سال2000

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۷ بهمن ۹۳
  • ۰ نظر

س.ن: تصویر صرفا جهت مزاح آورده شده و فاقد هرگونه ارزش مادی و معنویست!!!!

از دیو و دد ملولم و چاییم آرزوست!!!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ بهمن ۹۳
  • ۱ نظر
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ ﻋﺎﻗﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!
ﻣﻦ ، ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ، ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺑﺎﻃﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﻡ ﻣﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﯼ ﺗﺮﮎ
ﻏﻤﺒﺎﺩ ﺟﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﻋﻤﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﺁﻫﻮﯼ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ 
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻗﻠﺒﻢ ﻧﺴﺨﻪ ﭘﯿﭽﯿﺪ
ﺑﯽ ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ، ﺑﺎ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻫﻞ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ!

ﺗﻮ، ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺰﯼ
ﻣﻦ، ﻓﮑﺮ ﻭ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﺎﯾﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺧﻢ ﺷﺪ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﻣﺤﻠﯿﺖ 
ﻣﻦ ﻟﻪ ﺷﺪﻡ ، ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﺣﺎﺻﻞ ؟ ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﯾﺖ ﺑﺮﻧﺪﺍﺭﺩ 
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺭﺍ ﮔﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎ 
ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻭ ﻣﻨﮓ ﻭ ﻏﺎﻓﻞ ، ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !

ﺳﯿﺮﻡ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺎﺵ 
ﺍﺻﻼ‌ ﮐﻤﯽ ﺯﻫﺮ ﻫﻼ‌ﻫﻞ ....ﭼﺎﯼ ﻟﻄﻔﺎ !



س.ن: بهترین دوستان آنهاییند که وقتی کنارشان هستید دم تان گرم و چاییتان سرد می شود!!!
تقدیم  به کدخدای دوست داشتنی!؟!

قشر به اصطلاح فرهیخته جامعه از نگاه آمار و ارقام!!!!

  • آقاگل ‌‌
  • دوشنبه ۶ بهمن ۹۳
  • ۲ نظر

11 درصد دانشجویان دختر و 9.3 درصد دانشجویان پسر داروهای حاوی مخدر مصرف می‌کنند.

 11.8 درصد دختران و 30.2 درصد دانشجویان پسر سیگار و قلیان مصرف می‌کنند.

شیوع مصرف مواد مخدر میان دانشجویان دختر 1.4 درصد و در مجموع میان تمام دانشجویان 2.6 درصد است.

1.8 درصد دانشجویان ترامادول و 1.3 درصد ریتالین مصرف می‌کنند.

56 درصد دانشجویان در صحبت‌های خود مدعی شده‌اند که مواد مخدر را نمی‌شناسند و 68 درصد آنها نیز گفته‌اند که اولین تجربه مصرف مواد مخدر را پس از پایان دوران دبیرستان داشته‌اند. 


س.ن: من هیچ حرفی برا گفتن ندارم......

انقراض!!!

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۵ بهمن ۹۳
  • ۲ نظر

در میان مطالعات مان این بار سرکی کشیدیم به غزلیات شمس دوست داشتنی و از قضا از دل کتاب این غزل بیرون جهید!!!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

چو نیک نگریستم دیدم که جناب مولانا هم دستی در زدن فال و نمایاندن واقعیات داشته اند گویا!!!

و در باب همین غزل و همین بیت باید بگویم حقیقتا نسل انسان ها و انسانیت ها رو به انقراض است و دیری نپاید که شاهد انقراض نسل آدمی باشیم!( نگویید که جمعیت انسان ها بالغ بر چند میلیارد است! بحث بر سر انسانیت است نه حیوانیت ناطق!!!) 

دست مریزاد یا شیخ

استاد منوچهر نوذری

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۵ بهمن ۹۳
  • ۱ نظر

کلیپ طنز از استاد بزرگوار منوچهر نوذری( خدایش رحمت کناد)

ذکات هر چیز به اشتراک گذاری آنست.






دریافت

استاد منوچهر نوذری

  • آقاگل ‌‌
  • يكشنبه ۵ بهمن ۹۳
  • ۰ نظر

کلیپ طنز از استاد بزرگوار منوچهر نوذری( خدایش رحمت کناد)

ذکات هر چیز به اشتراک گذاری آنست.


دریافت
حجم: 4.9 مگابایت

از گرفتاری تا شگفتباری...

  • آقاگل ‌‌
  • سه شنبه ۳۰ دی ۹۳
  • ۰ نظر

چند روزی است که بد گرفتار بازی چرخ روزگار لاکردار شده ایم و در باب گرفتاری قدما می فرمایند که گرفتاری بر وزن شگفتاریست و شیخ نا حاج ملاهادی سبزواری( خدایش رحمت کناد) آن را شگفت باری گوید.

و گمان کنم شگفت باری همین بارش برف و باران بود که مارا سخت شگفت زده کرد!!!!

باری، همین قدما فرموده اند که حرف زدن زیاد نشان دهنده بی بهرگی طرف است و گویند "کم گوی و گزیده گوی چون در"

پس زبان را درز می گیریم و دگر هیچ نمی گوییم.

ایامکم سعیدا 

الطافکم مزیدا

3.15

  • آقاگل ‌‌
  • پنجشنبه ۲۵ دی ۹۳
  • ۷ نظر

آورده اند که روزی جوانی که از قضا بیکار بودی اما بیعار نبودی تا پاسی از شب بیدار بودی و در فضای مجازی مستغرق گشته بود.

جوانک روز سختی را پشت سر گذاشته و سختی بسیار تحمل کرده بود و این بود که پس از صلاة ظهر تا پایش را درون اتاقک خفه و نمور که به اصطلاح آنرا خانه دانشجویی گفتند گذاشت به ناگاه به خواب برفت و چون برخاست ستارگان را بدید که بر او نور میبارانیدند.

کمی که گذشت جوان به خود آمد. از قضا حضرت استادی او را ندا در داده بود که فردا امتحانی سخت در پیش خواهی داشت ای جوان...

چون این صحنه باز جلوی چشمانش مجسم شد از خود بیخود گشت و جامه دریدن گرفت ( در اینجا منظور از جامه جامه انسانی نیست! جامه فکریست در واقع همان جزوه حضرت استاد الاساتید) تا پاسی از شب.

و چون به خود آمد بدید که عقربک ساعتش بس تند رفته و از سه نیز بگذشته.! و دید که کار از کار گذشته و دیگر همانا خواندن او را سودی نخواهد بود.

و این بود که جامه در کنجی افکند و پای در فضای مجازی بنهاد تا بلکه جامی به کف آورده و غم امتحان از یاد ببرد.

اما زهی خیال باطل...

هر ثانیه که می گذرد بر استرس این جوانک بخت برگشته افزوده شده و از زمانش کم می شود و این دو را رابطه ای مستقیم مفروض است.

و حال جوانک می نویسد و خود هم نمیفهمد که چه چیز را؟

گویا کلمات درونش طغیان کرده اند! و دست به شورش زده اند که اینچنین لجام گسیخته و بی نظم و نسق بر زبان لامسه اش جاری می شوند.

خدا آخر عاقبت این طفل را بخیر کناد.

آمین.

"جوانک بخت برگشته"

نیمه های شب