وقتی جامعهای
دچار یک یأس عمومی باشد، زندگی روزمره، هیجانات همیشگی و لذتهای سادۀ آدمهای آن
تهدید میشود و جامعه به دنبال جستجوی هویت و امنیت خویش برمیآید. در این زمان
است که قهرمانها متولد میشوند. قهرمان ادامۀ مسیر زندگی را قابلتحملتر و دلنشینتر
میکند. مهمترین مشخصههای یک قهرمان تسلیمناپذیری، کم نیاوردن زیر فشارهای
داخلی و خارجی و تن ندادن به خواستههای ناحق است. وقتی قهرمانی در دل جامعه متولد
میشود، چشم همۀ مردم جامعه به اوست تا این هویت و امنیت اجتماعی ازدسترفته را
باز پس گیرد.
محمد، قهرمان تنگسیر
«محمد تنگسیر» از
همین جنس است. مردی که از دل دوواس و بوشهر سربلند میکند تا حق مردم جامعهاش را
بگیرد. جامعهای که برای سرخوردگی دلایل زیادی دارد. از اوضاع سیاسی حاکم گرفته تا
اشغال سرزمینش به دست استعمار. از شهادت رئیسعلی دلواری در جنگ تنگک که با خیانت
نیروهای خودی و از پشت سر رقم خورد وگرنه که استعمار انگلیس سالها از روبرو حریف
سردار دلوار نبود. تا فساد حاکمان بندر.
محمد تنگسیر اسیر همین فساد بود. مهمترین مشخصۀ
یک قهرمان تنهایی است و از همین جهت محمد تنهاست. او به همه پناه میبرد. شکایتش
را پیش همه بازگو میکند و از همه طرف جامعۀ سرخوردهاش پس زده میشود. او از همه
طلب کمک میکند و تنها جوابی که میگیرد این است که: «واگذارشون کن به حضرت عباس.»
محمد اما تصمیم
دارد حقش را خودش پس بگیرد. این ویژگی تنگسیرها است. تنگسیرهایی که نسل به نسل
جنگیدن و مقاومت کردن را از پدران خود به ارث بردهاند. «زار محمد تنگسیر» قبل از
اینکه بشود «شیرمحمد» داستان، سربازی بوده که در سپاه رئیسعلی دلواری تفنگ به دست
گرفته، در جنگ تنگک دوشبهدوش رئیس دلوار جنگیده و مرگ او را به چشم دیده است.
محمد ذاتاً قهرمان است. این را از همان شروع داستان هم میشود فهمید.
صحنۀ درگیری محمد
با ورزای سکینه و زمین زدن غول بی شاخ و دم بحرینی که همۀ دوواس را به هم ریخته و
یکی از جوانها را زخمی کرده، همان داستان قهرمانی محمد است که به صورت نمادین در صفحههای
اول کتاب تصویر میشود.
در بند کردن ورزای بحرینی
داستان با به بند
کشیدن ورزای سکینه شروع میشود. ورزایی که اصالتی بحرینی دارد. غولی است بی شاخ و
دم که دیوانه شده و هیچکس در دوواس جرئت نزدیک شدن به او را ندارد. انگار که گاو
نمادی است از استعمار خارجی و حکومت ظالم و فاسد شدۀ او. ورزایی که افتاده است به
جان مردم و کسی را قدرت ایستادگی در برابر او نیست. خبر به زار محمد میرسد. محمد
تنگسیر که از همان اول آمده تا قهرمان باشد، مغازهاش را و در حقیقت زندگیاش را
تعطیل میکند. با اینکه روزهدار است پیاده به راه میافتد. با پای پیاده خودش را
از بوشهر به دوواس میرساند و با دستان خالی و طنابی روبروی گاو بحرینی قرار میگیرد.
عجیب اینکه محمد
برای این گاو دیوانهشده هم دل میسوزاند و دوست ندارد زخمی به گاو برساند. محمد
بدون اینکه خودش حتی زخمی کوچک بردارد، رستم گونه گاو را به بند میکشد. وظیفۀ
تیمارش را به عهده میگیرد و به او زندگی دوباره میبخشد .
خرده روایتها و کلان روایت داستان
فصلبندی تنگسیر
قواعد مشخصی دارد. فصل با معرفی زارمحمد شروع میشود. با داستان به بند کشیدن
ورزای سکینه با شخصیت زارمحمد آشنا میشویم. اگر قرار باشد خرده روایتهای داستان
و کلان روایت آن را جداگانه بررسی کنیم، به نظر میرسد که کلان روایت داستان در
فصلهای اول کتاب ماجرای در بند کردن گاو بحرینی باشد. در فصلهای بعد اما کلان روایت
اصلی زندگی خود محمد است. خرده روایتها اگر آورده میشوند هم هدفی جز روایت زندگی
محمد و آشنایی خواننده با شخصیت محمد ندارند. خرده روایتها آورده میشوند تا در
خدمت کلان روایت اصلی قرار بگیرند.
روایت داستان و استفاده صحیح از تعلیق
رفتوبرگشتهای
داستان بین بوشهر و دوواس بهموقع اتفاق میافتد و داستان را با تعلیق و درست مثل
یک اثر سینمایی پیش میبرد. نقطۀ اوج و فرود داستان کاملاً بهجاست. در شروع
داستان ماه رمضان است و وقتی محمد برای آخرین بار به بوشهر میرود، متوجه میشویم
که چند ماهی از ماجرای ابتدای داستان گذشته است.
نقطۀ اوج این
موضوع وقتی است که محمد، که حالا شیرمحمد است، قصد فرار از بندر را دارد و در ساحل
با چند سرباز درگیر میشود. صدای شلیک کلمات داستان را در هم میپاشد، محمد به
دریا میافتد و خواننده وسط انبوهی از کلمات معلق میماند. نمیفهمد چه بلایی بر
سر قهرمانش آمده. نمیداند این شیرمحمد بوده که تیر خورده یا سربازهای ساحلی. فصل
تمام میشود و دوربین نویسنده از دریای جنوب پرواز میکند و داستان از جلوی خانۀ
شیرمحمد در دوواس پی گرفته میشود.
اسطوره در تنگسیر
حسین پاینده در
نقد تنگسیر مینویسد: در تنگسیر با یک واقعۀ تاریخی روبرو هستیم. زائرمحمد از نظر
پاینده با شخصیت میر مُهنّای بندر ریگی مرتبط است. گره خوردن شخصیت میرمهنّا با
شیرمحمد، که در ابتدای داستان زیر «درختِ کُنارِ میرمهنا» استراحت میکند، یک
بینامَتنیّت ایجاد میکند؛ که به او شخصیتی اسطورهای میبخشد.
میر مُهَنّا یک
شخصیت تاریخی واقعی و عدالتخواه بوده است. او آزادیخواه و ضد استعمار بوده و به
همین خاطر تمام بار معنایی این شخصیت در رمان، روی شخصیت زائر محمد قرار میگیرد.
داستان شیرمحمد، روایتی
است از یک اتفاق تاریخی که در جنوب دهان به دهان چرخیده و شکل اسطورهای به خود
گرفته است. خود نویسنده هم ظاهراً در کودکی، وقتیکه در کوچه مشغول بازی بوده،
شیرمحمد را یک نظر دیده. او شیرمحمد را دیده که تفنگ به دست از کوچۀ آنها عبور کرده
و به کوچۀ دیگری رفته است.
ادبیات دور از مرکز
اگر جمالزاده،
صادق هدایت و بزرگ علوی را آغازگر داستان کوتاه و شروع جریانی تازه در ادبیات
ایران بدانیم، مهمترین مشخصهای که برای هر سه نفر میتوان برشمرد این نزدیکی به
مرکز و ادبیات مرکز است. چوبک اما فضای متفاوتی را در داستانها و بهخصوص در دو
رمان خود به تصویر میکشد. فضایی که میتوان آن را ادبیات دور از مرکز نامید.
مهمترین ویژگی
داستانهای چوبک شخصیتهای آن است. شخصیتهایی که از دل مردم فرودست جامعه انتخاب
میشوند و به همان شکلی تصویر میشوند که زندگیشان جریان دارد. زبان شخصیتها همان
زبان خود آنهاست.
در تنگسیر لحن
شخصیتها، کلمهها و نثر داستان خاص جنوب و بندر بوشهر است. نثر چوبک نثری توصیفگرا
بوده و به زبان داستانی امروز نزدیکتر است. داستان بهقدری برای خواننده زنده و
جذاب است که انگار نشسته باشد جلوی تلویزیون و فیلمی را از ابتدا تا انتها ببیند.
هرچقدر در داستانهای هدایت و حتی علوی خود محتواست که اهمیت دارد، در داستانهای
چوبک ساختار و فرم داستانی است که اهمیت پیدا میکند. برای همین است که اعتراض به
مسائل اجتماعی، مبارزه با خرافه گرایی دینی و مسائل سیاسی که موضوع اغلب داستانهای
هدایت و علوی است، در داستانهای چوبک بیشتر در زیر لایه دیده میشود.
پایان متفاوت تنگسیر
اغلب منتقدان چوبک
را پیروی مکتب ناتورالیسم مینامند. ناتورالیسم مکتبی است ادبی که از بطن رئالیسم پدید
آمده و تا حد زیادی به این مکتب شباهت دارد. با این تفاوت که به زبان ساده ناتورالیسمها
شرم و حیا را کنار گذاشته، زبان مؤدبانه دیگر مکتبهای ادبی را دور ریخته و به
تصویر کردن روایت واقعیتها میپردازند.
یکی از ویژگیهای
اصلی این مکتب توصیف بیپردۀ صحنههای زشت، برهنه و چندشآور است. تنگسیر هم از
این صحنهها کم ندارد. اگرچه این صحنهها نسبت به زانوی شکستۀ اسب داستان «عدل» یا
صحنۀ کشتار مرغ و خروسها در داستان «قفس» کمرنگتر است.
پایان بیشتر
داستانهای چوبک هم به فراخور همین موضوع اغلب پر از صحنههای غمانگیز، مرگ و
بیچارگی است. مرگ و مرگ طلبی بخش عمدهای از پایانهای داستانی چوبک را تشکیل میدهد.
ولی در تنگسیر وضع کاملاً متفاوت است. محمد تنگسیر از همان ابتدای داستان آمده تا
یگانه قهرمان داستان باشد. چیزی شبیه به شخصیت قیصر در فیلم مسعود کیمیایی. برای
همین است که قهرمان مبارز از همان صحنۀ اول، که درگیریاش با ورزای بحرینی را میبینیم،
پیروز میدان است.
اگر صحنۀ اول کتاب
را خرده روایتی برای نشان دادن کلان روایت داستان در نظر بگیریم، میشود اینطور
گفت که کشته شدن یا موفق نشدن شیرمحمد در انتهای کلان روایت داستان ضربه زننده به
داستانی است که در فصلهای اول گفته میشود. به همین خاطر است که از پایان متفاوت
داستان تنگسیر نباید زیاد هم دچار بهتزدگی شد.
پینوشت: امروز سالمرگ صادق چوبک است.