- آقاگل
- شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۶
کتابی که این هفته قصد معرفیش را دارم کتاب "طنز و تراژدی" اثر آقای "بهاءالدین خرمشاهی" است. این کتاب در بخشهایی به برّرسی همبستگی طنز و تراژدی و یک نوع دو احساسی بین آن دو میپردازد. و در بخشهای دیگر مقالات و حکایات طنز آقای خرمشاهی را شامل میشود که برخی از آنها در مجلات گل آقا به چاپ رسیدهاند. بخشی که در پاییین میآورم قسمتهایی است از مقالهای با نام طنزهای پارادوکسی:
ابتدا تعریف پارادوکس و رابطه آن با طنز:
"از نظرگاه فنی(منطقی/معنا شناختی/ فلسفی) پارادوکس عبارت است از (به ندرت یک و غالباً) دو گزارهی متناقض وار، یعنی گزارههایی که جمع مفهوم یا مصداق آنها، در ذهن یا در واقعیت خارجی، ممکن نیست."
..."بعضی از طنزها هست که پارادوکسی یا به نوعی متناقض نماست. عکسش هم صادق است. یعنی بعضی از پارادوکسها یا پارادوکس وارهها هم هست که طنز(گونهای) از ضعیف تا قوی در بر دارد. پس رابطهی منطقی آنها میشود: عموم و خصوص مِن وجه"
و در ادامه "میرویم به سراغ نقل بعضی از طنزهای پارادوکسی تا شاید خستگیتان بر طرف شود:"
7- در کتاب طنز آمیز و خوش تدوین "چنین کردند بزرگان" ترجمه و تحریر جناب نجف دریابندری، مترجم چنین جملهای آورده است: دکیانوس، امپراطور روم، در بسیاری لشکرکشیهایش پیروز شد، و چنین و چنان کرد و سرانجام به علت مرگ در گذشت!(نقل به معنی)
8- یکی میگفت برای پولدار شدن در این دوره و زمانه، بهترین راه این است که آدم بیش از حد لازم و کافی پول داشته باشد.
(تقصیر خودم نیست ناخودآگاه ذهنم با توجه به جو سیاسی موجود میرود سمت دختر وزیر و پسرشهردار و ...)
11-در همین د.د.ت. و یکی دیگر از "یوم العلما"ها که داشتیم شاعر جوانی که گوشهایی شنوا برای شعرخوانیاش یافته بود، با هیجان و به شیوهای غرّا و برّا شعری(قصیدهای/ غزلی) برای جمع حاضر خواند. پس از پایان شعر او، سکوتی کوتاه اما سنگین در میان آمد. طبعاً شاعر گرانمایه انتظار بازتابی، بازخوردی، اظهار نظری داشت. در چنین موقع و موقعیتی بود که استاد کامران فانی گفت "عینِ شعر خوب است." و همه از بلاتکلیفی و رندانگی این نقدالشعر او خندیدند.
(این یکی هم مرا یاد این پست انداخت.)
15- همین سعدی افصحالمتکلمین حکایت مرد فاسق فاجری را نقل میکند که گناه کبیرهی منکری مرتکب شده بود. حاکم شهر/شرع دستور داد که او را از بالای قصر- که بسیار مرتفع و مرگبار بود- پایین بیندازند. گناهکار که مرگ را در یک قدمی خود میدید، مذبوحانه پرسید: این کار چه فایدهای دارد؟ حاکم گفت : برای اینکه عبرت مردم شود. محکوم گفت: قربان مردم که گناهی نکردهاند. منم که گناهکارم؛ یکی از مردم را از بالای قصر به پایین بیندازید که مایهی عبرت من شود.
(خجالت نکشید بیاید بگوید این مورد هم سیاسی است و ما را یاد مفسدان سیاسی این دوره زمانه میاندازد که دوست دارند ما را مجازات کنند تا مایه عبرتشان شویم! گیری افتادیم.)
17- یکی از وزیران یا استانداران زمان رضاشاه فعالیتهای عمرانی سال را برای او گزارشوار بیان میکرد؛ و به عنوان آخرین مورد، چنین توضیح داد: کشیدن جادهی شوسه بین قزوین-زنجان و بالعکس!
(البته که این دست گزارشات مخصوص زمان رضا شاه خدابیامرز بود وگرنه بعد از انقلاب آمارهای اینچنینی را اصلاً شاهد نیستیم.)
29- باز از ملانصرالدین نقل است که یکی از طرفین دعوا برای دادخواهی پیش او آمد. حرف و حدیثش را زد. ملا شنید و گفت:انصافاً حق با توست. مدتی بعد طرف دیگر دعوا نزد او آمد و عرض حال کرد. ملا حرفهای او را به دقت شنید و گفت: تو هم حق داری. در این اثنا ناظر بیطرفی که شاهد ماجرا بود، ناچار از دخالت شد و گفت قربان این که نمیشود که هر دوی آنها حق داشته باشند. ملا بی اختیار گفت: تو هم حق داری.
(باور کنید قصد برداشت سیاسی ندارم! ولی باز ذهنم میرود سمت مناظرات این چند هفته. دست خودم که نیست. اگر زورتان میرسد ذهنم را ببندید.)
"بهاءالدین خرمشاهی"
"طنز و تراژدی"
"انتشارات ناهید"
باری، این پست نیز در ادامه همان پست معرفی کتابهایی است که از شهرآفتاب به چنگ این بنده نگارنده افتادهاند. و همانطور که قبلتر نیز گفتم زکات کتاب خوب معرفی آن است.
اگر دوست داشتید بخرید و بخوانید و اگر لذتی حاصل شد دعایی هم به جان ما بکنید.
و اینکه مشخص است در بین افاضت استاد بنده هم یک سری اضافات داشتم که به رنگ سبز مشخص شده و نتیجه سه ساعت دیدن مناظره آنهم به اجبار است. و الحق که اضافه است.