بحران کم آبی تا کم آبی بحرانی...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ تیر ۹۴
  • ۴ نظر

شهرستان ما یکی از پر آب ترین شهر های استان اصفهان بحساب می آمد. تا جایی که جهت حل بحران کم آبی استان های کرمان و یزد به فکر انتقال آب از سمیرم به این استان ها هستند!!!

اما از امروز صبح آب نداریم! تقریبا بیش از هشت ساعت قطعی آب و نق و نوق های بنده نگارنده به مادر گرامی و مادر بزرگ عزیز من باب همین مصارف آب روزانه! از آب پاشی صبح به صبح حیاط تا رها کردن شیر به امید رفت و برگشت تا تلفن خانه به فرض مثال!!! و نهایت سکوت این دو گرامی...

تا دقایقی پیش که با سازمان آب تماس حاصل نموده و علت را جویا شدیم و فرمودند امسال به شدت شهرستان با مشکل آب شرب روبروست و از این حرف ها!

باری، حال مادر بزرگ گرام چندی از همسایگان عزیز را دور خود جمع نموده و بسی "نصایح کم آبی"! ارزانی میدارد این مهربانان را!؟!؟

مانده ام مشکل از نوع نصایح من بود؟

یا نطق گوینده سازمان بررایی خاصی داشت....

البته که مهم نیست و تنها نکته همین کم آبی بحرانی است و بس.


به یاد خسرو شکیبایی

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ تیر ۹۴
  • ۲ نظر


سلام

حال همه ما خوب است

ملالی نیست

 جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور 

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

 طوری از کنار زندگی می گذرم 

که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود

میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز نیامدن است...


 


به یاد روز درگذشت زنده یاد خسرو شکیبایی عزیز.

خدایش رحمت کناد.

و به درستی که تنها این صداست که می ماند....

صدایی که یار غار و رفیق گرمابه و گلستان راه و نیم راه یک واحد بنده نگارنده جامعه گریز است و دیگر هیچ...!


لینک دانلود دکلمه


یک داستان خوب

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ تیر ۹۴
  • ۲ نظر
یک داستان خوب از یک دوست خوب و دیگر هیچ.

... صدای بال زدن بیدارم می کند. چشم می گشایم. با حیرت به مرغ آبشاری که لب پنجره نشسته است می نگرم. بی حرکت، سرش را کج کرده و به من خیره شده. تیره ی پشتم به لرزه می افتد. راهنمای دنیای زیرین. مرغ از عمق جانش آوازی کوتاه می خواند. آوازی که انگار از کودکی منتظر شنیدنش بوده ام. آوازی که گویی زاده شده ام تا آن را بشنوم...

دروازه دوزخ

.
 محمد مهدی سیاهکالی

این عید سعید آمد

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۲۶ تیر ۹۴
  • ۹ نظر

ضمن تبریک و شادباش جهت طاعات و عبادات ( تبریک از این روی که قطعا با لطف پروردگار مورد قبول واقع خواهد شد) از همین درگاه مجازی عید سعید فطر را نیز به شما مهربانان تبریک و تهنیت عرض می نماییم.

ان شالله سال دیگر نیز توفیق زیارت این ماه مهربان را داشته باشیم.



و چند شعر زیبا :


بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم

سفره‌ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است...

فاضل

 

دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دَم است

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروى دوست

سعدی جان


آرزوی دیدنت تنها نه اهل ذوق را
شیخِ مسجد را هم این رویا به بام آورده است!
حسین جنتی

 

قـدر بشناسید مستـان آخریـن پیمانـه را...
ساقـی این هفته کند تعطیـل این میخانه را...
گو به مهمانان که مهمانی به پایان می رسد...
خورده یا ناخورده بایـد ترک کرد این خانـه را...


س.ن: از دوستان دعوت می کنیم این پست را تکمیل کرده و شعری برای ما بنگارند که گفته اند ذکات یک شعر خوب اشتراک گذاری آن است...

سپاس.

خنده های امپراتور

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۶ نظر


تصور کن اناری را که از دست تو خواهد رفت

و یا موز و خیاری را که از دست تو خواهد رفت

تحمل کردنش سخت است میدانم، تصور کن

کباب چون چناری را که از دست تو خواهد رفت

نزن بر فرق سر آرام بنشین و تماشا کن

همه دار و نداری را که از دست تو خواهد رفت

نکش بیهوده آه از دل که آهت برنگرداند

ریالی را دلاری را که از دست تو خواهد رفت

همیشه عید با خود خنده و شادی ندارد، نه

تصور کن دماری را که از دست تو خواهد رفت

بخواهی یا نخواهی سیزده روزی به زندانی

چه غم راه فراری را که از دست تو خواهد رفت

رضا احسان پور

س.ن : خنده های امپراتور  نقیضه های ایست بر کتاب گریه های امپراتور فاضل نظری عزیز. 

گریه های امپراتور

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۲ نظر



تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت

 همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت

به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت

 فاضل نظری

 

تذکرة الأولیاء-شش

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴

و گفت: بنده در توبه بر هیچ کار نیست زیرا که توبه آن است که بدو آید نه آنکه از او آید.

 "ذکر ابوحفص حداد"

"تذکره الاولیاء"

برون رفت

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴
  • ۵ نظر

این ملت همیشه در صحنه چنان با ما کردند که تا مدت ها حالمان از  مذاکره و توافق و مشورت به هم می خورد.

عشق است دیکتاتوری! و عشق است هیتلر جان خودمان! ( این بنده نگارنده بشدت عاشق هیتلرم!)

باری، جهت برون رفت از این فضای حال به هم زن دموکراسی! یک پیشنهاد فرهنگی آهنگی داریم و بس.

( س.ن: اوایل کار جمعه ها همیشه از این پیشنهادها داشتم رسم خوبی بود که باید احیا شود ان شالله!)




بیا بریم دشت
کدوم دشت؟
همون دشتی که خرگوش تاب داره
ها! بله
بچّه صیّاد به پایش دام داره
ها! بله
بچّه صیدم را مزن
خرگوش مستم را مزن
خواب خرگوش به خواب یار می‌ماند بله
خواب خرگوش به خواب یار می‌ماند بله