از آنجایی که تنور تقلب نویسی گرم شده و دوستان از تقلب های دلنشین و دلچسب شان گفتند (بخوانید مترسک را، گندم بانو را و نگار بانو را) و پیرو این سخن شاعر که "هنرش گفتی عیبش هم بگو" (صنعت برعکس نویسی اشعار!:دی) تصمیم گرفتم یک خاطره تقلبی کمی تا قسمتی دردناک را برایتان بیان کنم!

ترم هشت درسی داشتیم با عنوان کارگاه نرم افزار یک واحدی بود و با استادی که به تازگی به گروه اضافه و در همان یک ترم آوازه اش گروه را پر کرده بود.

 هر جلسه چهار ساعت بود و در طول هر جلسه دوبار حضور غیاب صورت گرفته و در ازای هر غیبت نیم نمره بر باد می رفت! و آنکه حتی اگر با پنج دقیقه تأخیر می آمدید غیبت محاسبه می شد! (ده دقیقه بین کلاسشان استراحت می دادند-توضیح از بنده نگارنده)

باری، هرچه بود با ایشان تا آخر ترم به سر کرده و با قوانین عجیب و غریبشان سوختیم و ساختیم.

روز موعود فرا رسید، امتحان بصورت کتبی و برنامه نویسی و در سایت دانشکده برگزار می شد. و تعجب ما از این بود که چرا مراقب نداریم! تنها مسئول سایت بود و حضرت استادی، که البته مسئول سایت نیز خودی بود و کاری به کار کسی نداشت! القصه همین عامل باعث شد فکر تقلب به سرمان زد. و تقریبا با مشورت کامل قسمت کتبی امتحان ختم به خیر شد!

برای امتحان برنامه نویسی اما بحث متفاوت بود، هر شخص یک سیستم داشت و یک نمونه سوال خاص! حال تصور کنید درس دادن استاد در حد دو دوتا چهارتا بود و سوالاتش در حد انتگرال سه گانه ای که نیاز به رفع ابهام هم داشت!

باری، این نیز بگذشت! تقریبا اواخر ترم بود که نمرات درس مذکور اعلام شد! چیزی در حد فاجعه، تقریبا از درس یک واحدی آنهم در ترم هشت 17 نفر افتاده بودیم! :/

داستان را از مدیر گروه جان جویا شدیم و ایشان فرمودند آقای فلانی گفته اند اشخاصی که افتاده اند سر جلسه تقلب نموده اند و حتی فبلم آن هم موجود است!؟!

 هرآنچه تاکتیک دیپلماسی لبخند و حتی تاکتیک پلیس خوب پلیس بد را پیش گرفتیم سودی نداشت و استاد مذکور کوتاه نیامد که نیامد:/

 آن 17 نفر هم افتادند و بالاجبار در تابستان و با شرایط خاص درس را گذراندند! 17 نفری که بیشترشان بار اولشان بود طعم گس افتادن را می چشیدند.

بعد ها از مسئول سایت شنیدیم که ایشان روی تک تک سیستم ها ویندوز و نرم افزار مذکور را مجدد نصب کرده و ایضا دوربین های مدار بسته سایت را کامل کنترل کرده بودند و حتی دو ساعت قبل از امتحان مستر اسدی را از سایت بیرون انداخته بودند! :/

باری، این را گفتم که بدانید تقلب روی تلخ هم دارد. :)

بماند که هنوز سر این داستان با بچه ها بگو و بخند داریم، و الحق باعث ماندگارتر شدن خاطرات آخرین ترم دانشگاهمان شد. ( قسمت شیرین تقلب!)

س.ن: ببخشید اگه خیلی طولانی بود. 

و خودم میدونم که به اندازه دوستان گرامی خوب ننوشتم و نتونستم حق مطلب رو ادا کنم. امیدوارم این دوستان بنده رو ببخشند.