۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فوتبال نگاری» ثبت شده است

پسری روی سکوها

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱ آبان ۹۶
  • ۱۹ نظر

اخبار روز ملتهب کننده هستند. جنگ هوایی اعراب و اسرائیل شدت یافته. نبرد در کانال سوئز به اوج رسیده. پُرت سعید و پُرت فؤاد هدف بمب افکن‌های اسرائیل قرار گرفته‌اند. سایر خبرها کوچک شده‌اند. بی اهمیت. مثلاً مرگ ویوین لی، بازیگر نقش اسکارلت اوهارا در فیلم برباد رفته در 53 سالگی، ولی شما در هیجان دیدار شاهین و تهران جوان باقی خواهید ماند. در تب‌وتاب سه گل گنجاپور خواهید سوخت. تا این‌که سه شنبه بعدازظهر در خانه باز می‌شود. باز می‌شود و پدرت روزنامه‌ی اطلاعات را برابرت باز می‌کند. باز می‌کند و به تیترهای اصلی صفحه‌ی اول اشاره می‌کند. با شعفی آمیخته به بدجنسی با خونسردی. ہی احساسی. با برق چشم‌هایی که آزاردهنده هستند. با شیطنتی که برای داشتنش او را نخواهی بخشید. با بی‌رحمی‌یی که از یاد نخواهی برد. تیتر بزرگ صفحه‌ی اول این جمله است، «ناوگان موشک انداز شوروی به مصر آمد.» زیر آن، تیتر خوف آوری جلب نظر خواهد کرد، «پروانه‌ی باشگاه شاهین لغو شد».

جمعه تلخ _ پسری روی سکوها

متنی که خواندید گزیده‌ای بود از کتاب پسری روی سکوها، نوشته «حمیدرضا صدر». توضیح اضافه‌تر اینکه باشگاه شاهین در تاریخ 18 تیر 1346 و پس از برد 3-1 مقابل تهران جوان به دلایل نامعلومی توسط سازمان ورزش و تفریحات وقت منحل می‌شود. در همان سال غلامرضا تختی نیز به طرز مشکوکی در هتل فوت می‌شود. بعدها بازیکنان شاهین به باشگاه پرسپولیس می‌روند و از دل همین تیم شاهین، تیم فوتبال پرسپولیس متولد می‌شود. 

س.ن: تصمیم ندارم رمز دو پست قبل(و شاید یکی دو پست آینده) را به هیچکس بدهم. فلذا همین‌جا از دوستانی که تقاضای رمز دشتند و کامنت‌هایشان بی‌جواب مانده عذرخواهی می‌کنم. برخی حرف‌ها ناگفته‌هایی است که باید همواره ناگفته بمانند. 

+ به مناسبت دربی پایتخت در حال ورق زدن کتاب «پسری روی سکوها» از «حمیدرضا صدر» عزیز هستم. کتاب یک وقایع نگاری از چهار دهه فوتبال و سیاست ایران است ببن سال های 1340-1380. 

درست مثل اون گل خداداد عزیزی به استرالیا

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۷ مهر ۹۶
  • ۲۷ نظر

 

 

مصر، پس از بیست و هشت سال راهی جام جهانی شد. برای اینکه اهمیت فوتبال و اهمیت این اتفاق بزرگ را دریابید همین پنجاه و چهار ثانیه و همین چند خط که از کتاب "فوتبال علیه دشمن_سایمون کوپر" انتخاب شده کافیست.

 

"شیرهای رام نشدنی" در مرحله یک چهارم نهایی 3-2 مغلوب انگلیس شدند، هرچند در مقاطعی کاملاً انگلیس را تحت تأثیر بازی خود قرار داده بودند. هواداران انگلیس دیگر شعار "بریتانیای مقتدر" را سر ندادند، تماشاگران ایتالیایی به احترام تیم کامرون ایستاده تشویق کردند و بابی رابسون اعتراف کرد: " آن‌ها بدشانس بودند که از دور رقابت‌ها کنار رفتند."

بعدها "روژه میلا" لذت بخش ترین صحنه‌ی جام جهانی را دست دادن "پل بیا" رئیس جمهور کامرون با مقام‌های سیاسی دیگر کشورها پس از پیروزی کامرون برابر آرژانتین عنوان کرد. میلا در گفت و گو با مجله فرانس فوتبال درباره این اتفاق گفت:«اهمیتش را درک می‌کنید؟ یک مقام سیاسی افریقایی در قامت یک برنده با سران سیاسی کشور شکست خورده دست می‌دهد!» 

خبرنگار مجله با او جدل می‌کند که این تصویری فوتبالی نیست، اما میلا جواب می‌دهد:«به لطف فوتبال ، یک کشور کوچک می‌تواند بزرگی کند!»

س.ن: 

شیرهای رام نشدنی، لقب تیم ملی فوتبال کامرون بود. این تیم در جام جهانی 1990 با نتایج درخشان خود چشم همه را خیره کرد. کامرون در بازی اول آرژانتین قهرمان دوره‌ی پیش که مارادونا را هم در ترکیب اصلی داشت، یک بر صفر شکست داد. کامرون پس از صعود از گروه خود که آرژانتین، رومانی و شوروی سابق هم در آن بودند به مرحله بعد رفت و کلمبیا را هم حذف کرد. در مرحله یک چهارم و در دیداری تاریخی این تیم مقابل انگلیس سه بر دو شکست خورد. دو گل از سه گل انگلیس از نقطه پنالتی به ثمر رسید. کامرون با وجود شکت و حذف، یکی از محبوب‌ترین تیم‌های آن جام جهانی شد.

هرچی برانکو بگه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۱ شهریور ۹۶
  • ۳۰ نظر

 

سامحنی إن احببتک فوق حدود الحب...
::
مرا ببخش 
اگر فراتر از مرزهای عشق
عاشقت شدم...
heartheartheartheartheartheart​​

بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ شهریور ۹۶
  • ۲۳ نظر

آقای مسعود شجایی را قطع به یقین اگر قبلاً هم نمی‌شناختید در حال حاضر خوب می‌شناسید. ولی آیا تا همین چند روز پیش کسی مسعود شجایی را می‌شناخت؟ آیا از سطح فنی این بازیکن اطلاع داشت؟ آیا می‌دانست که وی از باشگاه صنعت نفت آبادان رشد کرده و بعدها در سایپا و الشارجه امارات بازی کرده؟ و بعد به اسپانیا و باشگاه اوساسونا رسیده؟ یا در حال حاضر در چه باشگاه و چه پستی بازی می‌کند؟ بسیاری از این غوغاگران فضای مجازی این موارد بالا را همچنان هم نمی‌دانند! ولی می‌دانند(یا بهتر است بگویم دوست دارند بدانند) وی به خاطر بازی مقابل یک تیم از رژیم صهیونیستی از تیم ملی محروم شده است. راستش ما ایرانی قهرمان پروری و جو پروری را دوست داریم. اینکه از یک نفر در هر جایگاهی که باشد بتی علم کنیم تا بتوانیم به به و چه چه بکنیم و در نهایت به نتیجه‌ای که می‌خواهیم(ند) برسیم. مهم نیست شما از فرهنگ، از فوتبال، از شعر، از داستان، از آشپزی، از دندان پزشکی و حتی از تعویض روغنی و آپاراتی و سوپرمارکتی چیزی ندانید! شما اگر یک روش ان فکر باشید.(روش ان فکر با روشنفکر از دید من متفاوت است.) شرایط جامعه مجازی ما ایجاب می‌کند که با موج مخالف جامعه و حکومت پیش بروید و هشتگ بزنید و با هرچیزی که می‌بینید مخالفش باشید. همین قدر تمسخرآمیز! اصلاً مهم نیست شما از بُعد فنی و نوع بازی آقای مسعود شجایی چقدر اطلاعات داشته باشید. اصلاً هم مهم نیست که بدانید سن ایشان 36 سال است. و مگر یک بازیکن تا چه سالی می‌تواند در سطح اول آمادگی ذهنی و بدنی بماند، مهم نیست بدانید که در حال حاضر پیرترین بازیکن تیم ملی فقط و فقط سید جلال حسینی است که آنهم اغلب نیمکت نشین است. یا مهم نیست بدانید در پست آقای شجاعی که سال‌هاست صندلی تیم ملی را قبضه کرده چه بازیکنان دیگری داریم که حق شان بوده در همه این سال‌ها به تیم ملی دعوت شوند یا در حال حاضر حقشان است که به تیم ملی کشورشان دعوت شوند. نه. واقعیت این است که هیچ کدام مهم نیست. حتی مهم نیست بدانید وی فوتبالیست است یا کشتی گیر! یکی از رفقا می‌گفت به خاطر دعوت نشدن مسعود شجایی به تیم ملی بود که ما در رقابت‌های کشتی فرانسه ضعیف عمل کردیم! و رسماً معتقد بود طلا حق مسعود بود. سهم مسعود بود تو مشتش بود! حتی اگر ندانید فوتبال یک بازی بیست و دو نفره هم هست باز هیچ اشکالی ندارد. تنها چیزی که مهم است این است که جریان مخالف حکومت دارد هشتگ می‌زند پس شما هم باید هشتگ بزنید تا باشید. هشتگ می‌زنم پس هستم! تنها چیزی که مهم است این است همین. اینکه چند لایک بگیرید و چندبار ریتوئیت شوید اهمیت بیشتری دارد. معتقدیم فوتبال سیاسی نیست! ولی وقتی مسعود شجایی را یک مربی خارجی به تیم ملی دعوت نمی‌کند بنا به وظیفه‌مان خیلی شیک و رسمی ماست‌ها را توی خورشت‌ها می ریزیم، آسمان را به ریسمان می بافیم و معنی دوغ و دوشاب را قاطی می‌کنیم.
خدا بیامرز گالیله می‌گفت بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد. واقعیت این است که مسعود شجاعی نه یک اسطوره است و نه هم ردیف امثال تختی است، مسعود شجاعی جدای شخصیت اجتماعی‌اش از لحاظ کیفی برای منی که فوتبال را می‌فهمم تنها یک بازیکن فوتبال معمولی است که شاید سال‌ها قبل خوب بوده ولی الان دیگر خوب نیست. و حقش نیست که وقتی جوانانی به این خوبی داریم در تیم ملی باشد. حال بخواهیم سیاست را به فوتبال ربط بدهیم یا نه!


فوتبال یک مقوله سیاسی فرهنگی اقتصادی است

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱۹ مرداد ۹۶
  • ۱۷ نظر

علیپور، رئیس کمیته صیانت از لیگ: حاج صفی و شجاعی در صورت فسخ قرارداد صاحب یک خانه و 800 میلیون تومان پول می‌شدند!

به نقل از سایت های خبری


چند وقت پیش که دو تن از ملی پوشان فوتبال در برابر یک تیم اسرائیلی قرار گرفتند این روزها را می‌شد پیش بینی کرد. من قصد دفاع یا محکوم کردن این دو را ندارم. این مسئله تنها بهانه‌ای برای اثبات سیاسی بودن یا نبودن ورزش و به خصوص فوتبال است.

برخلاف بسیاری از نظرات بنده معتقدم فوتبال از همان بدو پیدایشش یک مقوله سیاسی و فرهنگی بوده و هست. برایش هم دلیل‌های متعددی دارم. فی‌المثل هلندی را در نظر بگیرید که سال‌های سال توسط آلمان‌ها اشغال شده و مورد تهاجم قرار گرفته است. و حال با مبارزات بسیار در اواخر جنگ جهانی دوم آزاد شده اس. و بعد همین هلند در سال 1988 در هامبورگ مقابل آلمان قرار می‌گیرد. و آلمان را با نتیجه دو-یک شکست می‌دهد. بی شک این بازی از عجیب ترین و بارزترین مثال‌هایی است که می‌تواند ثابت کند اتفاقاً فوتبال بی ارتباط با سیاست هم نیست. در شب پیروزی نه میلیون هلندی به خیابان‌های شهر ریختند. و با اینکه بازی در وسط هفته برگزار شده بود بزرگترین گردهمایی پس از دوران آزادی را شکل دادند. مردمی که در طی نود دقیقه به این باور رسیده بودند که انتقام تمام آن سال‌های سخت را از آلمان‌ها گرفته اند.با گذشت سال‌ها هنوز هم بازی‌ آلمان-هلند از اهمیت بالایی برخوردار است.
 یکی دیگر از صحنه‌هایی که بسیار معروف است و بر اساس آن فیلمی هم ساخته شده صحنه "فرار به سوی پیروزی" است. داستان از این قرار است که در جریان حمله آلمان به کیف آلمانی‌ها جهت تبلیغات مسابقه‌ی فوتبالی را ترتیب دادند. هواداران همه آلمانی بودند و جو وحشتناکی بر ورزشگاه حاکم بود. وقتی اوکراینی‌ها پیش افتادند سربازان شروع به شلیک به پای بازیکنان حریف کردند. ولی با وجود افتادن چند بازیکن دیناموکیف توانست پیروز شود. با اتمام بازی اما همه بازیکنان اعدام شدند! (روایت فیلم فرار به سوی پیروزی البته جور دیگری است.)
دیگر صحنه به یاد ماندنی مسابقه فوتبال در شب کریسمس است. در جنگ جهانی اول ارتش‌های آلمان، بریتانیا و فرانسه در بلژیک در حال جنگ بودند. در شب کریسمس فرماندهان خط مقدم تصمیم می‌گیرند بدون اطلاع به فرماندهان بالا دستی اعلام صلح موقت کنند. پرچم سفید برافراشته می‌شود. سربازان به سمت یکدیگر می‌روند. آواز می‌خوانند، با هم شام میخورند و مسابقه‌ی فوتبالی هم ترتیب می‌دهند. روز بعد خبر به فرماندهان بالا دستی می‌رسد. پیمان صلح شکسته می‌شود و جنگ از سر گرفته می‌شود.
کمی پیش تر که بیاییم می‌رسیم به مثالی بارزتر، باشگاه بارسلونا را همه شما می‌شناسید یا لااقل اسمش را شنیده‌اید. رقیب دیرینه‌اش رئال را هم قطعا می‌شناسید. باشگاه بارسلونا سال‌هاست که در ورزشگاه نیوکمپ بازی می‌کند ورزشگاهی با تقریبا 100هزار صندلی برای تماشای بازی.(نیمی از شهرهای ما زیر 100 هزار نفر جمعیت دارند!) بارسلون در بخش خود مختار کاتالونیا قرار دارد. اهالی کاتالونیا هنوز که هنوز است خود را اول کاتالونیایی می‌دانند و بعد اسپانیایی. و برای اثبات این مسئله نبردها و شورش‌های طولانی‌ئی نیز علیه دولت مرکزی مادرید کرده‌اند. تا این اواخر هم مدام شکست خورده‌اند. برای مثال در قرن اخیر، در جنگ داخلی دهه 30، کاتالونیا مدت‌ها با ژنرال فرانکو* جنگید، ولی در نهایت شکست خورد و تا زمان مرگ فرانکو در 1975 زیر سلطه‌ی او بود. ژنرال فرانکو یکی از طرفداران رئال بود. و مردم شهر به این خاطر که نمی‌توانستند در خیابان‌ها شعار مرگ بر فرانکو را سر دهند پس به ورزشگاه می رفتند و این دشنام‌ها را به بازیکنان رئال می‌دادند. (از قدیم هم گفته‌اند اگر نتوانید سر پدرتان داد بزنید سر شخص دیگری داد می‌زنید.) بارسا صد برابر معروف‌تر از خود کاتالونیاست و برای اهالی کاتالونیا بازی های رئال-بارسا چیزی فراتر از یک فوتبال ساده است. گاهی حاضرند بمیرند اما به رئال نبازند. همین چند سال پیش(سال 2008) که اسپانیا قهرمان اروپا شد مردم شهر کاتالونیا با پرچم‌های ایالت خودشان به شادی پرداختند. و معتقد بودند این جام متعلق به آن‌هاست و نه اسپانیا. حق هم داشتند. بیش از نیمی بازیکنان تیم متعلق به این باشگاه و این ایالت بود. هنوز هم کسی خاطره انتقال فیگو از بارسلونا به رئال و آن سر خوک معروف را فراموش نکرده است. کاتالان‌ها او را خیانت کارترین فرد می‌دانستند و در اولین باری که در ورزشگاه نیوکمپ مقابل تیمشان قرار می‌گرفت از وی با سر خوک استقبال کردند.
مثال دیگرم برد تیم آفریقایی کامرون در جام جهانی 1990 در برابر آرژانتین است. تا پیش از این آفریقا نه در فوتبال و نه در دنیای سیاست شناخته شده نبود. شاید کمتر کسی حتی اسم کشور کامرون را شنیده بود. ولی همین کشور آرژانتین بزرگ را شکست داد و بعد در مرحله یک چهارم نهایی مقابل انگلستان سه دو نتیجه را واگذار کرد و حذف شد. اما هیچکس کامرون را از یاد نبرد. کامرون تبدیل به نقطه‌ای نورانی در تاریخ آفریقا شد. اغلب آفریقایی‌ها معتقد بودند بهترین صحنه آن جام دست دادن رئیس جمهور کامرون با مقام‌های سیاسی دیگر کشورها پس از پیروزی کامرون بر آرژانتین بوده است. اهمیتش در این بود که برای یکبار رئیس جمهور یک کشور آفریقایی در قامت یک برنده با سران سیاسی کشور شکست خورده دست داده است. کشورهای کوچک به لطف فوتبال و به لطف ورزش می‌توانند بزرگی کنند. شاید آن جام جهانی را به یاد نداشته باشید. ولی برد سنگال مقابل فرانسه در جام جهانی 2002 آلمان را ممکن است بیاورید یک شب فراموش نشدنی برای سنگال در برابر فرانسه، فرانسه‌ای که در آن جام جهانی 1998 با شکست برزیل قهرمان شده بود. و حالا در برابر یک کشوری که هیچکس تلفظ درست نامش را هم نمی‌دانست شکست خورد.
امروزه فوتبال چیزی فراتر از یک ورزش بیست و دو نفره است. فوتبال یک مسئله اقتصادی فرهنگی و سیاسی است. تجارت فقط در صورتی با یک کشور شکل می‌گیرد که بدانند چنین کشوری وجود دارد. توریست‌ها نیز وقتی به کشوری سفر می‌کنند که آنرا بشناسند. جام جهانی، المپیک یا رقابت‌های دیگر بهترین مکان برای خودنمایی کشورهای گم شده بر روی نقشه است. فرصتی تا لااقل چند روزی در صدر اخبار جهان باشند. اتفاقی که به عنوان مثال برای کشور لیتوانی در المپیک بارسلون افتاد. لیتوانی در رقابت‌های بسکتبال المپیک به جایگاه سوم رسید. و همین اتفاق نام این کشور را ماه‌ها در صدر اخبار قرار داد. کشوری که تا قبل از المپیک حتی اسمش را کسی نشنیده بود. به همین دلیل است که اغلب کشورها دوست دارند در جام جهانی یا رقابت‌های المپیک حاضر باشند. 

همه این‌ها را گفتم تا به این نتیجه برسم که ورزش و بخصوص فوتبال این روزها اهمیت بالاتری از آنچه فکر می‌کنیم دارد. فوتبال امروزه با سیاست، فرهنگ و اقتصاد گره خورده است. فوتبال امروزه چیزی ورای یک بازی 22 نفره با یک توپ گرد است.


س.ن:

مطالب تاریخی ذکر شده به نقل از کتاب فوتبال علیه دشمن آقای سایمون کوپر بود. ترجمه عادل فردوسی پور.


س.ن2: 

در رابطه با فوتبال داخلی هم حرف بسیار است. قصد نقد ندارم. اما تنها نقطه تاریک ماجرای اخیر دو ملی پوش این است که اگر بازی نکردن با حریفان اسرائیلی یک قانون هست پس بهتر است مکتوب باشد. تا تکلیف همه مشخص باشد و ورزشکار برای اینکه با حریف اسرائیلی‌اش مواجه نشود مجبور نباشد خودش را به مصدومیت بزند! و اگر هم یک قانون نیست و یک ارزش است که خب راستش تا امروز فکر می‌کردم ارزش ها قابل فروش نیستند. که به لطف این اظهار نظر آقای علیپور فهمیدم زهی کشک! 

داستان کوتاه، هتل اینترنشنال

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۰ تیر ۹۶
  • ۴ نظر

 

 

 

 
دریافت
(چهار مگابایت)
 
"هامون قاپچی"

نبرد چاق و لاغر!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵
  • ۲۶ نظر

فاصله شکست و پیروزی فاصله بین رفتن و ماندن است!

 قهرمان‌ها همواره رفتن را انتخاب می‌کنند.



س.ن:

فوتبال بازی ساده‌ای است که در آن بیست و دو نفر نود دقیقه به دنبال توپ می‌دوند و نهایتاٌ چاق‌ها برنده می‌شوند!(+)

کامیکازه

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ آذر ۹۵
  • ۲۰ نظر

در آیین باستانی ژاپن(شینتو) لغتی‌ست به نام "کامیکازه" که در لغت به معنای "باد الهی" است. در جنگ جهانی دوم زمانی که خلبانان نیروی هوایی ارتش می‌دیدند که چیزی جز مرگ در انتظارشان نیست. با انجام حملات انتحاری، خود را به ناوهای دریایی متفقین می‌کوبیدند تا به شکلی افتخارآمیز و در راه وطن جانشان را هدیه کنند. بعدها این جانفشانی‌ها در فرهنگ ژاپن به "عملیات کامیکازه" معروف شد. 

خب راستش نه من کارشناس جنگ جهانی دوم هستم! و نه رویکرد این وبلاگ بررسی مباحث تاریخی قرن بیستم است. ولیکن امشب که فینال جام باشگاه‌های جهان بود و تیمی از ژاپن رودرروی تیم افسانه‌ای رئال‌مادرید قرار گرفته بود. یاد این داستان افتادم. قبل از آغاز بازی اگر همه مفسران ورزشی را جمع می‌کردید و نظرشان را می‌پرسیدید. هیچ یک شانسی برای تیم ژاپنی قائل نبود و کاشیما یک تیم از پیش بازنده بود. اما، خود را نباخت! ژاپنی‌ها هرچه در توان داشتند گذاشتند و با اینکه در نهایت در وقت‌های اضافه برابر اسپانیایی‌ها تسلیم شدند با این حال مطمئنن در تاریخ ژاپن جاودانه ماندند. حالا 18دسامبر 2016، همانند می 1943 برای همیشه در ذهن مردم ژاپن خواهد ماند.


کریستیانو رونالدو



شکست، زمانی که تمام توانتان را به کار بگیرید؛ زمانی که در عین شایستگی و احترام اتفاق بیافتد؛ همان مقدمه پیروزی است!