- آقاگل
- جمعه ۱۳ مرداد ۹۶
- ۲۷ نظر
جان پس از عمری دویدن لحظهای آسوده بود
عقل سر پیچیده بود از آنچه دل فرموده بود
عقل با دل رو به رو شد، صبح دلتنگی بخیر
عقل برمیگشت راهی را که دل پیموده بود
عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود
عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی مینشاند
دل سراسر دست و پا میزد، ولی بیهوده بود
حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود
من کیام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری که پروردم به خون آلوده بود
ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود!
"فاضل نظری"
کتاب "ضد"
این هفته در خدمت یک رفیق خوب هستیم. رفیقی که توی این یکی دوهفته نتایج کنکورش هم خواهد اومد. و من مطمئنم که باید یک شیرینی مهمونمون کنن :)
بشنوید با صدای فاطمه از وبلاگ من و خدات دو تا دیوونهایم
اگر میل به خواندن شعر داشتید پیام دهید. هفته بعد نوبت شماست.
س.ن:
تک بیت های بی مخاطب به روز شد.(ابتدای وبلاگ دست راست نرسیده به آدرس کانال) با چند شعر به مناسبت ولادت امام رضا(ع)، ضمن اینکه عیدتون مبارک.
روایت هم داریم در این عید سعید اگر برای کسایی که نامشون سعید هست دعا کنید خدا خیلی دوست تون داره. دیگه اگه عیدی هم بهشون دادید که چه بهتر. بازهم میل خودتون.