و گفته اند شیخنا در خواب بودی و در عوالم رویا مستغرق بودی که "جوانکی خوش بر و بو" در خواب بر وی ظاهر همی‌گشت. شیخ چون چهره جوانک بدید از تعجب چشمانش گرد شد و شاخ هایش از پیشانی بیرون همی زد. زیرا چهره جوان چهره عادی نبودی و بسیار شبیه طعام بودی تا جوان! 

باری، "جوانک طعام رخسار خوش بر و بو" چو شیخنا را بدید به پیش شیخ آمد و این شعر بخواند که: "یا شیخنا در زندگی خام بدم، پخته شدم، سوختم!" و چون این خواند اندک زمانی بعد به مثال کربن فعال شده ای( اگر ندانستید کربن فعال چیست سرچ کنید!- توضیح از بنده نگارنده بی حواس) سیه شد و در دم فرو ریخت! و بوی ناخوشایندی از خویش برجای همی گذاشت!

شیخنا که از شدت ترس مانده بود که چه کند، بهترین کار را خروج از عوالم رویا دانست و در دم از خواب برخاست! و چون بیدار همی گشت و ویندوزک عقلکش بالا  آمد بدید که همچنان آن بوی نامطبوع کابوس وار به گوش همی رسد! پس جستی زد و به مطبخ همی شتافت! و دانست که آن "جوانک خوش بر و برو" همان غذای چاشت بودی که مادر پخته بودی و رفته بودی و به این امید بودی که شیخنا در خانه است و حواسش جمع باشد! و دانست که تعبیر آن شعر و آن کربن فعال هم همان سوختن غذا بودی! که به فنا رفتی و با رفتنش شیخنا را نیز به فنا بداد! 



لوکیشن آشپزخانه

هشتک: بدبخت شدیم

هشتک به خاک سیاه نشستیم

هشتک هیچی دیگه!