۳۰ مطلب با موضوع «ورزش نگاری» ثبت شده است

آسمانی شد...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ شهریور ۹۵
  • ۳۱ نظر




"بهمن گلبارنژاد دوچرخه سوار پارالمپیکی کشورمان به دلیل سانحه در مسابقه و برهم خوردن تعادلش در شیب تند مسیر پس از چند ساعت از انتقالش به بیمارستان در گذشت."

لینک خبر



یک روز قبل از قبول قطعنامه۵۹۸ پایش را در راه اعتلای نام وطن فدا کرد.

 و یک روز قبل از پایان رقابت‌های پارالمپیک ریو جانش را...

 بنویسید رنگ مدالش آسمانی بود.

روحش شاد و یادش گرامی باد.



لطفا اینبار یادتان نرود! و به استقبالش بروید آقای وزیر!


بژی شنو

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵
  • ۱۰ نظر

از بین تمام مدال ها و افتخارات امشب، دومین طلای خانم ساره جوانمردی بسیار چسبید.
و البته رکورد شکنی سیامند رحمان. دلاور اشنویه. مردی که باید لقب قویترین فرد جهان را به او داد. 310کیلوگرم وزنه! شاید با منطق من جور در نیاد ولی اراده پولادین سیامند هر منطقی رو شکست میده! عالی بود این پهلوان. عالی. بژی شنو زنده باد اشنویه. زنده باد سیامند رحمان.


خب واقعیت اینه که برخی صحنه ها رو هم فقط باید دید! فقط باید به تصویر کشید. با نوشتن هرگز نمیشه حق مطلب رو ادا کرد. 
واقعا وصف ناپذیر هست.



تصویر: حسین امیری سرمربی تیم تیراندازی ایران و خانم جوانمردی، خوابی از این آرامتر سراغ ندارم. بی دغدغه. سبک بال. فوق العاده است و وصف ناپذیر...

آوردگاه انسانیت

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۳ شهریور ۹۵
  • ۲۳ نظر

معتقدم اگرچه رقابت‌های المپیک بزرگترین رقابت ورزشی در سطح جهان هست. با این حال رقابت‌های پارالمپیک چیزی فراتر از رقابت هست. در پارالمپیک شما با نمود واقعی انسانیت مواجه‌اید و نه یک رقابت.

 جایی که رنگ مدال برای هیچ یک از این ورزشکارها مهم نیست. برایشان مهم اول انسانیت و منش پهلوانانه است و بعد رنگ مدال‌هاشان.

پارالمپیک به درستی نه یک رقابت ورزشی که یک رفاقت ورزشی است. رفاقت‌هایی که هر کدام‌شان به صد مدال المپیک میارزد.

ورزشکارهای پارالمپیکی مصداق بارز آن جمله هستند که می‌گفت: "بگذار عظمت در نگاه تو باشد! نه در آنچه بدان می‌نگری." حقیقتا نقض عضو به هر دلیلی که باشد هرگز به معنای یک سد نبوده و نیست.

 گرچه هرآنچه من بگویم در عظمت و بزرگی این پهلوانان کم است. و هرگز قادر به توصیف ذره‌ای از حالات و زندکی‌شان نخواهم بود. اما لازم دانستم که در این مورد حتما بنویسم. 

پارالمپیک را اگر بخواهیم معنا کنیم باید بگوییم "انسان‌ها به توانایی‌هایشان شناخته می‌شوند. نه ناتوانایی‌هایشان!"

با آرزوی توفیق برای ورزشکاران کشورمان. ورزشکارانی که خیلی‌هاشان از جانبازان عزیزمان هستند. همان‌هایی که در سال‌هایی نه چندان دور اثبات کرده‌اند وقتی حرف از پهلوانی باشد همچون کوه استوارند و حرف اول و اخر را می‌زنند.




تصویر:

ابراهیم رنجبر عزیز، شانزده ساله بود که راهی جبهه گشت.  در سال 1365 در شلمچه (عملیات کربلای پنج) جانباز شد. سی سال بعد در المپیک ریو در بخش تیر و کمان مختلط همراه با خانم زهرا نعمتی مدال نقره گرفت.

زهرا نعمتی بزرگوار، ورزشکاری که در المپیک نیز حضور داشت و پرچمدار کشور عزیزمان بود. و باعث سرافرازی کشور عزیزمان شد. دختری که هرچه از عزت و بزرگیش بگیم کم گفتیم. یک شیر زن ایرانی. سال 83 در یک سانحه رانندگی مجبور شد از ورزش تکواندو فاصله بگیرد. اما این پایان کار قهرمان نبود. بعدها به ورزش تیر و کمان روی آورد و فقط هشت سال گذشت تا در پارالمپیک لندن موفق به کسب مدال طلا شود. و در پار المپیک ریو نیز همراه با ابراهیم رنجبر عزیز موفق به کسب مدال نقره بخش مختلط گشت. 

خدا قوت نازنین پهلوان ها

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۳۰ مرداد ۹۵
  • ۲۵ نظر


از طلا سرشار؛ "جویبار" لحظه ها جاریست ...



روایت داریم مازندرانی های عزیز و جویباری ها وقتی میرن خونه کسی به جای چایی خوردن یک دست کشتی میگیرن با هم که خستگی شون در بیاد :)

خوشحالم که اینبار تاکتیک های ناجوانمردانه و هیئت ژولی و داورا هم نتونستند پلنگ ایرانی رو زمین گیر کنند.

خدا قوت پهلوان

خسته نباشی دلاور

دل ملت رو شاد کردی نازنین پهلوان ایران


دم حسن رحیمی هم گرم واقعا، عالی بود. عالی. حیف شد که نتونست فینالیست بشه. فقط بر اثر یک غفلت بود.

بعد از 16سال کشتی آزاد کشورمون افتخار آفرین شد. با طلای المیک حسن یزدانی و برنز حسن رحیمی.

امشب هم طلا بردیم، هم برنز رو و هم اخلاق پلوانانه رو به جهانیان نشون دادیم. 



مردی نبود فتاده را پای زدن

گر دست فتاده ای بگیری مردی!

دلجویی حسن رحیمی پهلوان از کشتی گیر کوبا پس از ضربه فنی- جدال رده بندی وزن 57کیلوگرم کشتی آزاد.


تلخ و شیرین المپیک

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۲۲ نظر

دیشب شب عجیب غریبی برای ریو و همه ما ایرانی ها بود. شبی که با برنز قاسم رضایی عزیز شروع شد و بعد رکورد شکنی بهداد سلیمی دلاور. مردی که دیشب به خاطرش تا ساعت چهار صبح بیدار موندم و به خاطر درد و غمش گریه کردم!

 

قاسم رضایی واقعا پهلوانانه مدال گرفت. وقتی چهار امتیاز عقب بود. و کشتی گیر رغیب اخطار گرفت. درد و خستگی تو چهره اش موج می زد. به قدری خسته بود که نمیفهمید چه خبره! برگشت سمت محمد بنا، گفت :" آقا محمد چی کار کنم؟" و خدا میدونه وقتی دوتا بارانداز محکم رو رغیبش زد چقدر ته دلم قنج رفت! و چقدر خوشحال شدم. شاید جنس مدالش برنز بود. ولی به اندازه سه تا طلا ارزش داشت. دلیرانه کشتی گرفت. و پهلوانانانه فن زد. اونجا بود که به سبک هادی عامل داد زدم بارکلا پهلوان. دل ملت رو شاد کردی. 

شیرین بود. خیلی شیرین بود. 

و دم محمد بنای عزیز هم گرم. یادمون نرفته که کشتی فرنگی با محمد بنا کشتی فرنگی شد. 


ولی امان از ساعت دو. و امان از وزنه برداری.

 بهداد وقتی رفت روی تخته برای یک لحظه حس کردم این بهداد نیست که داره وزنه میزنه. این روح تمام مردم ایران بود که همراه با بهداد وزنه میزد. وقتی رکورد یک ضرب رو زد دل تو دلم نبود. ولی می دونستم و ایمان داشتم که به راحتی میزنه و زد. واقعا عالی بود. مثل یک قهرمان. 

ولی هیچوقت به اندازه دیشب از ناداوری نرنجیدم. همیشه می گفتم ناداوری رو فقط برای توجیه کم کاری های خودشون ردیف می کنند. ولی واقعا دیشب اگه ناداوری نبود پس چی بود؟ با چشم خودمون دیدیم که این مردتمام نشدنی  وزنه 245 کیلو رو با چه درد و رنجی بالای سرش برد. درد توی صورتش موج می زد. بهدادی که وقتی وزنه میزد خنده از لباش محو نمیشد. دیشب موقع وزنه زدن اشک توی چشم هاش بود. ولی تیم داوری اینقدر ناجوانمرد بود. که هر دو بار وزنه بهداد رو رد کرد! بی هیچ دلیل و منطقی! نمونه کامل نا داوری بود! اشک تو چشمام جمع شد وقتی اشک رو تو چشمای بهداد دیدم. 

تلخ بود. خیلی تلخ...


کاری به داورا و المپیک و این ها ندارم! ما دیشب دو تا طلا گرفتیم! چه تیم داوری ریو بخواد چه نخواد! ما بودیم که دیشب از المپیک دو تا طلا سید کردیم! 

قاسم رضایی دیشب برای من طلا گرفت. با اخلاقش. با منش پهلوانانه اش. با تلاش و خستگی ناپذیریش. 


و بهداد عزیز هم برای من مرد طلایی وزنه برداری بود. با اختلاف هم طلا رو گرفت. اصلا گور بابای المپیک و هیئت داورانش. مهم قلب 80میلیون ایرانی بود که دیشب به عشق تو می تپید بهداد جان. مهم دل ما بود که شاد شد وقتی رکورد یک ضرب رو زدی. و درد گرفت وقتی که داشتی با درد وزنه میزدی. تو تا همیشه قهرمان و مرد طلایی سنگین وزن مایی بهدادجان. تا همیشه.


عشق است والیبال و دگر هیچ!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۹ خرداد ۹۵
  • ۲۰ نظر

بعد از بازی خوب دیروز انتظار می رود که این بازی را نیز به راحتی برنده شویم. اما با این حال ست اول را در عین شایستگی واگذار کردیم. بیست و هفت-بیست و پنج!

ست دوم و نگرانی که هر لحظه بیشتر می شود. بازی ضعیف بچه ها، تا جایی که هشت امتیاز عقب می افتیم. موسوی پشت خط سرویس قرار می گیرد. اختلاف کم و کم تر می شود. اما به نظر دیگر دیر شده این ست نیز با باخت همراه بود!

بد بودیم، آنقدر بد! که این بنده نگارنده نیز در بهترین حالت شکست را باور داشتم!

اما آنسوی مرزها، پیرمردی پر جنب و جوش امید را به تیم برگرداند. تیمی که حال با وجود لوزانوی خوشفکر همان تیم قدیمی و دوست داشتنی ولاسکو را به یادم می آورد.

تعویض های طلایی پیرمرد و بردی که در این ست نصیبمان شد. و چقدر خوب است این محمد موسوی و سرویس های زهردارش و چقدر خوب است این میرسعید معروف!

ست چهارم، سرویس های عالی مرد قائم شهری، اسپک های عالی میلاد عبادی پور جوان که حال امتیازآورترین بازیکن بازی نیز هست و سعید معروف که ثابت کرده چرا یکی از بهترین پاسورهای جهان است.

 همه دست به دست هم می دهد تا بازی باخته را دلیرمردان ایرانی به ست پنجم بکشند.

ست پنجم، میعادگاه مربیان، اوج حساسیت و تنش!

 امتیاز به امتیاز جلو می رویم:

- اولین جای خالی فوق العاده معروف در این بازی ها.

- سرویس های عالی سید.

- تیم ما دو امتیاز از حریف پیش است که یک سرویس و یک دفاع کار را خراب می کند تا کانادا از ما پیشی بگیرد! 

-اینجاست که تفاوت سرمربی ها مشخص می شود. گرفتن وقت استراحت به موقع از لوزانو و تساوی بازی. 

-تعویض طلایی مهدوی و محمودی. بار دیگر با سرویس خوب مهدی مهدوی پیش می افتیم.

- امتیازات آخر بازی است. دریافت بد مرندی و کانادایی ها که بازی را به تساوی می کشانند.

- اما پیرمرد پر جنب و جوش قصد تسلیم شدن ندارد. دل در دل ما که پای تلویزیون نشسته ایم نیست! نمی دانم چطور این پیرمرد طاقت می آورد! و سکته نمی کند.  مربی کانادایی ها که بازی را رها کرده و فقط در دل دعا می خواند! اما مربی فکور ما دارد به طرح و نقشه اش فکر می کند. بازی امتیاز به امتیاز پیش می رود، چهارده-چهارده مساوی است.

- یک حمله از ایران و امتیاز پانزده برای ما.

- سید محمد موسوی پشت خط سرویس قرار می گیرد. مردی که امروز با سرویس هایش غوغا کرد. اما پیرمرد دست به تعویض می زند. آرمین تشکری جایگزین موسوی می شود! حتی خود سید هم از این تعویض شوکه شده است! ما نیز مانده ایم که آخر این چه کاری بود!؟

- تشکری سرویسش را نه پرشی و نه قدرتی بلکه به آرامی و هدف دار می زند. تیم کانادا در دریافت اول به مشکل خورده و توپ به خوبی به پاسور نمی رسد، اسپک بازیکن کانادا از پشت خط و دفاع محکم و جانانه بچه ها. تمام! بردیم!


سید را می بینم که به زمین بازی می پرد و شادی می کند. ما نیز مانند او چند لحظه پیش از تعویضش متعجب بودیم! اما حال در پوست خود نمی گنجیم!

لوزانوی پیر، مرد اول این بازی بود. پر انرژی، متفکر، با صلابت و خودباور. مردی که تفکر بردن را بار دیگر در تیم جا انداخته است. تفکری که بعد از رفتن ولاسکو از تیم رفته بود!

دست مریزاد پیرمرد دوست داشتنی.

دست مریزاد.