- آقاگل
- چهارشنبه ۱ آبان ۹۸
سلام و درود آقاگل عزیز
بقولی جونم دراومد تا لینک رو خوندم :)) (حس میکنم انگلیسیم زنگ زده) :)
مرسی و منتظر باقیش میمونم
اینجایی ک من زندگی میکنم ـ بیش از یک چهارم قرن میشه ک مجبورمون کردن (با تصویب قوانین) گام اول رو ، مــــا (جامعه) همراهی کنیم و زباله ی خودمون رو تفکیک کنیم در چهار سطل با رنگهای مشخص (قهوه ای،آبی،زرد،سیاه)
باقی روند دست بخش حصوصی ست ک کار بازیافت و برگشت مجدد ب چرخه مصرف رو انجام میدن
سطل قهوه ای برای مواد غذایی و ... (ارگانیک) هست ک بمرور تبدیل ب خاک میشه و هرسال بهار ملت میرن دوباره کیسه کیسه میخرن و میارن ک گلهای بهاریشون رو بکارن :)) البته من تو حیاطم کمپوس دارم :)
شاد و سلامت باشی و نویسا
:))
ببخش ک مثل همیشه زدم جاده خاکی
اما درمورد نوشته ات ک نمیدونم چرا نصفه نصفه میدی بخوریم(شما بخون بخونیم) :))
مهندس جانم !
مدیریت ؟!?
بی انصافانه هم ننگریم :(
این زخم اونقدر عفونی هست ک بوی تعفنش رو اکثریت اشتشمام میکنیم و برخی فریاد میزنن و تاوانش رو میدن ـ ولی اکثریت بی تفاوت شدن ..... :(
ب جان خودم بعضی وقتا شاخ در میارم و حیرون میشم !
بازم ولحرفیم گرفت :)
بزار بخش دوم رو هم بخونم شاید یک مـنبــــر «دِبش» راه انداختم :))
..................................
اقا ی پست قبل درمورد ـ کانال تلگرامی .....(تبادل کتاب و ...) نبود ؟
یا من قاط زدم ؟ :)
بهرحال
آرزوی همیشگیم برات
شادی و سلامتیست