- آقاگل
- يكشنبه ۱۲ دی ۹۵
رمضان از شنیدنه این حرفهای بی سروته و غریب و عجیب دیگر به کلی خود را باختِ و دواندوان خود را به پشته در محبس رسانده و بنایه ناله و فریاد و گریه را گذاشتُ به زودی جمعی در پشت در آمده و صدای نتراشیدِ و نخراشیدِای که صدای شیخ حسن شمر پیش آن لحنه نکیسا بود از همان پشت در بلند شد و گفت: “مادر فلان! چه دردت است حیغ و ویغ راه انداختهای. مگر …ات را میکشند این چه علم شنگهای است! اگر دست از این جهود بازیُ کولی گری برنداری وا میدارم بیایند پوزه بندت بزنند…!” رمضان با صدایی زار و نزار بنای التماسُ تضرع را گذاشته و میگفت: “آخر ای مسلمانان گناه من چیست؟ اگر دزدم بدهید دستم را ببرند، اگر مقصرم چوبم بزنند، ناخنام را بگیرند، گوشم را به دروازه بکوبند، چشم ام را در آورند، نعلم بکنند. چوب لای انگشتهایم بگذارند، شمع آجینم بکنند ولی آخر برای رضای خدا و پیغمیر مرا از این هولدونیُ از گیر این دیوانهها و جنیها خلاص کنید! به پیر، به پیغمبر عقل دارد از سرم میپرد. مرا با سه نفر شریکه گور کردهاید که یکیشان اصلا سرش را بخورد فرنگی است و آدم اگر به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد و مثل جغد بغ کرده آن کنار ایستادِ با چشمهایش میخواهد آدم را بخورد. دو تا دیگرشان هم که یک کلمه زبان آدم سرشان نمیشودُ هر دو جنیاند و نمیدانم اگر به سرشان بزندُ بگیرند من مادر مرده را خفه کنند کی جواب خدا را خواهد داد…؟”
"فارسی شکر است"
"محمد علی جمالزاده"
برگردان به زبانه امروزی: آقاگل ملت!
#هکسره
#تفاوت_"صدای(O)"_با_کلمه_ربط "رو(RO)"
#کاربرد_نیم_فاصله