علیپور، رئیس کمیته صیانت از لیگ: حاج صفی و شجاعی در صورت فسخ قرارداد صاحب یک خانه و 800 میلیون تومان پول میشدند!
به نقل از سایت های خبری
چند وقت پیش که دو تن از ملی پوشان فوتبال در برابر یک تیم اسرائیلی قرار گرفتند این روزها را میشد پیش بینی کرد. من قصد دفاع یا محکوم کردن این دو را ندارم. این مسئله تنها بهانهای برای اثبات سیاسی بودن یا نبودن ورزش و به خصوص فوتبال است.
برخلاف بسیاری از نظرات بنده معتقدم فوتبال از همان بدو پیدایشش یک مقوله سیاسی و فرهنگی بوده و هست. برایش هم دلیلهای متعددی دارم. فیالمثل هلندی را در نظر بگیرید که سالهای سال توسط آلمانها اشغال شده و مورد تهاجم قرار گرفته است. و حال با مبارزات بسیار در اواخر جنگ جهانی دوم آزاد شده اس. و بعد همین هلند در سال 1988 در هامبورگ مقابل آلمان قرار میگیرد. و آلمان را با نتیجه دو-یک شکست میدهد. بی شک این بازی از عجیب ترین و بارزترین مثالهایی است که میتواند ثابت کند اتفاقاً فوتبال بی ارتباط با سیاست هم نیست. در شب پیروزی نه میلیون هلندی به خیابانهای شهر ریختند. و با اینکه بازی در وسط هفته برگزار شده بود بزرگترین گردهمایی پس از دوران آزادی را شکل دادند. مردمی که در طی نود دقیقه به این باور رسیده بودند که انتقام تمام آن سالهای سخت را از آلمانها گرفته اند.با گذشت سالها هنوز هم بازی آلمان-هلند از اهمیت بالایی برخوردار است.
یکی دیگر از صحنههایی که بسیار معروف است و بر اساس آن فیلمی هم ساخته شده صحنه "فرار به سوی پیروزی" است. داستان از این قرار است که در جریان حمله آلمان به کیف آلمانیها جهت تبلیغات مسابقهی فوتبالی را ترتیب دادند. هواداران همه آلمانی بودند و جو وحشتناکی بر ورزشگاه حاکم بود. وقتی اوکراینیها پیش افتادند سربازان شروع به شلیک به پای بازیکنان حریف کردند. ولی با وجود افتادن چند بازیکن دیناموکیف توانست پیروز شود. با اتمام بازی اما همه بازیکنان اعدام شدند! (روایت فیلم فرار به سوی پیروزی البته جور دیگری است.)
دیگر صحنه به یاد ماندنی مسابقه فوتبال در شب کریسمس است. در جنگ جهانی اول ارتشهای آلمان، بریتانیا و فرانسه در بلژیک در حال جنگ بودند. در شب کریسمس فرماندهان خط مقدم تصمیم میگیرند بدون اطلاع به فرماندهان بالا دستی اعلام صلح موقت کنند. پرچم سفید برافراشته میشود. سربازان به سمت یکدیگر میروند. آواز میخوانند، با هم شام میخورند و مسابقهی فوتبالی هم ترتیب میدهند. روز بعد خبر به فرماندهان بالا دستی میرسد. پیمان صلح شکسته میشود و جنگ از سر گرفته میشود.
کمی پیش تر که بیاییم میرسیم به مثالی بارزتر، باشگاه بارسلونا را همه شما میشناسید یا لااقل اسمش را شنیدهاید. رقیب دیرینهاش رئال را هم قطعا میشناسید. باشگاه بارسلونا سالهاست که در ورزشگاه نیوکمپ بازی میکند ورزشگاهی با تقریبا 100هزار صندلی برای تماشای بازی.(نیمی از شهرهای ما زیر 100 هزار نفر جمعیت دارند!) بارسلون در بخش خود مختار کاتالونیا قرار دارد. اهالی کاتالونیا هنوز که هنوز است خود را اول کاتالونیایی میدانند و بعد اسپانیایی. و برای اثبات این مسئله نبردها و شورشهای طولانیئی نیز علیه دولت مرکزی مادرید کردهاند. تا این اواخر هم مدام شکست خوردهاند. برای مثال در قرن اخیر، در جنگ داخلی دهه 30، کاتالونیا مدتها با ژنرال فرانکو* جنگید، ولی در نهایت شکست خورد و تا زمان مرگ فرانکو در 1975 زیر سلطهی او بود. ژنرال فرانکو یکی از طرفداران رئال بود. و مردم شهر به این خاطر که نمیتوانستند در خیابانها شعار مرگ بر فرانکو را سر دهند پس به ورزشگاه می رفتند و این دشنامها را به بازیکنان رئال میدادند. (از قدیم هم گفتهاند اگر نتوانید سر پدرتان داد بزنید سر شخص دیگری داد میزنید.) بارسا صد برابر معروفتر از خود کاتالونیاست و برای اهالی کاتالونیا بازی های رئال-بارسا چیزی فراتر از یک فوتبال ساده است. گاهی حاضرند بمیرند اما به رئال نبازند. همین چند سال پیش(سال 2008) که اسپانیا قهرمان اروپا شد مردم شهر کاتالونیا با پرچمهای ایالت خودشان به شادی پرداختند. و معتقد بودند این جام متعلق به آنهاست و نه اسپانیا. حق هم داشتند. بیش از نیمی بازیکنان تیم متعلق به این باشگاه و این ایالت بود. هنوز هم کسی خاطره انتقال فیگو از بارسلونا به رئال و آن سر خوک معروف را فراموش نکرده است. کاتالانها او را خیانت کارترین فرد میدانستند و در اولین باری که در ورزشگاه نیوکمپ مقابل تیمشان قرار میگرفت از وی با سر خوک استقبال کردند.
مثال دیگرم برد تیم آفریقایی کامرون در جام جهانی 1990 در برابر آرژانتین است. تا پیش از این آفریقا نه در فوتبال و نه در دنیای سیاست شناخته شده نبود. شاید کمتر کسی حتی اسم کشور کامرون را شنیده بود. ولی همین کشور آرژانتین بزرگ را شکست داد و بعد در مرحله یک چهارم نهایی مقابل انگلستان سه دو نتیجه را واگذار کرد و حذف شد. اما هیچکس کامرون را از یاد نبرد. کامرون تبدیل به نقطهای نورانی در تاریخ آفریقا شد. اغلب آفریقاییها معتقد بودند بهترین صحنه آن جام دست دادن رئیس جمهور کامرون با مقامهای سیاسی دیگر کشورها پس از پیروزی کامرون بر آرژانتین بوده است. اهمیتش در این بود که برای یکبار رئیس جمهور یک کشور آفریقایی در قامت یک برنده با سران سیاسی کشور شکست خورده دست داده است. کشورهای کوچک به لطف فوتبال و به لطف ورزش میتوانند بزرگی کنند. شاید آن جام جهانی را به یاد نداشته باشید. ولی برد سنگال مقابل فرانسه در جام جهانی 2002 آلمان را ممکن است بیاورید یک شب فراموش نشدنی برای سنگال در برابر فرانسه، فرانسهای که در آن جام جهانی 1998 با شکست برزیل قهرمان شده بود. و حالا در برابر یک کشوری که هیچکس تلفظ درست نامش را هم نمیدانست شکست خورد.
امروزه فوتبال چیزی فراتر از یک ورزش بیست و دو نفره است. فوتبال یک مسئله اقتصادی فرهنگی و سیاسی است. تجارت فقط در صورتی با یک کشور شکل میگیرد که بدانند چنین کشوری وجود دارد. توریستها نیز وقتی به کشوری سفر میکنند که آنرا بشناسند. جام جهانی، المپیک یا رقابتهای دیگر بهترین مکان برای خودنمایی کشورهای گم شده بر روی نقشه است. فرصتی تا لااقل چند روزی در صدر اخبار جهان باشند. اتفاقی که به عنوان مثال برای کشور لیتوانی در المپیک بارسلون افتاد. لیتوانی در رقابتهای بسکتبال المپیک به جایگاه سوم رسید. و همین اتفاق نام این کشور را ماهها در صدر اخبار قرار داد. کشوری که تا قبل از المپیک حتی اسمش را کسی نشنیده بود. به همین دلیل است که اغلب کشورها دوست دارند در جام جهانی یا رقابتهای المپیک حاضر باشند.
همه اینها را گفتم تا به این نتیجه برسم که ورزش و بخصوص فوتبال این روزها اهمیت بالاتری از آنچه فکر میکنیم دارد. فوتبال امروزه با سیاست، فرهنگ و اقتصاد گره خورده است. فوتبال امروزه چیزی ورای یک بازی 22 نفره با یک توپ گرد است.
س.ن:
مطالب تاریخی ذکر شده به نقل از کتاب فوتبال علیه دشمن آقای سایمون کوپر بود. ترجمه عادل فردوسی پور.
س.ن2:
در رابطه با فوتبال داخلی هم حرف بسیار است. قصد نقد ندارم. اما تنها نقطه تاریک ماجرای اخیر دو ملی پوش این است که اگر بازی نکردن با حریفان اسرائیلی یک قانون هست پس بهتر است مکتوب باشد. تا تکلیف همه مشخص باشد و ورزشکار برای اینکه با حریف اسرائیلیاش مواجه نشود مجبور نباشد خودش را به مصدومیت بزند! و اگر هم یک قانون نیست و یک ارزش است که خب راستش تا امروز فکر میکردم ارزش ها قابل فروش نیستند. که به لطف این اظهار نظر آقای علیپور فهمیدم زهی کشک!