خیلی ریلکس و آروم ماشین رو پارک کردم و درش رو بستم. نشسته بود کنار جدول خیابون. میرم و کنارش می‌شینم.

 +خب کلیدا کو؟

 دست میکنم تو جیب شلوارم! 

- ای داد! کلید نیست!

ظاهرا حواسم نبوده و داخل ماشین مونده! 
بلند شدم و دست به کار میشم تا یک جوری در ماشین رو باز کنم.

+ بشین، حالا کاریه که شده! بزار بچه ها بیان موقع رفتن یک کاریش می کنیم!

بعد نیم ساعت نشستن و خیره شدن به مورچه های کنار جدول بهش میگم.

- ببین! فکر کنم یادم رفت شیشه ماشین رو بدم بالا!

 یک نگاه عاقل اندر صفیحانه میکنه! و باز خیره میشه به مورچه های کنار جدول.
پا میشم و میبینم بعله! شیشه سمت شاگرد کاملا پایین بود. در ماشین رو باز می‌کنم و شیشه رو میدم بالا و در ماشین رو می‌بندم و میام و می‌شینم کنارش! 

+ خب کو کلیدا؟

دوباره دست می‌کنم تو جیب شلوارم و می‌بینم بازهم کلید رو جا گذاشتم!