موسیقی مقامی خراسان یک «آنی» برای خودش دارد که نمی‌دانم چیست. به نظرم چیزی است فراتر از موسیقی. فراتر از چند نت و نوا. انگار همۀ این ساز و آوازها، همۀ این نغمه‌ها بهانه‌ای باشد تا خواننده از «زیستن» سخن بگوید. برداشت شخصی خودش از زندگی را بیان کند و از درونیات خودش بگوید. ابراهیم شریف‌زاده را خیلی وقت نیست که می‌شناسم. ولی صدایش هم ساز است و هم نوا. همین است که وقتی می‌خواند دیگر دنبال هیچ نیستم. به جایش گوش تیز می‌کنم تا صدای «زیستن» را، صدای «زندگی» را، صدای «جریان زندگی» را از لابه‌لای کلمات ابراهیم شریف‌زاده بشنوم.

 صبح پنجشنبه‌ را با مناجات‌های ابراهیم شریف‌زاده آغاز کرده‌ام.

 


دریافت

بساز و بسوزم گواهی الهی 

به جز تو ندارم پناهی الهی

 

 

متن خوانش:

ای داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرکه غیر او رفت از یادم
سر بازار دیدارت 
منم از جان خریدارت
 چنت آرم به بازارت
کنم حیران زلیخارا
ای داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرچه غیر او رفت از یادم
مرا باشد متاع جان 
فدای عارض جانان 
به جز سودای مهرویان
نخواهم هیچ سودا را
ای داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرچه غیر او رفت از یادم
که مجنون پریشانم
سبب از عشق می‌خوانم
مگر پایان کنم آخر 
کتاب عشق لیلا را 
ای داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرچه غیر او رفت از یادم
خداوندا تو درمان کن 
تو این درد دل ما را
ز لطف خویش حل گردان
تمام مشکل ما را
گل رخسار یاران را 
دمادم تازه‌تر گردان
به چهچه در گلستان کن
تو این دم بلبل ما را 
ای داد و بی‌داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرچه غیر او رفت از یادم
براه باطل افتادم
نوشتند خط ما باطل
ز رحمت شست‌وشویی ده
تو خط باطل ما را
ای داد و بی‌داد دل و دین دادم
هرچه غیر او رفت از یادم