"سپیده" به یاد استاد هوشنگ ابتهاج

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۶ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر

ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید

اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد

راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سایه)



دانلود آهنگ "سپیده"

صدا: استاد محمد رضا شجریان

آهنگ: استاد محمد رضا لطفی

شعر: استاد هوشنگ ابتهاج


س.ن: اثری بدین گونه بایستی هم ماندگار باشد، حرف ندارد، اصلا حرف دلست....

زمستان است....

  • آقاگل ‌‌
  • چهارشنبه ۶ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر



خنده دار است در دل کویر کرمان از زمستان سخن گفتن!!!!

با این حال زمستان است....

کسی سر بر نیارد گرد پاسخ گفتن....

به یاد استاد....

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۴ اسفند ۹۳
  • ۱ نظر

کلمات در درونم قفل شده است،نمی دانم چه بگویم یا چه بنویسم.

ضایعه دردناک تر از این است که با کلامی گفته شود.

"دکتر رفت."

آری، دکتر مرتضی سهرابی بزرگ مرد مهندسی شیمی ایران دیگر در میان ما نیست.

خدایش بیامرزاد....

دکتر مرتضی سهرابی



پیشگویی حکیم ابوالقاسم فردوسی وزارتِ جوادظریف را

  • آقاگل ‌‌
  • شنبه ۲ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر
همی بعدِ تاراجِ محمودیان
یکی دولتِ نو ببندد میان 

یکی شیخ آید به بانگِ امید
که زیرِ عبا کرده پنهان کلید! 

چو خواهد جهان را به زیر آورد
زِ مردان و گُردان وزیر آورد 

یکی از یکی پهلوان تر وزیر
به قوّت جوان و به دانش چو پیر 

کمر بسته تا بگذرد بیم ها
رها گردد ایران ز تحریم ها 

میانِ وزیران یکی "دیگر" است
که یک گردن از دیگران سرتر است! 

اگرچه وِرا بس عجیب است ریش*
رَوَد کارِ ایران زِ ریشش به پیش! 

وگرچه قبایش غریب آیدت*
زِ گفتارِ او بوی سیب آیدت 

چو صلح است رایَش ، زِ چاهِ دهن،
کبوتر درآید به جای سخن! 

سرانِ ممالک چو گِرد آمدی،
مُخِ جمله ایشان به صحبت زدی! 

اگرچند ننگ است و باد است نام
همی دان که او را جواد است نام! 

وگرچه به شهرت ظریف است او
جهان را به همت حریف است او ! 

وزیری که در کشورِ اجنبی
سخن در میان آوَرد از نبی 

که بادِ سرِ دشمن و خویش و دوست
چنان چون سلیمان به فرمان اوست 

بیابد از او مُلکِ ایران شهی
نگردد اگر در حقش کوتهی 

خدایش همیشه نگهدار باد
همیشه به تایید دادار باد
شعر از حسین جنتی
برگرفته از نسخه  شاهنامه کتابخانه سن پدربزرگ

.......

  • آقاگل ‌‌
  • جمعه ۱ اسفند ۹۳
  • ۰ نظر

شکر خدا هنوز زنده ام!!!!

کلیدر خوانی- تحقیقات میدانی!!!!

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۳
  • ۱ نظر

تصمیم گرفتم رمان کلیدر اثر محمود دولت آبادی رو شروع کنم به خواندن.

امشب استارت کار رو زدم. کمی در مورد کتاب خواندم، نوشتن در مورد این کتاب جرات می خواهد، و به همین خاطر به خودم اجازه نمی دهم که فعلا چیزی بنویسم، اما تصمیم دارم از امشب تجربیاتم را از خواندن این کتاب با شما به اشتراک بگذارم.

کتابی که مطمئن ام دوستش خواهم داشت.


اهواز بیمار است...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۳
  • ۱ نظر
این ترم درسی دارم به نام آلودگی هوا، از قضا امروز بحث کشیده شد به سمت آب و هوای این روزهای اهواز که اصلا حال و روز خوبی ندارد.
نظریه های متفاوتی مطرح شد، یکی از حور العظیم گفت و دیگری از بیابان های عربستان. از دجله و فرات و سد کرخه هم سخن به میان اومد. و از همه جالب تر نظریه یکی از برادران بود که می گفت پروژه هارپ ممکنه در این مسئله دخیل باشه و البته سندیاتی هم ارائه داد در این رابطه (مثل سرخی هوا، مرگ دلفین ها در خلیج فارس، وجود امواج رادیواکتیو در محل و...).

باری، اینکه چه چیز موجب بوجود اومدن این وضعیت در اهواز شده شاید در درجه اول برای مردم این شهر زیاد اهمیت نداشته باشه. مهم برای مردم گوشه چشم مسئولین امر هست و دیگر هیچ.
و نکته ای که بسیار حائز اهمیت هست آگاهی دادن به مردمه. طبیعتا این حق مردم هست که بدونن چی دارد بر سرشون میاد. لا اقل به مردم دروغ نگوئید، مثلا اگر آلودگی بیش از پنجاه برابر حد مجاز هست نگوئید ده برابر!!!! نگوئید دمای هوا زیر چهل درجه هست(در حالی که رنگ قرمز دماسنج خونه رو عدد پنجاه و هشت وایساده!).
خواهشا مردم را آدم بپندارید!!! و صاحب عقل و درک و منطق!!!

یک داستان پیچ دار

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۲۷ بهمن ۹۳
  • ۲ نظر

آورده اند که در زمان های قدیم چهار برادر بودند: همه کس، یک کسی، هر کسی و کوچکترینشان هیچ کسی.


از قضا کار مهمی برای این چهار برادر پیش بیامدکار و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.


سرانجام داستان هم این طور شد که هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟

س.ن: هر کدام از ما جزو یکی از این چهار برادریم...