۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مذهب نگاری» ثبت شده است

ما هم آمده‌ایم .... با نامه‌های کوفی ...!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۰ مهر ۹۵


دریافت
توضیحات: دریافت تصویر در اندازه واقعی



در مورد متن تصویر  و سوال آخرش. راستش با خودم که رودبایستی ندارم. دست و دلم می‌لرزد. بد هم می لرزد.

 چراغ‌ها را خاموش کنید...


السلام علیک یا علمدار کربلا " ع "

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵



می‌روم سر به بیابان خدا بگذارم.

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۷ مهر ۹۵
  • ۱۵ نظر

دخترک قمقمه آب و عروسکش را به زیر بغل زده و از دل جمعیت رد می‌شود. 

آن طرف مردی با پیرهنی قرمزرنگ با هیبتی ترسناک قداره در دست می‌چرخد و رجز می‌خواند. چشمانش به دخترک می‌افتد. 

دخترک با قدم های کوچکش پیش می‌آید. پله‌ها را یکی یکی طی می‌کند.

از مقابل شمر می‌گذرد و روبروی مرد سبزپوش خم شده و روی زانوهای خود می‌نشیند.

+بیا، آب بخور.

شمشیر از دستان مرد قرمزپوش بر زمین می‌افتد.

+بخور، برای تو آورده‌ام!

دخترک رو به مرد قرمز پوش که حالا روی زانوانش خم شده و اشک می‌ریزد می‌ایستد.

چشمان دخترک پر از اشک شده و از شدت بغض می‌لرزد، به چشم‌های خیس مرد خیره می‌شود. 

+دیگه دوستت ندارم بابا!

صدای گریه مردم فضا را پر می‌کند...

خوش تر از نقش توأم نیست در آیینه ی چشم...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۱ مهر ۹۵
  • ۲۴ نظر



بوی پیراهن خونین کسی می آید...

این خبر را برسانید به کنعانی ها!



فانوس اشک هاتان را روشن کنید، ماه غریبی شهید نینواست!


+کاش این چند وقت رو بیشتر به فکر بگذرونیم....


بخوانید!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۲۱ نظر

یکی از قشنگ‌ترین و در عین حال دلهره‌آورترین صحنه‌های غدیر، آنجاست که پیامبر فرمود به هرکسی که رفته، بگویید برگردد. فکر کن، بعدِ یک مسیر طولانی رسیده‌ای به جایی که امیدی برای گذشتن نیست و توانی برای بازگشتن. تشنه‌ای و دلتنگ، گرسنه‌ای و دلتنگ، خسته‌ای و دلتنگ.


 بعد یکی فریاد بکشد به هر کسی که رفته، بگویید برگردد. آن وقت چشم باز کنی و همه رفته‌ها را ببینی که دارند، برمی‌گردند. عشقِ رفته، رفیقِ رفته، بابایِ رفته، مامانِ رفته. اصلن هر رفته‌ای که خیال بازگشت نداشته را ببینی که دارد می‌آید. و یک آن بفهمی که دیگر نه تشنگی مانده و نه دلتنگی، نه گرسنگی مانده و نه دلتنگی، نه خستگی مانده و نه دلتنگی.


و عجیب نیست که خود تنهایش، خودِ نه زاده شده و نه زاییده‌اش، دست‌هایش را به دور خودش می‌پیچید و احدیتش را این گونه دلداری می‌دهد که «انا لله و انا الیه راجعون.»؟ که همه رفته‌هایی که از من بوده‌اند، باز می‌گردند و وعده دیدار نزدیک است؟ که من نه تشنه می‌شوم و نه گرسنه و نه خسته. ولی دلتنگ. ولی دلتنگ...


این روزهای عجیب که جای قلب، سنگ در سینه‌ها می‌تپد و آغوش‌ها، خالی از هندسه دلدارند! باید که پیامبری از کوچه ما رد شود و با صدای داودی‌اش بانگ سر دهد: «به هر کسی که رفته، بگویید برگردد.» که غدیر نه در گذشته‌ای دور، که هر روز است...


مرتضی برزگر


عیدتون مبارک.