از دیروز حس و حال نوشتن و خواندن را از دست داده ام، حتی این سطور به دلم نمی نشیند و به زور می نویسمشان که رفع تکلیفی باشد و لاغیر.

باری، دو روزی که گذشت آبستن حوادثی بس شگرف بود که هر یک در جای خود طوماری را پر می توانست کرد، که از روی بی ذوقی نگارنده یک به یک ....( باز نتوانستم جمله را کامل کنم!!! درد این روزها.)

و باز ار روی بی دوقی فقط اشاره ای گذران بر هر یک خواهم داشت و خواهم گذشت:


1- برد پرسپولیس که به همه سرخ پوشان تبریک می گوییم و الحق بردی شیرین بود و جای داشت در ستایش جوانک این روز های پرسپولیس که در آخرین دقایق بازی از هوش رفت قلمی می زدیم!


2- هشت کثیف- داستان این روزهای تبریز که هر کسی قصد دارد از این آب گل آلود ماهی صید کند و رفتار به اصطلاح پوپولیستی دولتی ها و غیر دولتی هایمان. که الحق تنها می توان بدان نام کثیف را اطلاق داد و بس.


3- سخنرانی رهبر گرامی انقلاب، که الحق جوابی کوبنده و تاریخی بود بر برخی گزافه گویان. که جای داشت و جای دارد تفسیری و متنی درخور برایش بنویسم و حیف از این بی ذوقی!


4- یافت شدن پیکر مطهر شهیدان غواص جنگی به غایت ناجوانمردانه و شهیدانی که هرگز خونشان فراموش نمی شود که باز جای داشت در رابطه با ظالم و مظلوم جنگ قدیم  و ظالم مظلوم جنگ جدید و تجاوزات غیر انسانی عربستان به یمن متنکی بنویسم و نشد.


5- اما جای خالی پست های فرهنگی را چگونه توان پر کرد بخصوص حلول ماه شعبان و میلاد سعید امام حسین (ع). اصطلاحا گویند چون سخنی کز دل بر نیاید قطعا بر دل دیگران هم نفوذی نخواهد داشت پس از نوشتن  سر باز زدیم و هیچ نگفتیم که قطعا نتیجه عکس را در پی می داشت و از این روی تنها به تبریکی  خشک و خالی اکتفا می کنیم.

6- و باز هزاران حرف ها که در دلم نگفته ماند....



س.ن: از این روی که متن فوق با نهایت دل سردی نگاشته شده اگر غلط املایی و یا نگارشی داشت بر ما خورده نگیرید و به جای آن " دعا کنید که حالمون خوب بشه تا حرفمون یه خورده مرغوب بشه"