- آقاگل
- يكشنبه ۱۵ مرداد ۹۶
- ۳۱ نظر
جان پس از عمری دویدن لحظهای آسوده بود
عقل سر پیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل سراسر دست و پا میزد، ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود!
"فاضل نظری"
کتاب "ضد"
این هفته در خدمت یک رفیق خوب هستیم. رفیقی که توی این یکی دوهفته نتایج کنکورش هم خواهد اومد. و من مطمئنم که باید یک شیرینی مهمونمون کنن :)
بشنوید با صدای فاطمه از وبلاگ من و خدات دو تا دیوونهایم
اگر میل به خواندن شعر داشتید پیام دهید. هفته بعد نوبت شماست.
س.ن:
تک بیت های بی مخاطب به روز شد.(ابتدای وبلاگ دست راست نرسیده به آدرس کانال) با چند شعر به مناسبت ولادت امام رضا(ع)، ضمن اینکه عیدتون مبارک.
روایت هم داریم در این عید سعید اگر برای کسایی که نامشون سعید هست دعا کنید خدا خیلی دوست تون داره. دیگه اگه عیدی هم بهشون دادید که چه بهتر. بازهم میل خودتون.
چند وقت پیش بین کامنتها اشارهای به این واژه شد و چند تن از دوستان سوال پرسیدند که این واژه یعنی چی؟ راستش دیدم بد هم نیست اگر کمی توضیح بدم. چه بسا مفید هم باشد.
فریلنسر اولین بار بعنوان لغتی برای توصیف جنگجویان مزدبگیر در جنگهای قرون وسطا به کار برده شد. یک سری افرادی که تنها به خاطر پول و گرفتن مزد در سپاههای مختلف میجنگیدند و برایشان اهمیتی هم نداشت که در پایان چه کسی پیروز خواهد بود. و احتمالاً به خاطر تعداد آدمهایی که میکشتند و یا تعداد روزهایی که میجنگیدند از فرماندهان و سران اون سپاه مزد دریافت میکردند.
امروزه نیز فریلنسری تقریباً به همین معناست. فریلنسر فردی است که در ازای مزد مشخصی کاری مشخص را انجام میدهد. ترجمه فارسیش هم میشود "کارمزدی" اگر بخواهم بهتر توضیح دهم، در واقع فرض کنیم ایکس یک کارفرما ست. و نیاز به یک مهارت مشخصی برای کارش دارد. و شخص ایگرگ مهارت فوق را داراست. در نتیجه شخص ایگرگ در قبال مزد مشخصی مهارت خودش را در اختیار شخص کارفرما قرار میدهد. در این میان هم نیاز شخص ایکس بدون نیاز به واسطهای بر طرف شده و هم ایگرگ در قبال کاری که انجام داده مزد مشخصی را دریافت کرده است.
امروزه با پیشرفت تکنولوژی و اینترنت مفهوم فریلنسری نمود بیشتری هم پیدا کرده است. سایتهای بسیاری در سرتاسر همین فضای مجازی به چشم میخورد که شما به واسطه مهارتتان میتوانید با آنها در ارتباط باشید و دنبال پروژههای کاری بگردید. فرضاً اگر با نرم افزار خاصی آشنایی دارید.(مثلاً فتوشاپ، اکسل، متلب، طراحی وب، اندروید و ...) و یا حتی توانایی ترجمه و تولید متن و تایپ مطلب را دارید. و خیلی تواناییهای دیگر که اغلب در حوزه فناوری هم هستند، شما میتوانید به این سایتها مراجعه کنید و طبق همین مهارتها به دنبال پروژههایی برای انجام بگردید. و در قبال انجامشان وجه مورد نظرتان را دریافت کنید.
در ایران یکی از معروف ترین این سایتها، سایت پونیشا ست.(سایتهای دیگری هم هست.) که ثبت نام در آن بسیار ساده است. رابط کاربری و فرایند مشخصی دارد و تقریباً با هر مهارتی که دارید روزانه در آن میتوانید به دنبال کار باشید. کافیست در ابتدای شروع چند دقیقه وقت بگذارید ثبت نام کنید و بعد اطلاعات خودتان را تکمیل کنید. و بعد هربار که دنبال پروژه جدید بودید صفحه خودتان را باز کنید پروژههای جدید را ببینید و برای کارفرماها پیشنهاد بفرستید.طبیعی است که برای برخی پروژهها تعداد زیادی پیشنهاد ارائه شده باشد که کارفرما در نهایت این اختیار را دارد که فرد مورد نظرش را با توجه به مهارت، مبلغ پیشنهادی و زمان انجام پروژه انتخاب کند. به همین دلیل هم شروع این روند و گرفتن اولین پروژه شاید کمی سخت باشد. و یکی دو روزی طول بکشد ولی پس از آن کمی که با روند کار آشنا شدید کار ساده تر میشود.
محاسن فریلنسری:
- از حسنهای مهم فریلنسری مدیریت زمان کار است. زمان کار به این دلیل که اغلب به صورت پروژهای است دست خودتان است. (مثلاً در اوقات مرده روز میتوانید کارتان را انجام دهید.)
- حسن دیگرش اینکه تنوع کاری خوبی دارد. در حدی که با هر مهارتی و با کمی پیگیری بتوانید پروژه خوبی پیدا کنید.
- تعارف که نداریم! در مملکت ما همیشه نگاه بالا به پایین کارفرما به کارگر و کارمند حاکم بوده و هست. و ایضاً همیشه کارفرماها کارمند زن را به مرد ترجیح دادهاند. چرا؟ چون به سادگی با همان ساعت کاری حقوق کمتری به آنها میدهند! و حقشان را میخورند. ولی اینجا دیگر خبری از این نوع نگاه نیست. اگر صاحب فن و مهارتی باشید کاری به خانم یا آقا بودنتان ندارند. شما در قبال مهارتی که دارید پول میگیرید. بعلاوه هرچه فعالیت بیشتری داشته باشید کارفرمایان بیشتری راغب خواهند بود تا با شما همکاری کنند. (سایت در ازای هر کار امتیازی هم به شما میدهد که این امتیاز در اعتماد کارفرما به فریلسنر موثر است.)
- مورد دیگر اینکه پولی که دریافت میکنید بسته به نوع قراردادی است که با کارفرما تعیین میشود. شما میتوانید به انتخاب خودتان در پایان پروژه پولتان را دریافت کنید. و یا میتوانید طبق قراردادی مشخص در بین پروزه نیز دریافتی داشته باشید. و خب مهم ترین نکته این است که لازم نیست تا سر ماه برای گرفتن حقوق تان از شرکت یا اداره صبر کنید!
معایب:
- خب هر چیزی معایبی هم دارد. شاید بتوان بزرگترین مشکل فریلنسری را این دانست که در جامعه، شما را شاغل به حساب نمیآورند. در جامعه فریلنسری شغل نیست. فرضاً شما اگر ماهیانه ایکس تومان هم که درآمد داشته باشید باز نمیتوانید بروید خواستگاری و به پدر عروس در جواب سوال "شغلتان چیست؟" بگویید "فریلنسرم!" قطع به یقین با تیپ پا شوت تان میکنند بیرون. یا نمیتوانید به پدرتان در جواب اینکه "صبح تا شب پای لپ تاپ چه میکنی؟" بگویی "من فریلنسرم!" در برخی موارد حتی مشکوک شدهاند که شاید فریلنسری یک نوع مواد مخدر جدید است! و طرف معتاد شده! یا نمیتوانید به بقال سر کوچه در جواب اینکه خب به سلامتی درست هم که تمام شد حالا چه کار میخواهی بکنی؟ بگویی "بعنوان فریلنسر فعالیت میکنم تا ببینم چه میشود" چون معمولاً فکر میکنند شما یک بازاریاب شبکهای هستی و آمدهای سرش را شیره بمالی. و ایضاً اقدس خانم و شمسی خانمها هم برایتان حرف در میآورند که فلانی صبح تا شب توی خانه شان است! و معلوم نیست چه غلطی میجود.
- عیب دیگرش هم اینکه چون به صورت پروژهای کار میکنید ممکن است چند روزی هم بیکار بمانید. و این چیز عجیبی نیست. بعلاوه نمیشود به عنوان کار ثابت به فریلنسری نگاه کرد. بیشتر میشود بعنوان یک کمک خرج زندگی به آن فکر کرد. بخصوص برای کسانی که دانشجو، دانش آموز، سرباز و ... هستند. و یا شغل خوبی ندارند و به شغل دومی فکر میکنند.
- علاوه بر داشتن فن و مهارتهای مناسب شما باید قدرت رایزنی خوبی هم داشته باشید. و بتوانید با کارفرمایان ارتباط مناسبی برقرار کنید. البته این مورد هم میتواند یک حسن باشد و هم یک عیب. برای بنده آن اوایل یک عیب بود. اما کم کم وضعیتم بهتر شد.
- نکته دیگر اینکه باید حسن اعتماد داشته باشید. اگر با عدم اطمینان به کارفرما بخواهید پیش بروید احتمال اینکه به مشکلاتی بر بخورید هست. پس سعی کنید کمی حسن اعتماد داشته باشید.
همین. امیدوارم خوب توضیح داده باشم. و امیدوارم برای تان مفید باشد. بخصوص اگر دلتان میخواهد کمی مستقل باشید. و از مهارتهایتان درست و به جا استفاده کنید.
موفق و موید باشید.
هنا، عند مُنْحَدَرات التلال، أمام الغروب
وفُوَّهَة الوقت،
قُرْبَ بساتینَ مقطوعةِ الظلِ،
نفعلُ ما یفعلُ السجناءُ!
وما یفعل العاطلون عن العمل! :
نُرَبِّی الأملْ...
ترجمه:
اینجا، در سراشیب تپهها، پیشاروی غروب
و دهانه توپ زمان،
کنار نهالستانهای شکستهسایه،
به همان کاری مشغولیم که زندانیان!
به همان که خیلِ بیکاران! :
امید میپروریم...
محمود درویش
خدا! به حق دل عاشقان سرگردان
مرا به آنچه که بودم دوباره برگردان
به کدخدایی ِ آبادی ِ به دور از عشق
نه این رعیّت ِخانه خراب و سرگردان
یقین که عشق و غمش حکم نان انسان است
ولی امان که اگر در گلو بماند نان!
جناب ِعشق عجب باغبان بی رحمیست
دو لاله چیدن از آن باغ و این همه تاوان؟!
به قدر قدرت هرکس ستم سزاوار است
مگر که بید چه دارد برابر طوفان؟!
خدا! بریدهام از عشق و زندگی دیگر
به آیه آیهی توبه، به جان الرّحمن...
"علی حیات بخش"
به رسم مرسوم هر جمعه(که البته جمعه هفته پیش به خاطر اسباب کشی فراموشش کردم) یک شعر و یک دکلمه داریم، بعلاوه تک بیتهای بیمخاطبی که به روزرسانی شد.
زحمت دکلمه شعر بالا رو هم خانم پری از وبلاگ زاویه زیست کشیدند. از رفقای خوب روزگارم هستند ایشون :)
هفته بعد نوبت شماست. اگر دوست داشتید اعلام کنید شعر هفته بعد رو براتون ارسال میکنم.
هر آدمی دو قلب دارد. قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر...
و قلبی که از آن با خبر است، همان قلبی است که در سینه میتپد ، همان که گاهی میشکند ، گاهی میگیرد و گاهی میسوزد. گاهی سنگ میشود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست میرود.
با این دل میشود دلبردگی و بیدلی را تجربه کرد. دل سوختگی و دل شکستگی هم توی همین دل اتفاق میافتد . سنگدلی و سیاهدلی هم ماجرای این دل است.
با این دل است که عاشق میشویم ، با این دل است که دعا میکنیم و گاهی با همین دل است که نفرین میکنیم و کینه میورزیم و بد دل میشویم.
اما قلب دیگری هم هست . قلبی که از بودنش بی خبریم . این قلب در سینه جا نمیشود و به جای آنکه بتپد، میوزد و میبارد و میگردد و میتابد.
این قلب نه میشکند و نه میسوزد و نه میگیرد، سیاه و سنگ نمیشود، از دست هم نمیرود. زلال است و جاری، مثل رود و مثل نسیم و آن قدر سبک که هیچ وقت، هیچ جا نمی ماند. بالا میرود و بالا میرود و بین زمین و ملکوت میرقصد . آدم همیشه از این قلبش عقب میماند.
این همان قلب است که وقتی تو نفرین میکنی، او دعا میکند ، وقتی تو بد میگویی و بیزاری، او عشق میورزد، وقتی تو میرنجی او می بخشد ...
این قلب کار خودش را میکند ، نه به احساست کاری دار، نه به تعقلت، نه به آنچه میگویی و نه به آنچه میخواهی و آدمها به خاطر همین دوست داشتنیاند . به خاطر قلب دیگرشان، به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند.
"در سینهات نهنگی میتپد"
"عرفان نظر آهاری"
+بشنوید با صدای سمانه (اتاق دلم) کاری از تیم رادیوبلاگی ها :)
س.ن1: اسکار بهترین کامنت این چند وقت هم تعلق میگیرد به خورشید خانم وبلاگستان و این کامنت:
«بچهی خسّهمونده
چیزی به صُب نمونده
غصه نخور دیوونه
کی دیده که شب بمونه؟
زُهرهیِ تابون اینجاس
تو گرهِ مُشتِ مرداس
وقتی که مردا پاشن
ابرا زِ هم میپاشن»
س.ن2:
قبلتر گفته بودم از حال خوب به حال بد تنها چند لحظه است. الان هم میگم از حال بد به حال خوب هم همین طور! (از همین جهت دو پست آخر وبلاگ رو پیشنویس کردم.)
س.ن3:
در جواب دوستانی که سوال پرسیده بودید "خوبید؟"
عرضم به حضورتون که: مگر بدی دیدید از ما؟ اصلاً مگر آقاگل بد هم میشود؟ هوم؟
خوبیم به دعای دوستان و خوبتر هم میشویم به واسطه همین دعا انشالله. پس دعا فراموش تان نشود. همین.
س.ن4:
اگر عمری باقی بود فردا میآیم و توضیح میدهم اوضاع از چه قرار است. و چرا از این پس بنده یک عدد آقاگل ساکن سمیرم نمیباشم! و چرا چند روز اول مانند یک لیوان ترک خوردم!
خودمانیمها! حالا که ما تحصیل کردهها دور هم جمع شدهایم تا محض خنده و وقت گذرانی، (ابوالمشاغل) بخوانیم، بد نیست، در این کنج خلوت و تنهایی، دور از چشم مخالفان علم و دانش و فرهنگ و تخصص و علوم و دانش اقرار کنیم که "توسعه دهندگان فساد و فحشا، در سراسر جهان، همیشه تحصیل کردهها بودهاند و هستند. و نه روستاییان بیسواد و کارگرهای کم سواد!
ابوالمشاغل
نادر ابراهیمی
ص64
پیشنهاد ویژه:
شعر جمعه هفته گذشته را خانم محبوبه شب لطف کردند و خواندند. پیشنهاد میکنم گوش کنید.