه سَر گانیان دا زَلاله
آو لَه سَر گانیان دا زَلاله
خاشیا خَلگا مهَ بی زوالهَ خاشیا خَلگا مهَ بی زوالهَ خئو جان
وه لنگی ته چارُق بیدّاو دندوره داو آی شِوان آی شِوان
ژه واری خا، دور نَکَوی ، زلّهَ نَوی آی شِوان آی شِوان
دایگا شِوین نان دَبیژهِ اَخینهِ ساخا اَویژهِ له لو له لو له لو له لو
وَرَ شوان دیسا ، بَروَ گینان زَحمتا تَه گییان آنــیَه بینان
وَرهَ وَرهَ وره وَرهَ وَرهَ وره لَه کامایی وَرهَ وَرهَ وره لَه کامایی
 ساتهَ چای دم گِمهَ وستییایی ساتهَ چای دم گِمهَ وستییایی

بر سر چشمه، جوانان کوهستان خنده رو به قطار ایستاده اند.
بر دامنه های سرسبز گله گوسفندان به استراحت نشسته است.
 سر و صدای گوسفندان به راه است.
مادر چوپان نان می پزد و زیر لب با خود زمزمه می کند.
خدای من، تا دست مهربانی تو درکار است،
 کوه و دامنه های ان پوشیده از هزاران هزار گل خواهد شد.
همچنان که آب چشمه هایمان هم زلال است.
خوشی این مردمان از کرم و محبت تو تو بی زوال خواهد بود.
چاروق و پاتاوه ات بر پای است...
آهای چوپان، آهای چوپان، آفتاب ظهر هم مانند تنور داغ شده.
 از سرزمین خود دور نیفتی به دلیل خستگی و گرمای هوا.
مادر چوپان نان می پزد و زیر لب با خود زمزمه می کند.
بیا چوپان به سمت سیاه چادر ها.
تو زندگی بخشیده ای به عشیره ات.
بیا بیا بیا بیا بیا بیا  …! بیا دیگر، کجا مانده ای؟
بیا خسته ای برایت چایی دم کنم.