+ آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

 این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند


+ جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

+ مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم چو بید لرزان است

+ نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد...


+ تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید


+حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی ان استان بوسد که جان در استین دارد


+ جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد


+ دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد کز خزانه غیبم دوا کنند..

+شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است...


با تک بیت‌ها و ابیات شیرینی که از حافظ شیرین سخن به یاد دارید ادامه دهید: