۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ورزش نگاری» ثبت شده است

کامیکازه

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ آذر ۹۵
  • ۲۰ نظر

در آیین باستانی ژاپن(شینتو) لغتی‌ست به نام "کامیکازه" که در لغت به معنای "باد الهی" است. در جنگ جهانی دوم زمانی که خلبانان نیروی هوایی ارتش می‌دیدند که چیزی جز مرگ در انتظارشان نیست. با انجام حملات انتحاری، خود را به ناوهای دریایی متفقین می‌کوبیدند تا به شکلی افتخارآمیز و در راه وطن جانشان را هدیه کنند. بعدها این جانفشانی‌ها در فرهنگ ژاپن به "عملیات کامیکازه" معروف شد. 

خب راستش نه من کارشناس جنگ جهانی دوم هستم! و نه رویکرد این وبلاگ بررسی مباحث تاریخی قرن بیستم است. ولیکن امشب که فینال جام باشگاه‌های جهان بود و تیمی از ژاپن رودرروی تیم افسانه‌ای رئال‌مادرید قرار گرفته بود. یاد این داستان افتادم. قبل از آغاز بازی اگر همه مفسران ورزشی را جمع می‌کردید و نظرشان را می‌پرسیدید. هیچ یک شانسی برای تیم ژاپنی قائل نبود و کاشیما یک تیم از پیش بازنده بود. اما، خود را نباخت! ژاپنی‌ها هرچه در توان داشتند گذاشتند و با اینکه در نهایت در وقت‌های اضافه برابر اسپانیایی‌ها تسلیم شدند با این حال مطمئنن در تاریخ ژاپن جاودانه ماندند. حالا 18دسامبر 2016، همانند می 1943 برای همیشه در ذهن مردم ژاپن خواهد ماند.


کریستیانو رونالدو



شکست، زمانی که تمام توانتان را به کار بگیرید؛ زمانی که در عین شایستگی و احترام اتفاق بیافتد؛ همان مقدمه پیروزی است!

 

ایتو ایتو برزیلته؟

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۱ مهر ۹۵
  • ۱۵ نظر

صبحتون رو با یک خبر خوش آغاز کنید :)

باور نکردنی بود.

برزیل، تیم رنکیگ اول فیفا در فوتسال رو امشب موفق شدیم در آوردگاه جام جهانی فوتسال شکست بدیم!

تیمی که هرگز نتونسته بودیم ببریم. 

ولی اینبار بردیم! 

زیبا هم بردیم.

سه یک عقب بودیم. ولی بچه ها کاری کردند کارستان. بازی سه-سه شد و به وقت اضافه رفت. 

در وقت اضافه هم برزیل خیلی سعی کرد که بازی رو برنده بشه. حتی با حرکت فالکائوی معروف به گل هم رسیدند. ولی باز این محمد کشاورز ما بود که بازی رو چهار-چهار مساوی کرد. تا کار در ضربات پنالتی دنبال بشه. 

ضرباتی که برای ما فوق العاده خوب رقم خورد و شانس اینبار با ما یار بود تا توپ برزیلی‌ها به تیرک دروازه بخوره و این تیم ما باشه که در ضربات پنالتی سه-دو برنده بشه. ایران 4(3) - برزیل 4(2)؛ 

عالی بود!

عالی.

چسبید. 

ما تیمی بودیم که به سختی از گروهش بالا اومده بود! ولی امشب ثابت کردیم اگه بخوایم می‌تونیم.




+امروز هم که الکلاسیکوی وطنی (پرسپولیس-سپاهان) رو با دو گل آقای گل و یک گل آقای پاس گل مون بردیم. ^_^


++عنوان، به یاد سجاد افشاریان(جریان خاطره بازی فجر شیراز با نفت آبادان. اول بازی آبادانی‎ها شعار می‌دادن آبادان برزیلته! آبادان برزیلته! وسط بازی وقتی گل خوردن شیرازی‌ها شعار می‌دادن ایتو ایتو برزیلته؟ ایتو ایتو برزیلته! )

شرممان باد...

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۹ شهریور ۹۵
  • ۲۱ نظر

در شمال، در شهر رودسر پا به این دنیا گذاشت. وقتی وارد مدرسه شد به خاطر قد و قامتش مورد تمسخر دیگر دانش آموزها قرار می‌گرفت. والدین دیگر بچه‌ها آن‌ها را از دوستی با وی بر حذر می‌داشتند و خواستار اخراج او از مدرسه بودند. کلاس دوم راهنمایی بود که رفته رفته بر اثر همین بی مهری‌ها علاقه‌اش به مدرسه را از دست داد و درس و مدرسه را رها کرد. و به کارگری و شاگردی در مغازه‌ها پرداخت. در سن 16 سالگی بر اثر سقوط از روی دوچرخه آسیب دید. و خانه نشین شد. درآن سال‌ها 190 سانتیمتر قد داشت. روز به روز از زندگی ناامیدتر شد. از حرف هایی که مردم کوچه و بازار به او می‌زدند، تا طعنه و کنایه هم سن و سال‌هایش.

 هفت سال خانه نشینی! هفت سال گوشه نشین شد. هفت سال تمام زندگی برای مرتضی مفهومی نداشت!

تا روزی که در برنامه ماه عسل حضور پیدا کرد. از آرزوهایش گفت. از آرزوی دیدار با ورزشکار مورد علاقه اش علی کریمی، و اینکه بتواند روزی به بازی بسکتبال بپردازد. آرزویی که خیلی زود برآورده شد. همان روز علی آقای کریمی به دیدار مرتضی رفت. 

مرتضی به ورزش هم روی آورد. ولی نه بسکتبال. والیبال نشسته شد منشأ درخشش مرتضی. سال 94 به تیم والیبال نشسته ثامن الحجج سبزوار پیوست و یک سال بعد همراه با تیم ملی راهی رقابت های پار المپیک شد. مرتضی مهرزاد مرد دو متر و نیمی ایران. حالا قهرمان ماست. و دارنده مدال طلای پار المپیک  یورو و ارزشمندترین بازیکن این رقابت‌ها. حالا همه رسانه‌های جهان از مرتضی مهرزاد ما نوشته‌اند و می‌نویسند. و کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد. 


اما...

راستش...

چه خوب که نمی‌دانند ما در این سال‌ها چه به سرش آوردیم...

مجبور به ترک تحصیلش کردیم...

باعث خانه نشینیش شدیم...

منزویش کردیم و برایش القاب زشت و زننده برگزیدیم.

چه خوب که نمی دانند!

کاش از این پس حواسمان باشد.

پار المپیک با همه قشنگی‌هایش. با همه حوادث شاد و ناراحت کننده اش تمام شد.

ولی ای کاش از این پار المپیک درس بگیریم. درس بگیریم تا از این پس نگاهمان به مرتضی مهرزادهای وطنمان را اصلاح کنیم.

و باور داشته باشیم که "انسان ها به توانایی‌هایشان شناخته می‌شوند! نه ناتوانایی‌ها"

آسمانی شد...

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ شهریور ۹۵
  • ۳۱ نظر




"بهمن گلبارنژاد دوچرخه سوار پارالمپیکی کشورمان به دلیل سانحه در مسابقه و برهم خوردن تعادلش در شیب تند مسیر پس از چند ساعت از انتقالش به بیمارستان در گذشت."

لینک خبر



یک روز قبل از قبول قطعنامه۵۹۸ پایش را در راه اعتلای نام وطن فدا کرد.

 و یک روز قبل از پایان رقابت‌های پارالمپیک ریو جانش را...

 بنویسید رنگ مدالش آسمانی بود.

روحش شاد و یادش گرامی باد.



لطفا اینبار یادتان نرود! و به استقبالش بروید آقای وزیر!


بژی شنو

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ شهریور ۹۵
  • ۱۰ نظر

از بین تمام مدال ها و افتخارات امشب، دومین طلای خانم ساره جوانمردی بسیار چسبید.
و البته رکورد شکنی سیامند رحمان. دلاور اشنویه. مردی که باید لقب قویترین فرد جهان را به او داد. 310کیلوگرم وزنه! شاید با منطق من جور در نیاد ولی اراده پولادین سیامند هر منطقی رو شکست میده! عالی بود این پهلوان. عالی. بژی شنو زنده باد اشنویه. زنده باد سیامند رحمان.


خب واقعیت اینه که برخی صحنه ها رو هم فقط باید دید! فقط باید به تصویر کشید. با نوشتن هرگز نمیشه حق مطلب رو ادا کرد. 
واقعا وصف ناپذیر هست.



تصویر: حسین امیری سرمربی تیم تیراندازی ایران و خانم جوانمردی، خوابی از این آرامتر سراغ ندارم. بی دغدغه. سبک بال. فوق العاده است و وصف ناپذیر...

آوردگاه انسانیت

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۳ شهریور ۹۵
  • ۲۳ نظر

معتقدم اگرچه رقابت‌های المپیک بزرگترین رقابت ورزشی در سطح جهان هست. با این حال رقابت‌های پارالمپیک چیزی فراتر از رقابت هست. در پارالمپیک شما با نمود واقعی انسانیت مواجه‌اید و نه یک رقابت.

 جایی که رنگ مدال برای هیچ یک از این ورزشکارها مهم نیست. برایشان مهم اول انسانیت و منش پهلوانانه است و بعد رنگ مدال‌هاشان.

پارالمپیک به درستی نه یک رقابت ورزشی که یک رفاقت ورزشی است. رفاقت‌هایی که هر کدام‌شان به صد مدال المپیک میارزد.

ورزشکارهای پارالمپیکی مصداق بارز آن جمله هستند که می‌گفت: "بگذار عظمت در نگاه تو باشد! نه در آنچه بدان می‌نگری." حقیقتا نقض عضو به هر دلیلی که باشد هرگز به معنای یک سد نبوده و نیست.

 گرچه هرآنچه من بگویم در عظمت و بزرگی این پهلوانان کم است. و هرگز قادر به توصیف ذره‌ای از حالات و زندکی‌شان نخواهم بود. اما لازم دانستم که در این مورد حتما بنویسم. 

پارالمپیک را اگر بخواهیم معنا کنیم باید بگوییم "انسان‌ها به توانایی‌هایشان شناخته می‌شوند. نه ناتوانایی‌هایشان!"

با آرزوی توفیق برای ورزشکاران کشورمان. ورزشکارانی که خیلی‌هاشان از جانبازان عزیزمان هستند. همان‌هایی که در سال‌هایی نه چندان دور اثبات کرده‌اند وقتی حرف از پهلوانی باشد همچون کوه استوارند و حرف اول و اخر را می‌زنند.




تصویر:

ابراهیم رنجبر عزیز، شانزده ساله بود که راهی جبهه گشت.  در سال 1365 در شلمچه (عملیات کربلای پنج) جانباز شد. سی سال بعد در المپیک ریو در بخش تیر و کمان مختلط همراه با خانم زهرا نعمتی مدال نقره گرفت.

زهرا نعمتی بزرگوار، ورزشکاری که در المپیک نیز حضور داشت و پرچمدار کشور عزیزمان بود. و باعث سرافرازی کشور عزیزمان شد. دختری که هرچه از عزت و بزرگیش بگیم کم گفتیم. یک شیر زن ایرانی. سال 83 در یک سانحه رانندگی مجبور شد از ورزش تکواندو فاصله بگیرد. اما این پایان کار قهرمان نبود. بعدها به ورزش تیر و کمان روی آورد و فقط هشت سال گذشت تا در پارالمپیک لندن موفق به کسب مدال طلا شود. و در پار المپیک ریو نیز همراه با ابراهیم رنجبر عزیز موفق به کسب مدال نقره بخش مختلط گشت. 

تلخ و شیرین المپیک

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۲۲ نظر

دیشب شب عجیب غریبی برای ریو و همه ما ایرانی ها بود. شبی که با برنز قاسم رضایی عزیز شروع شد و بعد رکورد شکنی بهداد سلیمی دلاور. مردی که دیشب به خاطرش تا ساعت چهار صبح بیدار موندم و به خاطر درد و غمش گریه کردم!

 

قاسم رضایی واقعا پهلوانانه مدال گرفت. وقتی چهار امتیاز عقب بود. و کشتی گیر رغیب اخطار گرفت. درد و خستگی تو چهره اش موج می زد. به قدری خسته بود که نمیفهمید چه خبره! برگشت سمت محمد بنا، گفت :" آقا محمد چی کار کنم؟" و خدا میدونه وقتی دوتا بارانداز محکم رو رغیبش زد چقدر ته دلم قنج رفت! و چقدر خوشحال شدم. شاید جنس مدالش برنز بود. ولی به اندازه سه تا طلا ارزش داشت. دلیرانه کشتی گرفت. و پهلوانانانه فن زد. اونجا بود که به سبک هادی عامل داد زدم بارکلا پهلوان. دل ملت رو شاد کردی. 

شیرین بود. خیلی شیرین بود. 

و دم محمد بنای عزیز هم گرم. یادمون نرفته که کشتی فرنگی با محمد بنا کشتی فرنگی شد. 


ولی امان از ساعت دو. و امان از وزنه برداری.

 بهداد وقتی رفت روی تخته برای یک لحظه حس کردم این بهداد نیست که داره وزنه میزنه. این روح تمام مردم ایران بود که همراه با بهداد وزنه میزد. وقتی رکورد یک ضرب رو زد دل تو دلم نبود. ولی می دونستم و ایمان داشتم که به راحتی میزنه و زد. واقعا عالی بود. مثل یک قهرمان. 

ولی هیچوقت به اندازه دیشب از ناداوری نرنجیدم. همیشه می گفتم ناداوری رو فقط برای توجیه کم کاری های خودشون ردیف می کنند. ولی واقعا دیشب اگه ناداوری نبود پس چی بود؟ با چشم خودمون دیدیم که این مردتمام نشدنی  وزنه 245 کیلو رو با چه درد و رنجی بالای سرش برد. درد توی صورتش موج می زد. بهدادی که وقتی وزنه میزد خنده از لباش محو نمیشد. دیشب موقع وزنه زدن اشک توی چشم هاش بود. ولی تیم داوری اینقدر ناجوانمرد بود. که هر دو بار وزنه بهداد رو رد کرد! بی هیچ دلیل و منطقی! نمونه کامل نا داوری بود! اشک تو چشمام جمع شد وقتی اشک رو تو چشمای بهداد دیدم. 

تلخ بود. خیلی تلخ...


کاری به داورا و المپیک و این ها ندارم! ما دیشب دو تا طلا گرفتیم! چه تیم داوری ریو بخواد چه نخواد! ما بودیم که دیشب از المپیک دو تا طلا سید کردیم! 

قاسم رضایی دیشب برای من طلا گرفت. با اخلاقش. با منش پهلوانانه اش. با تلاش و خستگی ناپذیریش. 


و بهداد عزیز هم برای من مرد طلایی وزنه برداری بود. با اختلاف هم طلا رو گرفت. اصلا گور بابای المپیک و هیئت داورانش. مهم قلب 80میلیون ایرانی بود که دیشب به عشق تو می تپید بهداد جان. مهم دل ما بود که شاد شد وقتی رکورد یک ضرب رو زدی. و درد گرفت وقتی که داشتی با درد وزنه میزدی. تو تا همیشه قهرمان و مرد طلایی سنگین وزن مایی بهدادجان. تا همیشه.


رو و بر طبل شادانه بکوب!

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲۳ مرداد ۹۵
  • ۱۲ نظر


 فولاد سرد هم باشی، زمانی که تقدیر تو را زیر دست پهلوانی داد مجبور به خم شدن خواهی بود!

قهرمانی و رکورد شکنی کیانوش رستمی در رقابت های وزنه برداری المپیک. 


بروید طبل های شاداانه تان را از انباری خانه درآورید و بر آن بکوبید تا من نیز بروم به دنبال پرچمی نیکو! تا  بر سر در خانه کوبیم!