۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خزعبلات یک دانشجو» ثبت شده است

چشم ها...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۱۸ نظر
چشم‌ها...
چشم‌ها...
وقتی چشم‌ها با هم برخورد می‌کنند.
وقتی همان چشم‌ها زیر نظرت می‌گیرند!
و وقتی می دانی دلیلش را...! 
و آنگاه که غرور و تکبر انسان ها به حدی رسد که نمکت را خورده و نمک دان می‌شکنند!
و باز چشم هایی که میان این همه جمعیت به هم بر می‌خورند و چیزی جز غرور و نفرت در آن نیست!
پناه می برم به خدا از شر چشم ها...


شیوه ی چشمت، 
فریب ِ جنگ داشت

ما غلط کردیم 
و
صلح انگاشتیم...


س.ن1: دیگه خودتون به بزرگی خودتون ببخشید که چرند نوشتم! ولی باید می نوشتمش! چاره ای نبود! 

س.ن2: فلش آدم مثل مسواک میمونه! دست هر کسی ندید!(بخصوص افراد زیر18سال! بخصوص اگر برادرتون باشه!) یا اگر دادید فرمتش کنید! از من گفتن! امضا بنده نگارنده زخم عمیق خورده!

س.ن3: یک نصیحت دیگه! اگه بعنوان یک پیشکسوت به کسی مشاوره انتخاب رشته دادید! همون اول کار بهش بگید که هر اتفاقی افتاد و هر جایی که قبول شدی من هیچ مسئولیتی در قبالش نداشته و ندارم! که نتیجه این نشه که طرف بعد چند ترم بیاد یقه شمارو بچسبه. 
نمیدونم شاید تقصیر ماست که انجمن دانشجوعی مون 10ساله داره تو همچین شهری و با همچین امکاناتی مشاوره انتخاب رشته رایگان برگذار میکنه! حتما باید ولشون کنین برن ایکس تومن هزینه انتخاب رشته شون کنن تا بعد اعلام نتایج فکر کنن دانشگاه یالغوزآباد سفلا بهترین دانشگاه ایرانه! و مهندسی نوین آب یاری گیاهان زیردریایی بهترین رشته دنیاست! 
سری که درد نمیکنه ما چرا دستمال ببندیم؟ والا!

س.ن4: ببین منو! خوندی هم خوندی! 

دعا کنید مشمول قانون کلت نشویم!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۴ مرداد ۹۵
  • ۲۴ نظر

و گفته اند شیخنا در خواب بودی و در عوالم رویا مستغرق بودی که "جوانکی خوش بر و بو" در خواب بر وی ظاهر همی‌گشت. شیخ چون چهره جوانک بدید از تعجب چشمانش گرد شد و شاخ هایش از پیشانی بیرون همی زد. زیرا چهره جوان چهره عادی نبودی و بسیار شبیه طعام بودی تا جوان! 

باری، "جوانک طعام رخسار خوش بر و بو" چو شیخنا را بدید به پیش شیخ آمد و این شعر بخواند که: "یا شیخنا در زندگی خام بدم، پخته شدم، سوختم!" و چون این خواند اندک زمانی بعد به مثال کربن فعال شده ای( اگر ندانستید کربن فعال چیست سرچ کنید!- توضیح از بنده نگارنده بی حواس) سیه شد و در دم فرو ریخت! و بوی ناخوشایندی از خویش برجای همی گذاشت!

شیخنا که از شدت ترس مانده بود که چه کند، بهترین کار را خروج از عوالم رویا دانست و در دم از خواب برخاست! و چون بیدار همی گشت و ویندوزک عقلکش بالا  آمد بدید که همچنان آن بوی نامطبوع کابوس وار به گوش همی رسد! پس جستی زد و به مطبخ همی شتافت! و دانست که آن "جوانک خوش بر و برو" همان غذای چاشت بودی که مادر پخته بودی و رفته بودی و به این امید بودی که شیخنا در خانه است و حواسش جمع باشد! و دانست که تعبیر آن شعر و آن کربن فعال هم همان سوختن غذا بودی! که به فنا رفتی و با رفتنش شیخنا را نیز به فنا بداد! 



لوکیشن آشپزخانه

هشتک: بدبخت شدیم

هشتک به خاک سیاه نشستیم

هشتک هیچی دیگه!




دختر پسند!

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۲۰ مرداد ۹۵
  • ۲۵ نظر


خوابیده ام و کافکا طور به او خیره شده ام! خودم را عنکبوتی می بینم که در تارهای این سیستم آموزشی اسیر شده! خدارا چه دیدید شاید روزی عنکبوتی در تار خود گیر افتاد! 




س.ن:

من و جناب(شایدهم سرکار خانم) عنکبوت و مقاله جات همین الآن یهویی!

ساعت چهار صبح بامداد چهارشنبه بیست مرداد نود و پنج!

این هم عنکبوت جان از یک زوایه دیگر

 اندازه یک کف دست بود! و تا برق رو روشن کردم نفهمیدم کجا رفت!  

شیخنا گیج شد و رمز خود از یاد ببرد!

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵
  • ۲۴ نظر
و گفته اند یکی از نشانه های پیری آن است که رمزی(که فقط هم پنج کاراکتر بود) را به مدت هفت ماه در ذهن داشته باشید و هر روز از آن استفاده کنید!
 و با این حال یک روز صبح از خواب بیدار شوید و هرچه به ذهن وامانده تان فشار میآوردید یادتان نیاید!angel

بیت:

شیخنا گیج شد و رمز خود از یاد ببرد!
قصه ماست که در هر سر بازار بماند!


هشتک گذاری:

لوکیشن: فراموشی پسورد لبتاپ همایونی!
هشتک: پیرشده گی!
هشتک: حرص خوردیم!
هشتک: بدبخت شدیم!


س.ن: خوشبختانه همیشه هستند کسانی که بهتر از شما ذهنشان کار کند و ایضا رمزهایتان را بلد باشند! ماهیت رمز گذاشتن اساسا زیر سوال رفته! 
خودت رمزت یادت نمیاد بقیه یادشونه، قاعدتا باید برعکس می‌شد!surprise

تابستانه!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
  • ۲۱ نظر

یک اصل هست که میگه : اگه قراره تو چالشی گیر کنی اگه سر شاخه باشی بهتره! چون دستت بازتره! خلاصه که وقتی دیدم مترسک جان به مهمونی فرهنگی هولدن دعوتم کردند طبق همین اصل گفتم تا تنور داغه نون رو بچسبونم:دی

این شما و این لیست پیشنهادی من برای گذراندن یک تابستون خوب و سرگرم کننده.
 
اول چند کتاب خوب:
 
اگر وقت آزاد دارید و علاقه وافری به کتاب خواندن، من پیشنهاد میکنم آتش بدون دود _ آقای نادر ابراهیمی را بخوانید. یک رمان سه جلدی(چاپ جدید البته) عاشقانه و تاریخی خیلی دلچسب و قشنگ. که فقط میتوانم در حقش کلمه فوق العاده را به کار برم. 
اما اگر وقت آزاد دارید ولی نه اینقدر! کتاب خداحافظ گاری کوپر _ رومن گاری هم فوق العاده می‌تواند جذاب باشد.
  این چند مورد را نیز پیشنهاد می‌کنم: فرزند طلسم شده!(ادامه داستان های هری پاتر که بعد از انتشار در عرض سه ساعت ترجمه شد!)، جای خالی سلوچ _ محمود دولت آبادی، کوری _ ژوزه ساراماگو، خاطرات مستر همفر، غلاغه به خونش نرسید(مجموعه داستان طنز)_ ابوالفضل زرویی نصرآباد.
 
لیست چند فیلم خوب:
 
اگر خیلی علاقه مند به فیلم دیدن هستید و قصد دارید تابستان خود را فقط با دیدن فیلم بگذرانید، خب من نهایت برای یک تا دو روزتان می‌توانم فیلم معرفی کنم!
 
 The.Martian، Interstellar، جاذبه سه فیلم جذاب وعلمی تخیلی از نوع واقعگرایانه است که وجه اشتراک هر سه فرا زمینی بودنشان هست!
 مستر نوبادی_ فیلمی فوق العاده جذاب در ژانر درام-علمی تخیلی.
فارست گامپ- فقط همین را بگویم که در سال 1994 برنده شش جایزه اسکار شد، و جالب اینکه رقیبش فیلم رستگاری در شائوشنگ بود!
ملکه، یک فیلم ایرانی و از بهترین فیلم هایی که در ژانر دفاع مقدس دیده ام.
 
 چند آهنگ عالی:
 
 اگر اهل قدم زدن و پیاده روی در خنکآی شب و چه بسا دم صبح هستید آهنگ های سیاوش ناظری عزیز و آهنگ های زنده یاد حبیب محبیان یکی از بهترین انتخاب هاست.
 
اگر چند آهنگ برای گوش دادن در مسیر اتوبوس واحد و مترو و تاکسی لازم دارید آهنگ های محمد معتمدی عزیز را و به طور خاص آلبوم نه فرشته ام نه شیطان همایون شجریان را پیشنهاد می‌کنم. 
اگر دوست دارید در خانه و با صدای بلند آهنگ گوش کنید و با این حال همه راضی باشند و کسی هم اعتراضی نکند!(بخصوص مادرها) باید بگویم من موفق به کشف یک مورد شده ام! که هم دلچسب هست و هم موارد بالا را شامل میشود زنده یاد ناصر عبدالهی جان، گوش کنید و در کنار خانواده لذت ببرید.
 و اگر به دنبال آلبوم جدید هستید پیشنهادم قطعا آلبوم جدید کیوان کلهر عزیز خواهد بود با اسم هاونیاز که البته موسیقی فولکلور کوردی کرمانجی ست، همراه با نوازندگی استاد.
 
معرفی چند کتاب شعر:
 
اول اینکه مجموعه شعر جدید آقای فاضل نظری عزیز را با عنوان "کتاب" حتما بخوانید! واگر قصد دارید به کسی کتاب هدیه دهید "کتاب" فاضل را هدیه دهید! 
پیشنهاد دیگرم برای این تابستان گرم خواندن دیوان پروین اعتصامی عزیز هست. شاعر خانمی که سال هاست در حقش اجحاف شده و خیلی ناشناخته مانده است، پیشنهاد می‌کنم در طول تابستان هر شب یک شعر از پروین را بخوانید. بیان ساده و روان پروین در مجموعه اشعارش بخصوص تمثیل ها و قطعه ها فوق العاده است. اینقدر روان و ساده که حتی می‌توانید همراه خانواده بشینید و بخوانید و لذت ببرید.
 
 
 
دست آخر طبق آیین نامه انضباطی این مهمونی فرهنگی، بنده هم از صبا خانم نویسنده وبلاگ روی خط استوا و علی آقای گوهری نویسنده وبلاگ نمایش تک نفره راشمون دعوت می‌کنم به این مهمونی قدم بزارن!

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۷ تیر ۹۵
  • ۲۳ نظر

دال مثل دکتر:


‏دکترم گفت روزی یک لیوان آب هویج و عرق کاسنی برای خوب شدن معده دردهام بخورم. من هم هر روز یک لیوان تپل آب هویج و عرق کاسنی می‌خورم. فقط جا کاسنی بستنی می‌ریزم. الان چند وقته دیگه از معده درد خبری نیست!

 واقعا دکتر خوبی رفتم. دمش گرم.

.


پ مثل پارتی:

مایکل کرلئونه(ال‌پاچینو): پدرم پیشنهادی بهش داد که نتونه رد کنه.
کی آدامز(دایان کیتون): چه پیشنهادی؟
مایکل: بهش گفت یا باید اسم من بعنوان کارمند تو اون لیست استخدامی باشه یا مغزش!
«پدر‌خوانده»
.

.


کاف مثل کودتا:

کودتاطور قالب وبلاگ رو سرنگون کرده و به اصل خویش بازگشتیم! 

البته از دور اشاره کردن گویا کودتا نافرجام بود!

فعلا کشور دو کلمه حرف حساب توسط دولت موقت اداره میشه تا بعد یک فکری به حال این قالب بنده خدا بکنم:دی

تحقیقات آقاگل حکیم!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۹ تیر ۹۵
  • ۳۱ نظر

شنیدید دانشمندها میگن کودک درون و خر درون و گاو درون و از این دست؟

طبق تحقیقات بنده نگارنده هر فرد ایرانی از یک مهندس درون و یک پزشک درون نیز بهره می برد!


+بعدنوشت: یکی هم خصوصی کامنت گذاشته آدم ها آقاگل درون هم دارند؟! :/

جای مردان سیاست.... صدای سرفه های پیاپی پیرمرد...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۳۱ خرداد ۹۵
  • ۱۰ نظر


اینقدر وضع این روزهای هوا خراب است که همان تک نفس هایی که میآمد و می رفت و بیشتر ممد حیات بود تا مفرح ذات نیز به شماره افتاده!

 به این فکر می کردم وقتی هوای شهر ما اینچنین است بدا به حال این روزهای شهر اهواز و غرب کشور!

اهوازی که همین چند سال قبل به عنوان آلوده ترین شهر جهان معرفی شد. و البته این نه به خاطر گرد و خاک و هجوم ریزگردها که به دلیل آلودگی های زیست محیطی صنایع پایین دستی اش بود. و حالا هم که این بلای طبیعی(البته غیرطبیعی!) باز افتاده است به جان هوای اهواز و مناطق جنوب و غرب کشور.

راستش این روزها فقط به این شعر از سهراب فکر میکنم و می بینم پر بیراه هم نگفته است:"جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود..." حداقلش این است که با وجود درختان هم هوای پاک تری میداشتیم و هم اینکه درختان حقوق های 200 میلیونی لازم ندارند!