- آقاگل
- سه شنبه ۲۸ شهریور ۹۶
یک:
میلان کوندرا در یکی از کتابهایش به پدیده ای اشاره میکند به عنوان «جذابیت انکار ناپذیر ابتذال» و معتقد است که همه ی ما کمابیش تمایل عجیبی به چیزهای "سطحی" و "دم دستی" داریم. مضامین مزخرف ونخ نما ، ملودرامهای اشک آور، چیزهایی که با احساسات ما بازی کند و شعورمان را به بازی بگیرد.
اینگونه است که کتابهای دانیل استایل و فهیمه رحیمی میفروشد ولی صادق چوبک را کسی نمیشناسند. فیلمهای هالیوودی میفروشد و فیلمهای برگمان را کمتر کسی دیده و در سطح ملی گنج قارون و ممل آمریکایی و اخراجیها رکورددار فروش میشوند. شجریان و ناظری و امثالهم حوصله سربر میشوند و یک نفر با یک تک آلبوم در عرض چند ماه بیش از 200 کنسرت برگزار میکند.
چهار:
ابتذال همواره دو سر دارد. آنها که آن را تولید میکنند و آنها که آنرا مصرف میکنند. تا زمانی که تقاضا برای ابتذال وجود دارد عرضهی آن هم ادامه خواهد داشت.و شاید برای مقابله با ابتذال تنها راه تربیت کردن درست سلیقهی جامعه است. این کار مثل آشنا کردن کسی که عمری به خوردن آب شور عادت کرده با یک جرعه آب زلال میماند. تا وقتی که فرد از آب چشمه نخورده نمیتوانید از او انتظار داشته باشید که ملاک درستی برای تعیین کیفیت و مزه آب داشته باشد. اما مسلم بدانید که بعد از آن هرگز نمیتواند از آب قبلی لذت ببرد.
پنج:
همه اینها مقدمه بود تا برسم به این سوال، اینکه چطور میتوان بدون آنکه به ابتذال آلوده شد از این مرحله عبور کرد؟ آنهم وقتی نگاهها سمت لبهی ابتذال متمرکز شده است و ذائقهها به آن عادت کرده؟ و چطور میتوان به فردی که تا به حال لب به آب زلال نزده فهماند آبی که تا امروز میخورده شور و بیکیفیت بوده ؟
پاسخ از شما:
.
.
س.ن: این پست رو در هفته دوم تیرماه نود و چهار نوشته بودم. اتفاقاتی که در این چند وقت افتاد بعلاوه پستی که اینجا خواندم بهانهای شد برای اصلاح و بازنشر مجدد این پست و تفکر بیشتر بر روی این موضوع.