کنون رزم  سهراب و رستم شنو

دگر ها شنیدستی این هم شنو.

.

و سهراب نامی بود پهلوان در سپاه تورانیان و وی را پدری بود رستم وار که به درستی او را رستم نامیدند.

و سهراب را سر جنگ با ایرانیان بود.

 کاووس کی رستم را پیغام همی فرستاد که ای یل ایران زمین ار آب در دست داری بر زمین گذار و شتابان بشتاب که سپاه تورانی در راه است. و رستم این شیر بیشه الهی روزی چند به باده خواری گذراندی و فرمان پادشاه به پشت گوش همی انداخت و التفات ننمود. ( برخی گویند که وی همی دانست که پهلوان سپاه توران همان جوانک خودش است به شرحی - توضیح از بنده نگارنده)!

باری، پس از چند روزی جنگ آغازیدن گرفت و دو سپاه را درگیری سختی در گرفت. در همین بین سهراب این طفل سالخورد شتابان به پدر سالخورده خود پیغام همی نوشت که ای پدر مرا بسیار مهر تو در دل است و خواهم دیدن تورا....

و جواب چنین بشنفت: که ای فرزند پاک سرشت من، مرا نیز شوق بسیار است دیدار تو را، اما چه کنم که باید در جنگی اهریمنی با پهلوانی از سپاه توران در آویزم و فرمان فرمان پادشاه است و نتوان آن را زمین گذارد!!!

و اینچنین بود که تراژدی ترین داستان ها رغم خورد.