- آقاگل
- چهارشنبه ۱۹ مهر ۹۶
- ۱۷ نظر
برای دیدن در اندازه واقعی کلیک کنید.
داستانهای مصور بومی سازی شده از کتاب Big Mushy Happy Lump، سارا اندرسون.
برای دیدن در اندازه واقعی کلیک کنید.
داستانهای مصور بومی سازی شده از کتاب Big Mushy Happy Lump، سارا اندرسون.
مصر، پس از بیست و هشت سال راهی جام جهانی شد. برای اینکه اهمیت فوتبال و اهمیت این اتفاق بزرگ را دریابید همین پنجاه و چهار ثانیه و همین چند خط که از کتاب "فوتبال علیه دشمن_سایمون کوپر" انتخاب شده کافیست.
"شیرهای رام نشدنی" در مرحله یک چهارم نهایی 3-2 مغلوب انگلیس شدند، هرچند در مقاطعی کاملاً انگلیس را تحت تأثیر بازی خود قرار داده بودند. هواداران انگلیس دیگر شعار "بریتانیای مقتدر" را سر ندادند، تماشاگران ایتالیایی به احترام تیم کامرون ایستاده تشویق کردند و بابی رابسون اعتراف کرد: " آنها بدشانس بودند که از دور رقابتها کنار رفتند."
بعدها "روژه میلا" لذت بخش ترین صحنهی جام جهانی را دست دادن "پل بیا" رئیس جمهور کامرون با مقامهای سیاسی دیگر کشورها پس از پیروزی کامرون برابر آرژانتین عنوان کرد. میلا در گفت و گو با مجله فرانس فوتبال درباره این اتفاق گفت:«اهمیتش را درک میکنید؟ یک مقام سیاسی افریقایی در قامت یک برنده با سران سیاسی کشور شکست خورده دست میدهد!»
خبرنگار مجله با او جدل میکند که این تصویری فوتبالی نیست، اما میلا جواب میدهد:«به لطف فوتبال ، یک کشور کوچک میتواند بزرگی کند!»
س.ن:
شیرهای رام نشدنی، لقب تیم ملی فوتبال کامرون بود. این تیم در جام جهانی 1990 با نتایج درخشان خود چشم همه را خیره کرد. کامرون در بازی اول آرژانتین قهرمان دورهی پیش که مارادونا را هم در ترکیب اصلی داشت، یک بر صفر شکست داد. کامرون پس از صعود از گروه خود که آرژانتین، رومانی و شوروی سابق هم در آن بودند به مرحله بعد رفت و کلمبیا را هم حذف کرد. در مرحله یک چهارم و در دیداری تاریخی این تیم مقابل انگلیس سه بر دو شکست خورد. دو گل از سه گل انگلیس از نقطه پنالتی به ثمر رسید. کامرون با وجود شکت و حذف، یکی از محبوبترین تیمهای آن جام جهانی شد.
درست سه سال پیش در چنین روزی به پیشنهاد دوستی که دست تقدیر راه ما رو از یکدیگر جدا کرده بود (هر کجا هست خدایا به سلامت دارش) این وبلاگ رو ساختم. درست سه سال پیش.
نقدی، نصیحتی، صحبتی، فحشی(زهر از قبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیبات است.)، حرف دلی، حدیثی، دارید بفرمائید. کم پیش میاد از این فرصتا. و اینکه لطفاً دوستی باشید که عیب و ایرادهای دوستش رو میگیره تا یک وقت به دست دشمناش نیافته. پس بدون تعارف حرفاتون رو بگید.
س.ن:
نظرات تأیید نمیشوند. امکان نظر دادن ناشناس نیز فراهم است.
من کدنویس نیستم ولی کدنویسها رو دوست دارم. توی یکی دوسال گذشته بیان کدنویسهای خوبی داشت که الحق آموزشهای خوبی رو به اشتراک میگذاشتند. از جمله عرفان عزیز و از جمله پلاک هفت عزیز و اخیراً هم این دوست خوبمون آقا صابر. از همون اوایل وبلاگ نویسی (که چند روز دیگه رسماً میشه سه سال) گاهی وقتا قالب وبلاگم رو اینقدر دستکاری میکردم تا بعضی چیزا رو به صورت تجربی یاد گرفتم. و حالا تصمیم دارم بعضی از این تجربیات رو به اشتراک بگذارم. (البته با همین پیش زمینه که ذکر شد: من کدنویس نیستم. ولی کدنویسها رو دوست دارم.)
آموزش اول:
اگر از اون باکس(مربع؟ جعبه؟) دنبال کنندگان وبلاگ خسته شدیم و میخوایم که حذفش کنیم و اون رو با این فرم زیبا(عکس اول) جایگزین کنیم باید چکار کنیم؟
خب اصلاً کار سختی نیست. کافیه ابتدا داخل قسمت تنظیمات ساده وبلاگ بشید و گزینه «عدم نمایش جعبه دنبال کنندگان» رو تیک بزنید و تنظیمات رو ذخیره کنید. اگر وارد وبلاگ بشید میبینید که جعبه دنبال کنندگان حذف شده. حالا این قطعه کُد رو نگاه کنید.(دانلود کد) همین طور که مشخصه به صورت پیش فرض آدرس وبلاگ بنده داخل این قطعه کُد درج شده.(عکس دوم) پس در مرحله اول آدرس وبلاگ من رو با آدرس وبلاگ خودتون جایگزین کنید. بعد از اون باید این قطعه کُد رو در قسمت «قالب_ ویرایش ساختار قالب فعلی» قرار بدید. مکان قرار دادن کُد دست خودتونه. بعنوان مثال اگر دوست دارید این کادر در ستون سمت چپ وبلاگ و بعد از توضیحات وبلاگ قرار بگیره اون رو بعد از تگ </box:blog_info> قرار بدید.(عکس سوم) اگر جای دیگهای رو هم براش در نظر دارید که کُد رو در اون قسمت وارد کنید. و در نهایت دکمه ذخیره رو بزنید تا تنظیمات ذخیره بشه. به همین سادگی.
نکته: اگر قصد دارید مثل من چند جای متفاوت رو تست کنید و بهترین مکان رو برای این کادر پیدا کنید حواستون باشه که پس از هر بار ویرایش باید دکمه ذخیره رو فشار بدید. و ضمناً حواستون باشه که موقع تست کردن کُد رو فقط یکبار در قالب قرار داده باشید.
اگر جایی از متن نامفهوم بود یا سوالی داشتید بپرسید. شاید کمی دیر ولی بالاخره جواب میدم.
تا آموزشی دیگر خدا یار و نگهدارتون.
گفتند:«ای شیخ دلهای ما خفته است که سخن تو در وی اثر نمیکند. چه کنیم؟».
گفت:«کاشکی خفته بودی، که خفته را بجنبانی بیدار شود. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی، بیدار نمیشود».
تذکرةالاولیاء
ذکر حسنبصری رحمهاللهعلیه
س.ن:
این را میخوانم و فکر میکنم نکند دلهای ما خفته که نه، مرده باشد؟ نکند بیش از حد درگیر پوسته شده باشیم. نکند فراموش کرده باشیم قیام عاشورا را. دلیلش را. هدفش را. نکند دلهایمان مرده باشد؟ که خفته را جنباندن بیدار کند و مرده را هرگز.
_ من یک بار او را دیدهام که با اسیرانِ نصرانی، عیسی مسیح را به شفاعت گرفت که آشفتگی نکنند و بند از پای ایشان برداشت. هنوزم این سخن در گوش است که فرمود: «ما برای برداشتن بند آمدهایم نه بند نهادن.» سرداری از فاتحان ایران بر جمل میخندید و حسین ابن علی او را به فریاد گفت:«ما آمدهایم با ظلم بجنگیم، نه آنکه خود ظالم باشیم.»
عبدالله: از او بسیار میگویند. و آنها که میگویند، چرا خود چون او نیستند؟
"روز واقعه"
"بهرام بیضائی"
بی جهت دنبال برهان و کلام و منطقیم
چای بعد روضه کافر را مسلمان میکند!
عکس از کانال درخت
+ ادامه اشعار را در اینجا بخوانید: دلتنگ چایی روضه ارباب هستم
++ بخوانید: هل من ناصر ینصرنی _ حسین وارث آدم
+++ بخوانید: لیک یا حسین _ حسین وارث آدم
س.ن:
این شبا بنده رو هم دعا کنید.
اگر بیتی هم در ذهن دارید کامنت کنید. سپاس