101
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط بی بال و پری بود نمی دانستیم.
صابر خراسانی
(منتظر اتفاقات خوب)

102

می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد

سید حمیدرضا برقعی

(فرشته)


103

ما مست از سخنانی هستیم 
که هنوز به فریاد درنیاورده‌ایم
مست از بوسه‌هایی هستیم 
که هنوز نگرفته‌ایم
از روزهایی که هنوز نیامده‌اند
از آزادی که در طلبش بودیم
از آزادی که ذره ذره به دست می‌آوریم...

یانیس ریتسوس
(خورشید)

104
با دست رعشه دار
چو شبنم در این چمن
دامان آفتاب
 مکرر گرفته ایم
باور که می کند ؟
که در این بحر
چون حباب
سر داده ایم و زندگی از سر گرفته ایم؟!
 
صائب 
(خورشید)

105
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به زانکه صفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده به پالوده ی هر خس بودن

خیام
(خورشید)

106
به سرم یاد تو افتاد و دلم ریخت به هم
همه تکرار تو کردم، همه ام ریخت به هم
رزیتا نعمتی
(فرشته)

107
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

مهدی فرجی
(فرشته)

108
شبی دوباره و ای کاش‌های تکــــراری
فدای چـــشم قشنگــــت هنوز بیداری؟

چقـدر مانده به اتمام این شب تاریک
چقــدر مانده که دست از سکوت برداری؟

احسان افشاری
(فرشته)

109

"عشق" پیچیده ترین کشف بشر در "هیچ" است!
راستی،فلسفه ی عشق نمی دانی چیست؟
امید صباغ نو
(فرشته)

110
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!

کاظم بهمنی
(فرشته)

111
گوشه ای دنج و تو و جام مِی و قدری گناه
از خدا چیز زیادی را مگر می خواستم؟

محمد سلمانی
(فرشته)

112
بی تو من تندیسی از یک آدم وا رفته ام
پادشاه سرزمین های به یغما رفته ام

مرگ را بی شک جوابی نیست اما بعدِ تو
بارها تا مرز حل این معما رفته ام

جواد منفرد
(فرشته)

113

گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش

کای رشک آفتاب جمال منیر تو

شهری بر آتش غم هجران بسوختی

اول منم به قید محبت اسیر تو

سعدی

(خورشید)


114

جان به این غمکده آمد که سبک برگردد

از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت

صائب

(خورشید)


115


تو مقصد هستی ای دریا، به تو من می رسم حتما
اگرچه رودم وُ جاری، اگر مردابم وُ ساکن
طاهره اباذری هریس
(فرشته)

116

عمری ست که رندان جهان خانه به دوش اند
از حاد‌ثهٔ خانه برانداز دو چشمت...

سعید بیابانکی 
(فرشته)

117
کمی تا قسمتی ابری ولی خب نسبتا خوبم
اگر چه خیس و بارانی ولی انگار مطلوبم
سعید مشفقی
(فرشته)

118
درد دیوانگی ما دو برابر شده است
شاعری عاشق یک شاعر دیگر شده است

هانی ملک زاده
(فرشته)

119
در فکر چشمان سیاهم گاه گاهی
جز گفتن این عشق دیگر نیست راهی

فاطمه سادات مظلومی
(فرشته)

120
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم

شهریار
(فرشته)

121
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد ؟
خسته‌ ی من، نیمه جانی داشت احوالش چه شد ؟

محتشم کاشانی
(فرشته)

122
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می‌خواندم از لایتناهی
 
امواج نواى تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی

فریدون مشیری
(فرشته)

123
مرا  ز یادِ تو  برد و تو  را  ز خاطرِ  من
ستم زمانه از این بیشتر چه خواهد کرد؟

صائب تبریزی 
(فرشته)

124
  سعدی! چو جورش می بری نزدیکِ او دیگر مرو!
ای بی بصر! من می روم؟ او می کِشد قلاب را
سعدی 
(فرشته)

125
منِ سَر گشته به دستِ تو کجا افتادم؟
دستِ من  گیر خدا را که ز  پا افتادم!

سلمان ساوجی 
(فرشته)

126
شب از اندوه پُر، از ماه خالی
چراغ  کوچه کم‌ سو، راه خالی

چو نی، از ناله دل خوش دارم امشب
مبادا سینه‌ام از آه، خالی
فریدون مشیری
(فرشته)

127
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
(منتظر اتفاقات خوب)

128
نشان  مپرس دگر از ستیغ عصیان ها
که از جنازه ی پروازها پری مانده

نیی شکسته که فریاد صد نیستان داشت
میان پنجه ی طفل مسافری مانده

ارفع کرمانی
(فرشته)

129
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین  شب دنیا خوش آمدی

فاضل نظری 
(فرشته)

130
آن روزگار  کو؟ که  مرا یار، یار  بود
من بر کنار از غم و او  در کنار بود

انوری
(فرشته)

131
بود آیا که ز دیوانه ى خود یاد کند
آن که زنجیر به پاى دل شیدا زد و رفت 

هوشنگ ابتهاج
(فرشته)

132
آمد و دلهره ای در دلم انداخت و رفت
از خودش در نظرم حادثه ای ساخت و رفت

سونیا نوری
(فرشته)

133
ای عَجب خوب دو دیوانه بهم ساخته اند
زلف  آشفته ی  تو، با دِل  سودایی ما..!

سنایی
(فرشته)

134
برون نمی رود 
از خاطرم خیال وصالت
اگرچه نیست وصالی 
ولی خوشم به خیالت.
رهی معیری
(فرشته)

135
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم؟
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی

سعدی
(خورشید)

136
آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی‌نیست که گیرم به گواهی...

شهریار 
(خورشید)

137
جنایتی که تو کردی به دوستی با من
من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم

سعدی  
(فرشته)

138
دلخوشم تنها به تنهایی خود در این اتاق
خسته ام از انتظار از انتظار از انتظار

امین شاهسواری
(فرشته)