این چند روز و چند هفته گذشته دور تا دور شهر عروسی بود و مردم رو شاد و خوشحال می دیدم و این به خودی خود خیلی خوب بود و من هم به شخصه خوشحال بودم وقتی می دیدم خیلی از این ها هم سن و سال های بنده بودند یا قبل تر هم کلاسی من بوده اند.( در این میون چنتا شام عروسی هم خوردیم که خیلی دلچسب بود! ) همه این ها خیلی خوب بود.

اما این چند مورد بود که خیلی ذهنم رو مشغول کرد!

یکک تفاوت بین بلندگوهای مسجد محل با بلندگوهای ارگ جان حیاط داماد جان!!!

دوک تفاوت بین خواب نیمه روز و خواب شب هنگام!

سهک تفاوت بین ملتی که موقع پخش اذان ظهر معترضند به بلندی صدای همین بلندگوهای مسجد! که مزاحم خواب ایشان است! با مایی که صدای بلندگوی ( ساعت ماعت قلبم آجر سرامیک دیوار نمی خوایم نمی یایم نمیره نمیاد و ...) ایشان خواب شب را از چشمان ما ربوده است!

چارک چه تفاوتی است بین اعتراضات ایشان با اعتراضات ما! چرا ما متهمیم به خشکه مقدسی! و ما متهمیم به خشکه مقدسی باز هم...!

پنجک شادیم

ششک سکوت می کنم  ( در واقع مجبورم...) ولی سکوتم از رضایت نیست....

هفتک لوکیشن خونه بقلی کوچه بقلی!

هشتک نظر شما چیست....