۴۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۰ خرداد ۹۵
  • ۱۵ نظر

الهی!

 چنان کن که دو کلمه حرف حساب هایم،

 بوی تو را داشته باشد نه بوی لایک!


خدایا!

 دومین روز میهمانی ات گذشت...

و من هنوز در خوابم!

خدایا فرشته هایت را بگو تا قلقلکم کنند

 شاید بیدار شوم...



بدون شرح!

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۹۵
  • ۲۳ نظر


شاعر می فرماید که: 

هرچند رسیده است مکرر آیه

روزه به تن خلق بود پیرایه

ما روزه گرفتیم که افطار کنیم

با کاسه آش دختر همسایه...


و در جواب ایشون شاعره ای ( شاعره- به خانمی گویند که شاعر باشد.) می فرماید که:


تا کی به تمنای وصال تو یگانه 

نذری بپزم پخش کنم خانه به خانه!


+ امیدوارم قبل از افطار این تصویر رو نبینید! این بنده نگارنده هیچگونه مسئولیتی در قبال دل ضعفه شما ندارد:دی

++ در این ایام، اگر می توانید حتما حتما به سازمان های انتقال خون مراجعه کنید و خون اهدا کنید. چه بسا این کار موجب نجات جان یک نفر شود. این پست رو هم بخونید. خالی از لطف نیست.

مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۹۵
  • ۱۴ نظر

الهی!

من مثل آن بت‌پرست نیستم

که اگر تو را نداشته باشم

خدای سنگ و چوبی داشته باشم!

من اگر تو را نداشته باشم، چیزی ندارم...


خدایا!

روز اول مهمانی ات تمام شد، می دانم که میهمان خوبی نبودم!

 اما تو همچنان بهترین میزبانانی. مرسی.


مناجات رمضانیه

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۱۸ خرداد ۹۵
  • ۹ نظر
الهی
می گویند این ماه، ماه میهمانی توست. ما که راضی به زحمتت نبودیم. اما حالا که دعوتمان کرده ای یاریمان کن تا میهمان خوبی باشیم.
.
پروردگارا!
در این ماه پارازیت های نفس اماره ام را بردار تا سیگنالت را درست بگیرم.
.
خداوندا!
خودت که بهتر می دانی فصل تابستان است و گرما سخت و آزار دهنده! پس یا کمکم کن یا این قدرت اختیار را از من بگیر! من از اختیاراتم می ترسم! فردا پس فردا خودت به خاطر همه این ها یقه ام را می گیری!


الهی!
سحرگاه اول شد، بسم الله...

ختم قرآن، ماه مبارک رمضان

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

با سلام خدمت دوستان عزیز بلاگستان

ضمن قبولی عباداتتان، به مدد دوست خوبمونآقای دکتر سینقصد داریم در این ماه عزیز چنانچه موافق باشید و علاقه مند به مشارکت، یک ختم قرآن مشترک برگزار کنیم.

کسانی که می خواهید، و می توانید هر روز با خواندن بخشی از یک جزء همراه باشید در نظراتاین پستاعلام آمادگی کنید.

یا علی


به یاد استاد نادر ابراهیمی عزیز

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۶ خرداد ۹۵
  • ۶ نظر

 من چیزهای زیادی می دانم ، اما از مشکلی که یک مرد را درمانده کند ، بی خبرم پالاز . به من بگو که این مشکل چیست . اما ... اما نگو که پدرمان درد قلب سنگینی دارد . نگو که آرپاچی ، پدر خویش را به خاطر اوجاها کشت . نگو که آت میش مخالفان اوجاها را وحشیانه قتل عام می کند ... از غصه های مادرمان و از دردهای ساچلی هم نگو ... نگو که توی عروسی ات هیچ کس ، هیچ کس ، هیچ کس نیامده بود و در تمام سرزمین یموت ، اوجاها یک دوست هم ندارند و زخم پهلوی تو بعد از ماه ها هنوز هم می سوزد ... اگر بیشتر از این ها چیزی می دانی بگو ! همه ی اینها برای خم کردم یک مرد ، به زانو در آوردن و ذلیل کردنش چیزی نیست .

 "آتش بدون دود"

"استاد نادر ابراهیمی"


16خرداد ماه

سال روز وفات استاد نادر ابراهیمی عزیز

خدایش رحمت کناد

شرح با شما...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۱۶ خرداد ۹۵
  • ۱۹ نظر




س.ن: اینکه شما چه کسی هستید و چه کاره اید مهم نیست!

شما می توانید مدیر باشید، کارگر باشید ، دانشجو باشید ، خانه دار باشید، مهندس باشید یا دکتر، آبدارچی شرکت باشید یا مغازه ای در گوشه بازار داشته باشید!

آنچه اهمیت دارد این است که انسان باشید و در کسوت یک انسان! به محیط اطرافتان اهمیت بدهید.

تمام.

++حس می کنم خیلی حرف پشت این تصویر هست. شرح با شما.

بداهه گویی های شعرا

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۱۵ خرداد ۹۵
  • ۹ نظر

و آورده اند که عبد الرحمان جامی(خدایش رحمت کناد) در مجلسی شعر همی خواند و فلبداهه غزل زیر سرود:


بس که در جان نزار و چشم بیدارم تویی 
هر که پیدا می‌شود از دور، پندارم تویی!

آن‌که جان می‌بازد و سر در نمی‌آری، منم
وان‌که خون می‌ریزد و سر بر نمی‌آرم، تویی

 بر نمی‌داری به هیچم بر سر بازار وصل 
خود فروشی بین که می‌گویم خریدارم تویی

گر تلف شد جان چه باک، این بس که جانانِ منی
ور زکف شد دل، چه غم، این بس که دلدارم تویی...

از قضا یکی از سفلگان آن زمان که میانه خوبی با عبدالرحمان نداشت روی به شیخ کرد و گفت "یا شیخ! حال آمدیم و استری از آنجا بگذشت!"
شیخ به یک اشاره دهانش بدوخت و در پاسخ مردک گزافه گوی گفت:

"باز پندارم تویی!"