نیم پست‌هایی که ثابت می‌مانند

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۴ شهریور ۹۶
  • ۳۲ نظر

در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس...

آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه‌ها را جابه‌جا کند...

می‌تواند آب‌ها را بخشکاند...

می‌تواند چرخ و فلک را به هم بریزد...

آدمیزاد حکایتی است، می‌تواند همه جور حکایتی باشد؛ حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت... و حکایت پهلوانی!

بدن آدمیزاد شکننده است،

اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد...


دوستانی بهتر از آب روان...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۳ شهریور ۹۶
  • ۲۳ نظر


دریافت


هیچوقت آدم لفظ قلم حرف زنی نبودم. و اگر حرفی هم بوده سعی کردم به ساده‌ترین شکل ممکن اون رو به زبون بیارم. امروز و فردا تولد دوتا از دوستان گرامی وبلاگی است. دو دوستی که خوشحالم از آشنایی‌شون و از اینکه این وبلاگ باعث شد چنین دوستانی داشته باشم. و خب از اون جایی که هنوز دنیای مجازی آنقدر پیشرفت نکرده که بشه در اون به دوستانت در روز تولدشون هدیه مناسبی داد به ناچار این پست رو با نهایت ادب و احترام تقدیم این دو دوست عزیز می‌کنم که دوست اول رو با اسم خورشید خانم بلاگستان می‌شناسید و دوست دوم هم کسی نیست جز نویسنده وبلاگ زاویه زیست پری خانم. امیدوارم هر دو در زندگی شاد و خوشحال و موفق و موید و مظفر و منصور باشید.


س.ن: فایل صوتی، قسمتی از داستان انگلیسی شازده کوچولوست که نگارنده بسیار دوستش دارد.


تا سر زلف عروسان سخن

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱۰ شهریور ۹۶
  • ۱۱ نظر

تا سر زلف عروسان سخن به گفته خود محمود دولت آبادی یک به‌گزینی سخن پارسی است. یک به‌گزینی خوب از نثر کهن پارسی که گرچه مُشتی است نمونه خروار، ولی خواندنش برای من و شمایی که به لطف سیستم آموزشی کشور کمترین آشنایی را با ادبیات کهن داریم خالی از لطف نیست. بخصوص وقتی می‌بینیم حتی کتاب خوان‌های جامعه ما از خواندن نثر قدیم هراس دارند و کمتر سراغ کتاب‌هایی با نثر قدیم می‌روند. به نظرم این یک ضعف بزرگ است. متأسفانه مطالعه این دست کتاب‌ها تنها معطوف به دانشگاه و مطالعات دانشگاهی شده.
باری، داستان از این قرار است که سعی می‌کنم همگام با خواندن این کتاب گزیده‌هایی از آن را با توضیحات لازم در اینجا به اشتراک بگذارم. به چند دلیل، اول اینکه متوجه شوید خواندن نثرهای قدیمی زیاد هم سخت نیست. و دوم اینکه به قول مولوی "آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید." پس حالا که نمی‌توانیم یا وقتش را نداریم که تمام این آثار را بخوانیم لااقل گوشه‌هایی از آن‌ها را بخوانیم. در کنار این گزیده‌ پست‌ها پیشنهادم این است که این کتاب را خودتان خریداری کنید و بخوانید.
( بخصوص که تا آخر تابستان اغلب کتاب فروشی‌ها کتاب‌هایشان را با 20-30 درصد تخفیف می‌فروشند.)

بخش اول

تاریخ طبری- محمد بن جریر طبری

قرن سوم

...کیومرث و پادشاهی او

کیومرث ظاهراً اولین پادشاه جهان بوده و از نسل آدم است.(و کیومرث او بود و نخستین پادشاه در جهان او بود.) داستان از این قرار است که پسر کیومرث هیشنگ بر روی کوهی زندگی می‌کرده و خدای بزرگ را عبادت می‌کرده است. و کیومرث این پسر را بسیار دوست داشته، از قضا دیوها که از کیومرث کینه‌ای به دل داشته‌اند پسر کیومرث را می‌کشند. کیومرث که انگاری الهامی به وی شده باشد راهی کوه می شود تا به پسر سر بزند:

«... چون به راه اندر همی شد جغدی را دید که پیش او در آمد و در راه بنشست و چند بانگ کرد با سَهم، چون کیومرث بدو رسید برپرید و دورتر شد و بنشست و همی گفت: ای مرغ اگر خبر خیر است خجسته فالِ ما بادا از تو در فرزندان آدم تا جهان باشد، و اگر بد است فالِ شوم بادا از تو تا جهان باشد. پس بر کوه شد، پسر را دید هلاک شده و تباه گشته، جغد را نفرین کرد و از این سبب مردمان او را شوم دارند و بانگ او ناخجسته دارند و زجر را نیز از این قیاس کنند و اگرنه او را هیچ گناهی نیست.»

پس از اینکه کیومرث متوجه مرگ پسر می‌شود سه شبانه روز بر بلندای کوه عزاداری می‌کند و در پایان به خواب می‌رود. در خواب به وی الهام می‌شود که دیوان پسرش را کشته‌اند. پس به کاخ بر می‌گردد و حکومت را به دست پسر می‌سپارد و برای گرفتن انتقام روانه می‌شود.:


«...وقت نماز پیشین بود، یکی خروس سفید دید بر میان راه ایستاده و یکی ماکیان در عقب وی و ماری پیش خروس آمده آهنگ وی کرد و خروس بر مار حمله کرد و به غلبه او را همی‌زد؛ و هرگاه که مار را بزدی بانگ خوش کردی. پس دیدار و بانگ و حرب او کیومرث را خوش آمد. گفت از مرغان این عجب مرغی است بر جفت خویش ایدون مهربان که دشمن را از او دور همی‌دارد و با او حرب همی‌کند چون فرزندان آدم، طبع او با طبع مردم نزدیک است. پس کیومرث آن مار را بکشت و آن مرغ بدان مقدار الهامی که او را بود به نشاط بانگی کرد، کیومرث را سخت خوش آمد، طعامی که داشت پاره‌ی پیش وی انداخت. آن مرغ سر بر زمین گرفته منقار بر آن همی زد و آن جفت خویشتن را خواندن گرفت و از آن هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد و آن علف بخورد. کیومرث این هنر و طبع سخاوت که اندر وی دید گفت، به فال نیک است که من به طلب دشمن روم و از دشمنان فرزند آدمی یکی مار است، این مرغ با مار حرب همی‌کرد و این فرخ مرغی است و به فال نیک است و داشتن وی واجب. چون از آن حال که همی‌شد بپرداخت، خروس و ماکیان ببرد به نزد فرزندان و گفت این را نیکو دارید، طبع این با طبع آدمی نزدیک است و به فال نیک است.- و اهل عجم خروس را و بانگ او را به وقت خجسته دارند خاصه خروس سفید را و ایدون همی‌گویند که به هر خانه که این مرغ باشد دیوان در آن خانه درنیایند و بانگ خروس را به نماز شام بد دارند و به فال نیک ندانند، از آن بود که چون کیومرث را کار به آخر رسید نالان شد؛ آن خروس که وی را بود، نماز شام بانگ کرد و هرگز بدان وقت آن بانگ نشنوده بودند. همه گفتند چه شاید بودن بدین وقت؟ چون بنگریدند کیومرث مرده بود.»

این دو بخش که از گزیده‌های کتاب انتخاب کردم. هردو در رابطه با پادشاهی کیومرث است. اگر اطلاعات بیشتری در مورد تاریخ طبری خواستید صفحه ویکی پدیای کتاب را ببینید. و برای خواندن شرح کامل داستان بالا نیز به کتاب مراجعه کنید.

بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ شهریور ۹۶
  • ۲۳ نظر

آقای مسعود شجایی را قطع به یقین اگر قبلاً هم نمی‌شناختید در حال حاضر خوب می‌شناسید. ولی آیا تا همین چند روز پیش کسی مسعود شجایی را می‌شناخت؟ آیا از سطح فنی این بازیکن اطلاع داشت؟ آیا می‌دانست که وی از باشگاه صنعت نفت آبادان رشد کرده و بعدها در سایپا و الشارجه امارات بازی کرده؟ و بعد به اسپانیا و باشگاه اوساسونا رسیده؟ یا در حال حاضر در چه باشگاه و چه پستی بازی می‌کند؟ بسیاری از این غوغاگران فضای مجازی این موارد بالا را همچنان هم نمی‌دانند! ولی می‌دانند(یا بهتر است بگویم دوست دارند بدانند) وی به خاطر بازی مقابل یک تیم از رژیم صهیونیستی از تیم ملی محروم شده است. راستش ما ایرانی قهرمان پروری و جو پروری را دوست داریم. اینکه از یک نفر در هر جایگاهی که باشد بتی علم کنیم تا بتوانیم به به و چه چه بکنیم و در نهایت به نتیجه‌ای که می‌خواهیم(ند) برسیم. مهم نیست شما از فرهنگ، از فوتبال، از شعر، از داستان، از آشپزی، از دندان پزشکی و حتی از تعویض روغنی و آپاراتی و سوپرمارکتی چیزی ندانید! شما اگر یک روش ان فکر باشید.(روش ان فکر با روشنفکر از دید من متفاوت است.) شرایط جامعه مجازی ما ایجاب می‌کند که با موج مخالف جامعه و حکومت پیش بروید و هشتگ بزنید و با هرچیزی که می‌بینید مخالفش باشید. همین قدر تمسخرآمیز! اصلاً مهم نیست شما از بُعد فنی و نوع بازی آقای مسعود شجایی چقدر اطلاعات داشته باشید. اصلاً هم مهم نیست که بدانید سن ایشان 36 سال است. و مگر یک بازیکن تا چه سالی می‌تواند در سطح اول آمادگی ذهنی و بدنی بماند، مهم نیست بدانید که در حال حاضر پیرترین بازیکن تیم ملی فقط و فقط سید جلال حسینی است که آنهم اغلب نیمکت نشین است. یا مهم نیست بدانید در پست آقای شجاعی که سال‌هاست صندلی تیم ملی را قبضه کرده چه بازیکنان دیگری داریم که حق شان بوده در همه این سال‌ها به تیم ملی دعوت شوند یا در حال حاضر حقشان است که به تیم ملی کشورشان دعوت شوند. نه. واقعیت این است که هیچ کدام مهم نیست. حتی مهم نیست بدانید وی فوتبالیست است یا کشتی گیر! یکی از رفقا می‌گفت به خاطر دعوت نشدن مسعود شجایی به تیم ملی بود که ما در رقابت‌های کشتی فرانسه ضعیف عمل کردیم! و رسماً معتقد بود طلا حق مسعود بود. سهم مسعود بود تو مشتش بود! حتی اگر ندانید فوتبال یک بازی بیست و دو نفره هم هست باز هیچ اشکالی ندارد. تنها چیزی که مهم است این است که جریان مخالف حکومت دارد هشتگ می‌زند پس شما هم باید هشتگ بزنید تا باشید. هشتگ می‌زنم پس هستم! تنها چیزی که مهم است این است همین. اینکه چند لایک بگیرید و چندبار ریتوئیت شوید اهمیت بیشتری دارد. معتقدیم فوتبال سیاسی نیست! ولی وقتی مسعود شجایی را یک مربی خارجی به تیم ملی دعوت نمی‌کند بنا به وظیفه‌مان خیلی شیک و رسمی ماست‌ها را توی خورشت‌ها می ریزیم، آسمان را به ریسمان می بافیم و معنی دوغ و دوشاب را قاطی می‌کنیم.
خدا بیامرز گالیله می‌گفت بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد. واقعیت این است که مسعود شجاعی نه یک اسطوره است و نه هم ردیف امثال تختی است، مسعود شجاعی جدای شخصیت اجتماعی‌اش از لحاظ کیفی برای منی که فوتبال را می‌فهمم تنها یک بازیکن فوتبال معمولی است که شاید سال‌ها قبل خوب بوده ولی الان دیگر خوب نیست. و حقش نیست که وقتی جوانانی به این خوبی داریم در تیم ملی باشد. حال بخواهیم سیاست را به فوتبال ربط بدهیم یا نه!


یادکرد مهدی اخوان ثالث

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶

شش قطعه صوتی در یادکرد مهدی اخوان ثالث عزیز:


۱- زمستان،‌ شعر و صدای مهدی اخوان ثالث،‌ آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم قاصدک

زمستان احتمالا معروف‌ترین شعر امید است که در سال ۱۳۳۴ و در فضای پس از کودتای ۲۸ مرداد سروده شده است.


۲. ما،‌ من، ما - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از مجید درخشانی، آلبوم چاووشی

ما، من، ما ظاهرا اخرین شعری است که اخوان سروده و تاریخ سرایش آن فروردین ۱۳۶۹ است.


۳.  چاووشی - ساز و آواز کیهان کلهر و محمدرضا شجریان بر روی شعری از اخوان.

این قطعه بخشی از کنسرت تورنتو ۲۰۰۵ است که باقی آن یافته نشد.


۴. غزل ۳ -(ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرشکوه و پر عصمت من) شعر اخوان ثالث با صدای فروغ فرخزاد، آلبوم تنها صداست که می‌ماند.

غزل ۳ درخشان‌ترین شعر عاشقانه اوست.


۵. آواز کرک - شعر و صدای مهدی اخوان ثالث، آهنگ از فریدون شهبازیان، آلبوم صدای شاعر ۳


۶. در این شب‌ها - آواز شهرام ناظری بر روی شعری از محمدرضا شفیعی کدکنی. از آلبوم سفر عسرت

این شعر را شفیعی کدکنی درباره اخوان ثالث سروده است.


س.ن: 

متأسفانه امکان آپلود در اینجا نبود. همه را یکجا ارسال کردم داخل کانال

شعرخوانی هفتگی

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲ شهریور ۹۶
  • ۱۳ نظر
قدیمی‌ها معتقد بودند شعر آرام کننده اعصاب و روان بوده و موجب رفع گرفتگی عروق قلبی و مغزی می‌شده و غذای روح است. همچنین معتقد بودند شعر به مانند کاتالیزور است. که واکنش را تسریع می‌کند ولی خود در نهایت باقی می‌ماند. ایضاً روایت داریم کسانی که برای دیگران شعر بخوانند یا شعر دکلمه کنند خداوند آنها را بسیار دوست خواهد داشت. 
قرض اینکه نشستیم و فکر کردیم حالا که دوستان دارند زحمت خواندن شعر را می‌کشند. وبلاگ این بنده نگارنده هم که بازدید زیادی ندارد. بعلاوه بنده هم کار میکس و غیره از دستم بر نمی‌آید. (که خود این عامل باعث می‌شد کیفیت کار پایین بیاید.) پس نشستیم و گفتیم آیا حیف نیست شعرها را اینجا بارگذاری کنیم؟ این شد که از این هفته کمی حرفه‌ای تر میزبان شعرخوانی‌های شما وبلاگ رادیوبلاگی‌ها خواهد بود. و البته به جای هر جمعه، هر چهارشنبه (به استثناء این هفته که پنج شنبه بود) پست شعر خواهیم داشت. ان شالله.

البته بنده همچنان هر هفته تک بیت‌های بی مخاطب را به روز خواهم کرد. و مهم تر اینکه هر هفته یک شعر خواهیم داشت. ولی فایل شعر را بر روی وبلاگ رادیو خواهیم گذاشت. به دو دلیل، یک نشر حداکثری، و دو اجماع فایل‌های صوتی در آرشیو رادیو. 

باری، این هفته در خدمت خانم رفیعه رجعتی از وبلاگ طاقچه هستیم.
و هفته بعد نیز نوبت به نیمه سیب سقراطی خواهد رسید. 
 هفته بعد هم که گفتن ندارد، نوبت شماست. :)
 
اینجا

تذکره الاولیاء

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶
  • ۱۳ نظر

و گفت: «مرا سه مصیبت افتاده است، هر یک از دیگر صعب‌تر». 

گفتند: «کدام است؟». 

گفت: «آن‌که حق از دلم برفت». 

گفتند: «از این سخت‌تر چه بود؟». 

گفت: «آن که باطل به جای حق بنشست». 

گفتند: «سیوم چه بود؟». 

گفت: «آن که مرا درد این نگرفته است که علاج و درمان آن کنم و چنین فارغ نباشم».


تذکره‌الاولیاء

ذکر ابوبکر شبلی رحمة‌ الله‌ علیه

خداحافظ پروفسور دیوانه

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۹ مرداد ۹۶
  • ۱۴ نظر

من فقط یک بار زندگی می‌کنم؛ 

بنابراین بگذارید هر خوبی که می‌توانم بکنم و هر محبتی که مایلم نسبت به دیگران ابراز دارم. 

بگذارید، نه این احساس را سرکوب نمایم و نه آن را به تأخیر اندازم زیرا دیگر به دنیا نخواهم آمد...

جری لوئیس (1926-2017)


تصویر مرتبط


آخرین مرد سیاه سفید سینما نیز درگذشت.